دوئل عقاب و اژدها

تایم بر این باور است که اقتصاد چین چنان شکل گرفته است که آن را به پیروز آینده جهان تبدیل خواهد کرد. تایم در آستانه تور آسیایی ترامپ نوشت: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا در سفر ۱۰ روزه خود به آسیا کارهای زیادی خواهد داشت. در ژاپن و کره‌جنوبی باید به متحدان نگران خود اطمینان دهد که سیاست خارجی او با شعار «نخست آمریکا» به این معنا نیست که آمریکا سلطه منطقه‌ای خود را به چین واگذار کرده است. در ویتنام و فیلیپین او مجبور است علاقه شدید آمریکا به تعدیل نفوذ چین در آسیای جنوب شرقی را نشان دهد. مهم‌ترین توقف ترامپ اما در شهر پکن خواهد بود، جایی که ترامپ با شی‌جین‌پینگ برای نخستین بار پس از سخنان رهبر چین در نشست حزب کمونیست دیدار خواهد کرد. شی‌جین‌پینگ در آن سخنان از «عصر جدید» سیاست جهان گفته بود. ترامپ تلاش می‌کند وقتی که خواستار همکاری‌های نزدیک‌تر در قبال کره شمالی و حل‌وفصل مجادلات تجاری می‌شود، از خود قدرت نشان دهد. واقعیت اما این است که او زمانی وارد این عرصه می‌شود که چین بزرگ‌ترین نقش‌آفرین در عرصه اقتصاد جهانی است نه آمریکا.

در واقع قرار نبود که الگوی کاپیتالیستی استبدادی چین در بازار آزاد جهانی موفق به ادامه حیات شود چه رسد به آنکه رشد کند. همین پنج سال پیش، خرد جمعی بر این موضوع توافق داشت که روزی چین نیازمند اصلاحات اساسی در سیاست خواهد شد تا حکومت این کشور بتواند مشروعیت خود را حفظ کند و چین نخواهد توانست نظام سرمایه‌داری حکومت خود را حفظ کند. امروز اما نظام اقتصادی و سیاسی چین مجهزتر و شاید باثبات‌تر از الگوی آمریکایی است؛ آمریکایی که از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون بر نظام بین‌الملل سایه افکنده است. گرچه اقتصاد آمریکا هنوز بزرگ‌ترین اقتصاد جهان است، اما توانایی چین در استفاده از شرکت‌های دولتی برای افزایش نفوذ داخلی و خارجی حزب کمونیست این اطمینان را می‌دهد که این غول نوظهور در سال ۲۰۲۹ خواهد توانست تولید ناخالص داخلی آمریکا را پشت‌سر بگذارد. این خبری است که مرکز تحقیقات اقتصاد و کسب‌وکار منتشر کرده است. البته آمریکا هم چندان خارج از گود نیست.  

دلار همچنان به‌عنوان ارز ذخایر جهانی باقی خواهد ماند اما این مزیتی بی‌دلیل خواهد بود که احتمالا چند سالی دیگر نیز دوام خواهد داشت. چین ثروتمند همچنان در بخش املاک و مستغلات سرمایه‌گذاری می‌کند و کودکانش را به مدارس آمریکایی می‌فرستد. با وجود این ستون‌های قدرت آمریکا- متحدان نظامی‌اش، رهبری تجارت جهان و تمایلش به ترویج ارزش‌های سیاسی آمریکایی- درحال تخریب است. همزمان، رهبران دیگر قدرت‌های نوظهور- نه فقط آمریکا، بلکه دموکراسی‌های دیگری همچون هندوستان و ترکیه- نیز در حال دنباله‌روی از چین هستند تا نظام‌هایی را پایه‌گذاری کنند که در آن دولت متولی بازرگانی و تجارت باشد و در عین حال کنترل بر سیاست داخلی، رقابت و کنترل اطلاعات شدت گیرد. این فرآیند سالیان دراز درحال شکل‌گیری بود اما حالا چین به قدرتمندترین رهبر آن طی دهه‌های گذشته تبدیل شده و آمریکا جایگاه ضعیف‌ترین مهره در این زمینه را به خود اختصاص داده است. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها همیشه این‌طور فرض کرده‌ بودند که مسیر طولانی تمدن بشری به سمت لیبرال دموکراسی متمایل است اما اگر آنها اشتباه کرده باشند چه؟

امروز دولت چین حامی شرکت‌های چینی است که متهم به دزدی از مالکیت معنوی شرکت‌های خارجی هستند. دولت چین تامین‌کننده بودجه مستقیم بخش‌های استراتژیک است و قوانینی را تدوین می‌کند تا به‌طور ویژه به آن بخش‌ها کمک کند که رشد کنند. حتی دولت به‌طور مستقیم در جاسوسی صنعتی و حملات سایبری علیه رقبای خارجی دست دارد. این سطح از حمایت به‌ویژه در عصری که بااهمیت‌ترین متغیرهای آن در جهان، سرعت و ابعاد تغییرات تکنولوژیک است، از اهمیت بسزایی برخوردار است.

خودکارسازی فرآیندهای تولید یا همان اتوماسیون، تغییرات جمعیتی زیادی در نیروی کار جهان توسعه‌یافته ایجاد کرده است. بر اساس مطالعه‌ای که دانشگاه ایالتی بال در سال ۲۰۱۵ انجام داد، ۸/۸۷ درصد از مشاغل تولیدی که بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ در آمریکا از بین رفتند، نتیجه همین خودکارسازی و پیشرفت تکنولوژی بوده است. حالا پیشرفت‌های تکنولوژیک موجب جابه‌جایی صدها میلیون نفر از نیروی کار در جهان درحال توسعه می‌شود، افرادی که بسیاری از آنها به تازگی از فقر رهایی یافته‌اند. کنترل بهتر دولت چین بر اقتصادش اما کمک خواهد کرد که برخی از شوک‌هایی که اثراتشان به دیگر نقاط جهان تسری خواهد یافت، نیز خنثی شوند. البته اشتغال و صنعت تنها حوزه‌هایی نیستند که رهبران چین از طریق آنها اتحاد سیاسی را تضمین می‌کنند. آنها همچنین از تکنولوژی در جهت اجرای کنترل سیاسی حزب حاکم استفاده می‌کنند، آن هم به روش‌هایی که غرب در آنها عاجز است. در غرب شرکت‌ها از الگوریتم‌ها در جهت گسترش سوددهی استفاده می‌کنند درحالی‌که شهروندان از آنها بهره‌ می‌برند تا به مصرف‌کنندگانی مطلع‌تر تبدیل شوند. در چین شرکت‌ها به دستور دولت از الگوریتم‌ها استفاده می‌کنند تا اطمینان حاصل شود که شهروندان در چارچوب نظم تعیین‌شده توسط رهبری سیاسی قرار دارند. بهترین مثال آن «نظام اعتبار اجتماعی» چین است.

بر این اساس، چین درحال ایجاد نظامی است که در آن به مقامات دولتی اجازه داده می‌شود تا به داده‌های مالی، ارتباطات اجتماعی عادت‌های مصرف و میزان احترام افراد به قانون دسترسی یابند تا به اصطلاح «صداقت» شهروندان مورد نظارت قرار گیرد.

پتانسیل عواقب ناشی از سرک‌کشیدن به زندگی ۴/۱ میلیارد نفر بی‌سابقه خواهد بود. برای غربی‌ها این یک سوءاستفاده شوکه‌کننده از قدرت دولتی و حمله‌ای غیرقابل باور به حریم خصوصی است. بنابراین، این موضوع که نظام چین قادر است در برابر شوک‌های امروز جهان بهتر مقاومت کند، به این معنا نیست که چین برای افرادی که در این کشور زندگی می‌کنند جایی بهتر است. سرکوب سیاسی و فقدان حاکمیت قانون در چین در هر سطحی از جامعه بی‌عدالتی ایجاد می‌کند. با وجود این اگر بخواهیم یک کشور را نام ببریم که امروز توانسته است در بهترین جایگاه خود قرار بگیرد به نحوی که بتواند نفوذ خود بر شرکا و رقبایش را به‌طور یکسان گسترش دهد، انتخاب آمریکا انتخابی نابخردانه و انتخاب چین انتخابی هوشمندانه خواهد بود.