نویسنده: Arun Sundararajan
مترجم: مریم مرادخانی
منبع: Guardian

در روزهای نه‌چندان دور، تنها کسانی که به‌صورت «گیگی» کار می‌کردند، نوازندگان بودند. بقیه‌ ما به محض اینکه از مدرسه و رویای «راک استار» شدن فارغ می‌شدیم، به دنبال کارهای «واقعی» می‌گشتیم؛ کارهایی که حقوق ثابت و ماهانه پرداخت کنند، اجازه دهند از حق مرخصی با حقوق استفاده کنیم و تا حدی از امنیت و ثبات شغلی برخوردار باشیم که بتوانیم برای آینده برنامه‌ریزی کنیم. اما امروز، شمار روزافزونی از مردم ترجیح می‌دهند به جای کار ثابت، از طریق مشاغل گیگی امرار معاش کنند. از دیدگاه خوش‌بینانه، آینده‌ای که اقتصاد گیگی نویدش را می‌دهد آینده‌ کارآفرینان قدرتمند و نوآوری‌های بی‌حد و مرز است. اما همه تا این حد خوش‌بین نیستند. برخی آینده‌ این اقتصاد را این‌گونه ترسیم می‌کنند: کارکنانی که از حقوق طبیعی خود محرومند و هنوز یک کار را به اتمام نرسانده‌اند، باید به دنبال کار بعدی باشند.

 

اقتصادهای گیگی دیجیتالی پس از کسب و کارهایی مثل ELance و oDesk پدید آمدند. این دو سایت میان برنامه‌نویسان جویای کار و کارفرمایانی که برای پروژه‌های کوتاه‌مدت خود به دنبال نیروی کار بودند، ارتباط ایجاد می‌کردند. اما اقتصاد گیگی تنها یک کانال ارتباطی دیجیتال میان افراد و کسب و کارهای مستقل نیست. اقتصاد گیگی یک فعالیت اقتصادی گسترده است. بیش از یک میلیون «تولیدکننده» حالا جواهرات، پوشاک و زیورآلات خود را از طریق Etsy به فروش می‌رسانند. حوزه‌ فعالیت شرکت‌های گیگی که خود را «سکوهای» همکاری‌های موقتی می‌نامند، بسیار وسیع است. با مشاهده‌ انفجار کارآفرینی‌های کوچک، ممکن است از خودتان بپرسید که آیا ما در حال بازگشت به اقتصاد قرن هجدهم هستیم؟ «آدام اسمیت»، اقتصاددان مشهور در کتاب خود «ماهیت و علل ثروت ملل» اقتصاد قرن هجدهم را این‌گونه شرح داده بود: یک اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد که در آن «افراد» با یکدیگر تجارت می‌کنند. اما طی دو قرن بعد و به دنبال پیدایش تولید و توزیع انبوه، شرکت‌های مدرن شکل گرفتند. کارآفرینان دوره‌ اسمیت کنار رفتند و جای خود را به کارکنان به اصطلاح «حقوق‌بگیر» قرن بیستم دادند (حقوق‌بگیر کسی است که ماهانه حقوق دریافت می‌کند).

یکی از دلایل بازگشت به مدل اقتصادی «همتا به همتا»، انقلاب دیجیتال است (در اقتصاد همتا به همتا، دو نفر به‌طور مستقیم و بدون واسطه به داد و ستد می‌پردازند). بسیاری از شرکت‌های گیگی یا سرویس‌های «به محض تقاضا» وابسته به مشتریان یا فروشندگانی هستند که یا کامپیوتر دارند یا تلفن همراه هوشمندی که به «جی‌پی‌اس» مجهز باشد. از این گذشته، روابط اجتماعی ما در سایت‌هایی مثل فیس‌بوک و لینکدین باعث می‌شود تا راحت‌تر به طرف معامله‌ خود اعتماد کنیم. شما وقتی با استفاده از سایت Airbnb یک اتاق برای اقامت یک‌شبه‌ خود اجاره می‌کنید، این اتاق را از این شرکت اجاره نکرده‌اید. این اتاق جزو دارایی‌های Airbnb نیست، همان‌طور که ماشینی که شما را به مقصدتان می‌رساند، دارایی Uber نیست و اگر از Etsy محصولی خریداری کنید، آن محصول تولید Etsy نیست. کار این سکوها، تنها ایجاد ارتباط میان شماست با کسانی که یک اتاق بلااستفاده دارند یا یک وسیله نقلیه یا کالایی برای فروش. اما این شرکت‌ها به هیچ‌وجه با مفهوم «دست نامرئی» که نخستین‌بار اسمیت مطرح کرد، همخوانی ندارند. او معتقد بود که در یک بازار آزاد و رقابتی، یک دست نامرئی میان منافع شخصی و اجتماعی افراد توازن برقرار می‌کند. در Uber، قیمت‌گذاری‌ها بر عهده‌ شرکت است و رانندگان حق ندارند درباره‌ قیمت‌ها نظر بدهند. Airbnb به میزبان‌ها آموزش می‌دهد که چگونه مهمان‌نواز باشند. Etsy کمک می‌کند تا فروشندگان ارتباطات خود را گسترده کنند.

این شرکت‌ها در واقع عرضه‌کننده‌ سیستم‌هایی‌ هستند که بازخورد کاربران را دریافت و ارائه می‌کنند و از همین طریق میان مشتری و فروشندگان، یک تجربه‌ جدید و با کیفیت خلق می‌کنند، همان‌کاری که یک سازمان هنگام برندسازی انجام می‌دهد. بنابراین به نظر می‌رسد که یک مدل جدید از نهادهای اقتصادی شکل گرفته است که می‌توانیم آن را سکوهای همتا به همتا بنامیم. از آنجا که در این سکوها میان مشتریان و فروشندگان کالا یا خدمات، زنجیره‌ای از اعتماد برقرار است و اساس کار، ارائه‌ کالا یا خدمات به محض تقاضاست، برای ورود به دنیای این کسب و کارها نیازی به تخصص خاصی نیست. تقریبا هرکسی که اندکی استعداد داشته باشد می‌تواند از طریق Airbnb موقتا هتلداری کند یا از طریق Etsy خرده‌فروشی کند. هرکسی که رانندگی بلد باشد می‌تواند با کمک Uber یا BlaBlaCar برای خود یک شغل موقتی دست و پا کند.

از طرفی شما در این شرکت‌ها از آزادی عمل برخوردارید. لازم نیست یک روز کامل کار کنید. می‌توانید فرزندان خود را از مدرسه به خانه برسانید و سپس رانندگی برای Uber را آغاز کنید. در اقتصاد گیگی، مرز میان زندگی حرفه‌ای و شخصی در حال محو شدن است. شما در اقتصاد گیگی رئیس خودتان هستید. با یک نگرش درست می‌توانید میان زندگی شخصی و کاری خود توازن ایجاد کنید. اما در اقتصاد گیگی از درآمد ثابت ماهانه، ساعات کار مشخص و مزایای شغلی خبری نیست. وقتی ندانید که تا سال آینده چقدر درآمد کسب خواهید کرد، به سختی می‌توانید برای سال آینده‌ خود برنامه‌ریزی کنید. از طرفی آغاز یک کسب و کار به یک مفهوم «همه یا هیچ» تبدیل شده است که نیازمند ریسک‌پذیری بالاست. «توماس پیکتی» اقتصاددان فرانسوی معتقد است که مهم‌ترین عامل نابرابری اقتصادی طی دو قرن گذشته، تمرکز سرمایه و ثروت در دستان یک عده‌ معدود بوده است. اگر اقتصاد به جای آنکه تحت‌کنترل چند شرکت بزرگ و قدرتمند باشد، توسط میلیون‌ها خرده‌کارآفرین که هر یک صاحب کسب و کار خود هستند گردانده شود، امکان تمرکز ثروت کمتر می‌شود. اما در سال‌های اخیر شرکت‌هایی شکل گرفته‌اند که ممکن است به نابرابری اجتماعی دامن بزنند. از جمله‌ این شرکت‌ها که به «سکوهای نیروی کار ماهر» مشهورند، Luxe است. اگر اپلیکیشن این شرکت را در گوشی خود نصب کرده باشید، می‌توانید کارگری را خبر کنید که ماشینتان را برایتان پارک کند. اگر این رویه ادامه پیدا کند ممکن است جامعه‌ای شکل بگیرد که در آن اکثریتی به خدمت اقلیتی ممتاز درمی‌آیند. در بسیاری از کشورها، میان ایمنی اجتماعی (Social Safety Net) و کار ثابت سازمانی یا دولتی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. هرچند که هنوز ابعاد گسترده و پیامدهای اقتصادی-اجتماعی اقتصاد گیگی بر کسی روشن نیست اما روشن است که باید درباره‌ مفهوم ایمنی اجتماعی تجدیدنظر کنیم و بپذیریم که داشتن شغل ثابت با درآمد ماهانه، دیگر دلیل بر ایمنی اجتماعی نیست.