دکتر محیا کربلایی

تحلیلگر اقتصادی و کسب‌وکار

mk@mahya.pro

چند هفته پیش بود که شرکت خودروسازی فورد، مدیرعامل خود را اخراج کرد. آقای مارک فیلدز که به مدت سه سال هدایت فورد را به دست داشت در نتیجه نگرانی‌های شدید هیات‌مدیره و اعتراض سهامداران شرکت به‌دلیل افت قیمت سهام فورد از کار برکنار شد.در مدت مدیریت آقای فیلدز ارزش سهام فورد نزدیک به ۴۰درصد افت کرد. این مثال به تنهایی می‌تواند نشان دهد که سهامداران تا چه اندازه می‌توانند در تعیین ساختار یک شرکت نقش داشته باشند و جلب رضایت آنها چقدر مهم است.شاید خنده دار به نظر برسد، اما در کشورهای پیشرفته، مدیران عامل مانند دانش آموزان، کارنامه می‌گیرند. با این تفاوت که به جای نمره ریاضی و شیمی، در این کارنامه فاکتورهای دیگری عملکرد مدیرعامل را می‌سنجند. یکی از این عوامل درمورد شرکت‌های بورسی، روند ارزش سهام شرکت است.اینکه قیمت سهام بسته به شرایط بازار و عملکرد سایر رقبا، در طول مدیریت یک فرد، چقدر تغییر کند، می‌تواند سرنوشت مدیرعامل را مشخص سازد. چنانچه در طول مدیریت وی، ارزش سهام رفته رفته بیشتر شود (نه به این معنا که همیشه رشد داشته باشد، چون طبیعی است که بازار سهام همیشه بالا و پایین دارد) نشانه‌ای خواهد بود که مدیرعامل شرکت، به عنوان سکاندار، عملکردی در جهت پیشبرد و بهبود شرکت داشته است: طبیعتا عکس این مساله نیز صادق است.

اما بالارفتن ارزش سهام شرکت، در بسیاری از کشورهای دنیا، به حقوق و مزایای مدیرعامل نیز گره خورده است. بسیاری از شرکت‌ها برای بالابردن انگیزه مدیران، علی‌الخصوص مدیرعامل و درگیر کردن آنها در ارتقای شرکت، بخش اعظمی از حقوق آنها را به صورت «اختیار معامله» به آنها می‌پردازند. اختیار معامله یک ابزار مالی است که این فرصت را به دارنده می‌دهد تا سهام شرکت را به قیمت مشخصی خریداری کند یا بفروشد. به این ترتیب چنانچه ارزش سهام شرکت رشد کند، درآمد مدیرعامل نیز افزایش خواهد یافت و در صورت کاهش قیمت سهام، وی از حقوق کمتری برخوردار خواهد بود.چنانچه سهامداران یک شرکت با افت مداوم قیمت سهام روبه‌رو شوند، ممکن است نتیجه بگیرند که مدیرعامل شرکت را در مسیر درستی هدایت نمی‌کند. سهامداران بسته به میزان سهامشان، مثلا در مورد شرکت فورد، می‌توانند هیات‌مدیره را به برگزاری جلسه اضطراری وادار کنند. این جلسه ممکن است به قیمت از دست رفتن شغل مدیرعامل نیز تمام شود.

تا اینجا متوجه شدیم که ارزش سهام شرکت تا چه حد می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت مدیرعامل داشته باشد، اما مدیرعامل چگونه می‌تواند قیمت سهام را کنترل کند؟قیمت سهام یک شرکت در بورس اوراق بهادار، بر اساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. هرچه تقاضا بیشتر باشد، قیمت نیز بالاتر می‌رود و بالعکس. طبیعتا آنچه می‌تواند تقاضا را افزایش دهد، ارزش بنیادی یک شرکت است. مثلا وقتی سرمایه گذاران در بورس مطلع می‌شوند که فورد قصد سرمایه‌گذاری در طراحی و ساخت خودروهای بدون راننده را دارد، ممکن است علاقه‌مند شوند به خرید سهام آن روی بیاورند.از سوی دیگر اگر بازار متوجه شود که فورد قصد تولید خودروی جدیدی را دارد که مصرف سوخت آن نسبت به خودروهای فولکس واگن بیشتر است، طبیعی است که تمایل کمتری به خرید سهام فورد داشته باشند و به این ترتیب قیمت افت خواهد کرد.

اینجاست که نقش واحد «ارتباط با سرمایه‌گذاران» و «مدیرعامل» پررنگ‌تر می‌شود. در صورتی‌که مدیرعامل در توسعه شرکت تصمیمات درستی اتخاذ کند و قدم‌های مناسبی بردارد، اما نتواند آن را چنان‌که شایسته است به گوش بازار برساند، قطعا در کنترل ارزش سهام خود موفق نخواهد بود. فراموش نکنیم که بازار بسیار رقابتی است؛ در همه جای دنیا نیز کسانی وجود دارند که ممکن است برای بهتر نشان دادن خود به پراکندن شایعه درمورد شرکت رقیب بپردازند، یا ممکن است برخی اخبار آنقدر بچرخند که در نهایت از واقعیت بسیار دورتر باشند. بنابراین وجود ارتباط با سرمایه‌گذاران حیاتی به نظر می‌رسد تا بتواند آینده روشن شرکت را به درستی به سرمایه‌گذاران بالقوه و سهامداران شرکت نشان دهد.

از سوی دیگر، تصور کنید مدیرعاملی شرکت را در جهت غلط پیش ببرد و پشت سر هم تصمیمات غلط بگیرد. در این صورت نیز سهامداران باید از اوضاع شرکت مطلع شوند تا بتوانند بهترین راه حل را برای خود انتخاب کنند. در واقع مدیران عامل شرکت‌ها نباید فراموش کنند که صاحبان اصلی شرکت، سهامداران آن هستند. متاسفانه در بسیاری از شرکت‌ها در کشور می‌بینیم که مدیرعامل تصور می‌کند شرکت به وی متعلق است! درحالی‌که او در اصل کارمند سهامداران است. در صورت فراموش کردن این موضوع، مدیران عامل اصلا لزومی به پاسخگویی به سهامداران نمی‌بینند. مدیران ما باید بدانند، هرچند ممکن است بسیاری از سهامداران در کشور با این مفاهیم آشنا نباشند، اما دیر یا زود از این مسائل آگاه خواهند شد؛ به‌خصوص که با ورود سرمایه گذاران خارجی که پاسخگویی سریع و شفاف مدیران را حق خود می‌دانند، امکان از سر باز کردن یا محول کردن مسوولیت اشتباهات به دیگران وجود نخواهد داشت.

اگر سرمایه گذاران خبره به این نکته پی ببرند که مدیریت یک شرکت برای پاسخگویی به آنها آمادگی لازم را ندارد، یا از همان ابتدا اصلا اقدام به سرمایه گذاری نخواهند کرد یا به سرعت سهام خود را واگذار خواهند کرد. در صورت خروج ناگهانی یک یا چند سرمایه‌گذار، شرکت می‌تواند با بحرانی جدی روبه‌رو شود که ممکن است نتواند به سلامت از آن عبور کند. در این شرایط اولین نفری که مسوول شناخته می‌شود، مدیرعامل است. به همین دلیل، چنانچه در مطالب قبلی نیز اشاره کردیم، وجود ارتباطی تنگاتنگ و کاملا شفاف میان مدیرعامل، مدیر مالی و مدیر ارتباط با سرمایه‌گذاران برای یافتن و نگهداری سرمایه گذاران وفادار امری کاملا ضروری است. در مطلب بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت که یک شرکت چرا باید برای بالا نگهداشتن ارزش سهام خود تلاش کند.