الزامات ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر
صلاح‌الدین هرسنی
اهمیت نفت در دنیای امروز بر هیچ کس پوشیده نیست. امروزه نفت و فرآورده‌های آن به عنوان شاهرگ تمام سیستم‌های صنعتی می‌باشد. به گونه‌ای که این کالا از محور‌ها و موتورهای توسعه اقتصادی بوده و اساسا صنعتی پایایه‌ای و مادر است.

علاوه بر آن این ماده هیدروکربنی نقش مهمی را نیز در تعیین میزان قدرت ملی و اعتبار بین‌المللی کشور‌های مختلف ایفا می‌کند، به همین علت است که قدرت‌های بزرگ جهانی از بدو پایه‌گذاری صنعت نوین نفت، همواره با بهره گیری از ابزار‌های مختلف، تلاش کرده‌اند ذخایر نفت و سازوکار مبادله آن را در بازار جهانی تحت کنترل خود قرار دهند یا دستکم بر آن تاثیر بگذارند. در قاره آسیا، حوزه‌هایی چون خاورمیانه و حوزه دریای خزر نقش قابل ملاحظه‌ای را در تامین انرژی جهانی ایفا می‌نمایند. در حوزه دریای خزر در کنار دو کشور محوری ایران و روسیه، سه جمهوری استقلال یافته از منطقه آسیای مرکزی (ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان) و یک جمهوری از حوزه قفقاز (آذربایجان) دارای ذخایر انرژی قابل توجهی هستند. بنابر این وجود سرشار و غنی همین منابع در این مناطق سبب شده است که حوزه دریای خزر در طول سال‌های اخیر به‌رغم اوضاع ابهام آمیز حقوقی‌اش، به یکی از مناطق استراتژیک برای رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی تبدیل شود. مطلب حاضر عهده‌دار پاسخ به پرسش‌های زیر است، اینکه الزامات ژئو پولیتیک انرژی دریای خزر ناشی از چه مولفه‌ها و متغیر‌هایی است؟ چگونه می‌تواند منشا چالش برای قدرت‌های بزرگ شود؟ پاسخ احتمالی به پرسش فوق آن است که الزامات ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر ناشی از چالش قدرت‌های بزرگ در بهره گیری بیشتر این قدرت‌ها از منابع انرژی دریای خزر ونیز فرآیند انتقال انرژی این منطقه به بازارهای جهانی است.
برآورد منابع انرژی دریای خزر
طبق آمار و ارقام موجود در خصوص انرژی دریا خزر، وجود منابع انرژی که برای حوزه دریا خزر تخمین زده شده است، متفاوت به نظر می‌رسد. باید توجه داشت که این تفاوت در آمار و ارقام، قبل از هر چیز ناشی از اهمیت منطقه در دارا بودن ذخایر انرژی است که می‌تواند برای قدرت‌های بزرگ منشا چالش باشد. بر این اساس ذخایر نفت اثبات شده در این حوزه چیزی بین203 الی235میلیارد بشکه تخمین زده شده است که از این میزان، قزاقستان در آسیای مرکزی با 132 میلیارد بشکه بیشترین ذخایر نفت را در اختیار دارد و بعد از آن ترکمنستان به عنوان ضلع دیگر صاحب انرژی آسیا مرکزی با 7/39، آذربایجان در منطقه قفقاز با 39، ایران 15، روسیه 3/7 و ازبکستان 59/2میلیارد بشکه ذخایر نفت منطقه دریای خزر را در اختیار دارند. این منطقه از حجم و ذخایر اثبات شده گاز نیز برخوردار است وبا توجه به برآورد مراکز اطلاعاتی انرژی به نظر می‌رسد که حدود 232تریلیون فوت مکعب گاز احتمالی جهان در این منطقه قرار گرفته باشد. با این همه طبق گزارش مراکز اطلاعاتی انرژی، مجموعه گاز منطقه دریای خزر،کمتر از 10درصد گاز جهان است. بنابراین موقعیت دریای‌خزر به جهت وجود منابع انرژی به گونه‌ای است که آن را در کانون توجه قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و بین‌المللی ونیز شرکت‌های چند ملیتی قرار داده است.
الزامات ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر
درست است که شرایط ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر به چگونگی استخراج ذخایر نفتی دریای خزر در آینده بستگی دارد، اما در روزگار حاضر، الزامات ژئوپولیتیکی این حوزه قبل از هر چیز ناشی از متغیر‌هایی چون چالش و رقابت قدرت‌های بزرگ در بهره‌گیری بیشتر از منابع انرژی ونیز فرآیند انتقال انرژی این منطقه به بازارهای جهانی می‌باشد. تردیدی نیست که در این میان نتوان سهم یک متغیر را نسبت به متغیر دیگر در ایجاد الزامات ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر بیشتر دانست. به عبارت دیگر این دو متغیر نقش زاید الوصف و البته برابر و یکسانی را در الزامات ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر ایفا و بازی می‌نمایند.
الف)چالش قدرت‌های بزرگ در بهره‌گیری منابع
چالش قدرت‌های بزرگ بر سر انرژی دریای خزر ریشه در حوادث 11سپتامبر دارد. در پی حوادث تروریستی 11 سپتامبر بحران انرژی برای بسیاری از قدرت‌های محور به وجود آمد. این حادثه از میزان اتکای کشور‌های بزرگ به انرژی خاورمیانه کاست و به موازات آن به میزان اتکای این کشورها به منابع انرژی سایر حوزه‌ها افزود. قبول چنین دیدگاهی بیشتر به جهت انتساب این وقایع به کشور‌های خاورمیانه است، لذا استراتژی قدرت‌های بزرگ در پاسخ به اقدامات تروریستی از سهم خاورمیانه در تامین انرژی کشور‌های مصرف کننده کاسته و به طور طبیعی نگاه‌ها را به منابع انرژی دریای خزر معطوف نموده است. بدین ترتیب دریای خزر از لحاظ ژئوپولیتیک انرژی، نقش خاصی را برای رقابت قدرت‌های بزرگ ایفا می‌کند. بنابراین این گونه به نظر می‌رسد که چالش قدرت‌های بزرگ بر انرژی دریای خزر، چالش میان قدرت‌هایی چون: روسیه، چین، اتحادیه اروپا و آمریکا باشد و کمتر به نظر می‌رسد که کشورهای حاشیه دریای خزر بتوانند محور چالش باشند، چراکه کشور‌های حاشیه دریای خزر جدای از ایران و روسیه، کشور‌های تازه استقلال یافته‌ای هستند که فاقد پتانسیل لازم برای سرمایه‌گذاری سیاسی و اقتصادی هستند. از دیگر سو هرگونه تمرکز و سرمایه‌گذاری در این کشور‌های بیشتر متوجه حیات داخلی این کشور‌ها است. به عبارت دیگر، حیات سیاسی این کشورها در حوزه‌های داخلی به‌گونه‌ای است که هیچ فرصتی را برای رقابت سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی با سایر جمهوری‌های همجوار نمی‌دهد. برای نمونه روند اصلاحات و برقراری دموکراسی برای کشور‌هایی چون قزاقستان، ترکمنستان و آذربایجان، اولویت و جاذبه بیشتری نسبت به سرمایه‌گذاری و حس رقابت در حوزه انرژی دارد. چنین شرایطی سبب شده است که قدرت‌های بزرگ برای تسلط بر منابع انرژی این حوزه رقابت کنند. برای نمونه روسیه این حوزه را، حوزه نفوذ سنتی خود می‌داند، اتحادیه اروپا قدرتی روبه رشد است که هم به لحاظ تامین نیاز‌های خود به انرژی وهم به لحاظ تقویت موقعیت بین‌المللی اروپا در پی نفوذ و بهبود موقعیت خویش در منطقه دریای خزر است. چین نیز به منابع انرژی منطقه نیاز دارد و نیاز رو به تزاید آن به نفت و گاز از یک طرف و آسیای مرکزی به عنوان تنها منطقه‌ای که امکان انتقال خط زمینی لوله انرژی را میسر ساخته، اهمیت این حوزه را برای این کشور دوچندان کرده است.
در این میان استراتژی آمریکا و اتحادیه اروپا به عنوان شرکای استراتژیک در بهره‌برداری از منابع انرژی حوزه خزر از اهمیت اساسی برخوردار است و به نظر می‌رسد که این دو کشور اهداف راهبردی را در قابت با سایر بازیگران و قدرت‌های بزرگ تعقیب می‌نمایند. در نگاه آمریکا و اتحادیه اروپا، اهمیت منابع نفت و گاز دریای خزر بیشتر به توسعه اقتصادی و امنیت و ثبات معطوف شده است، لذا این دو کشور تلاش می‌کنند که از پیشرفت کشور‌های ساحلی برای تدوین یک رژیم حقوقی استقبال کنند. البته نباید از نظر دور داشت که توانایی‌های آمریکا نسبت به هم‌پیمان استراتژیکش در اتحادیه اروپا برای دستیابی به منابع انرژی، موثرتر و مطلوب‌تر است، لذا تعقیب اهداف راهبردی بیشتر می‌تواند برای آمریکا مطمع نظر واقع شود. در این میان آنچه به عنوان اهداف راهبردی آمریکا در دستیابی به منابع انرژی دریای‌خزر مورد تعقیب قرار گرفته است، ورود در کشور‌های تازه استقلال یافته به منظور پیشبرد دموکراسی، آموزش نیروهای نظامی و برگزاری مانورها و نیز فاصله‌اندازی میان سه کشور عمده منطقه، روسیه، چین و ایران می‌باشد. امنیت انرژی مقوله دیگری است که آمریکا در ورود به منابع دریای خزر به عنوان هدف دیگر راهبردی به آن چشم دوخته است، چراکه منابع انرژی دریای خزر در نگاه این کشور می‌تواند آلتر ناتیو و جایگزین منابع انرژی خلیج فارس باشد.
با این همه باید گفت که ایالات متحده در ورود به حوزه دریای خزر دارای استراتژی نفتی روشنی است که با حمایت سیاست خارجی و سیاست اقتصادی، سایر قدرت‌های این حوزه را در موضع رقابت قرار می‌دهد.
ب) فرآیند انتقال انرژی به بازار‌های جهانی
تردیدی نیست که خط انرژی باکو، تفلیس- جیهان از مهم‌ترین مسیر‌های انتقال نفت دریای خزر به بازارهای جهانی است که به شدت مورد حمایت آمریکا، اروپا وترکیه می‌باشد. این مسیر 1776 کیلومتری از ساحل غربی دریای خزر شروع واز سه کشور آذربایجان، گرجستان و ترکیه عبور کرده ودر ساحل دریای مدیترانه به کشتی منتقل شده واز آنجا به بازار‌های جهانی منتقل می‌شود. از ویژگی‌های قابل ملاحظه خط انرژی مزبور آن است که این خط لوله از میزان وابستگی اروپا به نفت خاورمیانه و خط لوله عبوری از خاک روسیه می‌کاهد. از ویژگی‌های دیگر خط لوله مزبور، ایجاد موقعیت‌های ژئوپولیتیکی برای قدرت‌های بزرگ است. این شرایط ژئوپولیتیکی برای دو کشور روسیه آمریکا از اهمیت اساسی و بالایی برخوردار است. براین اساس، روسیه با توسل به خط لوله مزبور در پی نوعی بازار انحصاری در بازارهای جهانی انرژی به خصوص صادرات گاز به اروپا است. این ویژگی برای آمریکا بدان جهت دارای اهمیت است که آمریکا با احداث این خط لوله اهداف سیاسی را تعقیب می‌نماید و در پی محروم ساختن ایران از موقعیت ممتاز طبیعی و استراتژیک منطقه‌ای خود است. اما مساله مورد بحث در این میان به نقش برخی از جمهورهای آسیای مرکزی در ایجاد الزامات ژئوپولیتیکی انرژی خزر است. به‌رغم آنکه اغلب کشور‌های دریای خزر به جهت اولویت‌های داخلی خود کمتر توانسته‌اند در دامن زدن و ایجاد الزامات ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر نقشی را ایفا نمایند، اما نقش ترکمنستان و آذربایجان در ایجاد این الزامات توانسته بر میزان مطلوبیت‌های ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر مفید باشد.
نقش ترکمنستان در ایجاد این الزامات قبل از هر چیز ناشی از تعدد خطوط انتقال انرژی به خارج است. مسیر‌هایی چون خط لوله سنتی شوروی سابق، خط کربچه کردکوی ایران، خط ترنس افغانستان، ترنس خزر از جمله مسیر‌های مطرح شده برای انتقال گاز ترکمنستان به بازار‌های جهانی محسوب می‌شود. بنابراین از توقیق ترکمنستان در دامن زدن چنین الزاماتی بیشتر زمانی خودرا نشان داده است که این کشور یک بازی آرام و همه جانبه ای را دنبال می‌کند وتلاش دارد که با هیچ کشور منطقه‌ای و جهانی اعم از ایران، ازبکستان، روسیه، چین و آمریکا به چالش و منازعه سخت در نیفتد. بنابراین سیاست اساسی این کشور همکاری دویا چند جانبه با همه کشور‌های منطقه است که در فرآیند یک سیاست خارجی واقع‌گرا به آن دست یازیده است. براساس چنین سیاستی ترکمنستان در پی تشکیل سیستم انتقال منطقه‌ای وفرا منطقه‌ای برای ارسال منابع انرژی است وسعی دارد که با احداث خطوط مختلف انتقال نفت و گاز از مسیر‌های متفاوت، محدودیت‌های خود را به فرصت تبدیل کند. طبیعی است که با اتخاذ چنین سیاستی نه مخالفت جدی با سیاست‌های اعلامی و اعمالی آن صورت خواهد گرفت و در مواقع ضروری و نیاز به حمایت کشور‌های دیگر، تنها نمی‌ماند. به عبارت دیگر ترکمنستان با اتخاذ چنین راهبردی، سیاست‌های اعلانی واعمالی خود را در مقابله با چالش‌های محتمل بیمه ساخته است. با این در آمد، ترکمنستان دو طرح اساسی را در انتقال انرژی به خارج در برنامه کاری خود گنجانده است. طرح نخست ناظر به مسیر انتقال گاز ترکمنستان به چین است که جدید‌ترین و در عین حال مهم‌ترین طرح صدور گاز ترکمن‌ها به خارج محسوب می‌شود. مقدمات این طرح در جریان سفر صفر مراد نیازف به پکن در ماه مه ۲۰۰۶ به امضا رسید. طرح دوم ترکمنستان هم به نشست سه روزه ماه مه ۲۰۰۷ باز می‌گردد که در بندر ترکمن باشی ترکمنستان با حضور روسای جمهور، ترکمنستان، روسیه و قزاقستان (قربان قلی بردی اف، ولادیمیر پوتین، نور سلطان نظر بایف) با توافق بر سر انتقال انرژی ترکمنستان به روسیه وازبکستان به پایان رسید.
بنابراین تمهید چنین شرایطی نشان داده است که بتوان برای ترکمنستان درکنار قدرت‌هایی چون روسیه و آمریکا آنهم بیشتر به جهت ایجاد الزامات ژئوپولیتیکی انرژی خزر، نقش ویژه‌ای قایل شد، اما در باب نقش آذربایجان در ایجاد موقعیت‌های ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر این نکته کافی است که این کشور به جهت همسایگی با روسیه از شمال و همسایگی با ایران در جنوب ونیز قرار گرفتن در دهانه شرقی دالان قفقاز، سرپل ارتباطی شرق و غرب و شمال و جنوب را بازی کرده است که نگاه و توجه قدرت بزرگی چون آمریکا را به خود جلب کرده است. البته نگاه ژئو پولیتیکی آمریکا به آذربایجان برای تقویت مواضع ضد روسی و ایجاد انقلاب رنگی در دور کردن رقیب سنتی از صحنه قفقاز (آذربایجان) تمهید یافته است که نقش آذربایجان و مساعی علی‌اوف در ایجاد شرایط فوق بی تاثیر نبوده است. چراکه آذربایجان به لحاظ ملاحظات استراتژیکی گرایش سنتی ویژه‌ای در پیوستن به دایره غرب دارد و این مساله هنگام استقلال این کشور به سال1991 خود را نشان داد.
در حقیقت آذربایجان با استقلال خود در سال۱۹۹۱ بسیاری از شرکت‌های غربی را به سوی خود بر انگیخت و توانست در سال۱۹۹۴ توافقات ۸میلیاردی را با کنسرسیوم عامل بین‌المللی آذربایجان به امضا رساند. ولی نباید از یاد برد که ویژگی دیگر ژئوپولیتیک وجود منابع سهل‌الوصول سرشار انرژی در آذربایجان کمک می‌نماید که بخواهد از تکرار انقلابی آن هم از جنس رنگی آن در این کشور جلوگیری نماید. در آذربایجان عامل منابع و ذخایر نفتی، نقش زایدالوصفی را در ایجاد تحکیم قدرت بازی می‌کند و وسیله‌ای برای مهار انقلاب و تقویت ساختار دولت و مقابله با مخالفان شده است که لااقل جمهوری گرجستان در قفقاز و جمهوری اوکراین در حوزه دریای سیاه از آن بی‌بهره بوده‌اند.
البته باید گفت که ترس و هراس آذربایجان از انقلاب رنگی بیشتر به جهت تغییر در کادر و نظام رهبری است و این کشور هیچ گاه مایل نیست که تغییری در نظام رهبری آن به وجود آید. ولی قراین نشان داده است که آذربایجان به هرصورت ملاحظات انرژی آذربایجان در جغرافیای قفقاز به عاملی برای بقای اقتصادی ونیز ابزاری جهت ایجاد نظام اقتصادی و راهی برای خروج از حوزه نفوذ روسیه و حرکت به سوی غرب در نظر گرفته شده است. نقش ایران هم در موقعیت‌های ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر بیشتر در همکاری با کشور‌های ترکمنستان و قزاقستان در توسعه شبکه خطوط لوله و حمل گاز به بازارهای بین‌المللی و منطقه‌ای معنا می‌یابد. بنابراین همکاری ایران با این کشورها منطقی‌ترین و اقتصادی‌ترین مسیر برای صادرات نفت وگاز از منطقه خزر می‌باشد. در حقیقت همکاری ایران با این کشور‌ها می‌تواند به راحتی معاملات معاوضه نفت (سوآپ) میان کشور‌های آذربایجان، ترکمنستان وقزاقستان را به 000/700 بشکه در روز برساند. اما این واقعیت را نباید نادیده گرفت که در اوضاع و احوال موجود، خصومت سیاسی آمریکا نسبت به ایران، اقتصادی‌ترین مسیر صادرات نفت وگاز از آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان را مسدود کرده است.
در حقیقت رفتار خصومت‌آمیز واشنگتن با ایران به وابستگی تهدید‌زای بازار جهانی انرژی به روسیه منجر شده است که نتایج حاصل از آن نتایج غیر‌قابل جبرانی را برای ایران و اروپا و حتی خود آمریکا به دنبال داشته است. در حقیقت با به حاشیه راندن ایران از سوی آمریکا، نقش ترکیه به‌رغم آنکه مرز مشترکی با دریای خزر ندارد، برجسته‌تر می‌شود. لذا تمهید این استراتژی سبب شده است که ترکیه به نوبه خود سرمایه‌گذاری‌هایی را در کشور‌های آذربایجان، قزاقستان و قرقیزستان انجام دهد. جمهوری اسلامی ایران برای برون‌رفت از وضعیت‌های موجود و برای در امان ماندن از رفتارهای خصومت‌آمیز غرب باید به الگوهایی مبادرت ورزد. نخست اینکه یک بازی اقتصادی چند جانبه و متوازنی را در پیش بگیرد و از امتیاز‌هایی همچون هم پیوند فرهنگی برای گسترش مناسبات اقتصادی و تجاری و اعتماد سازی امنیتی برای مسیر‌های انتقال انرژی بهره ببرد.
ضمن آنکه در کنار الگوگیری از مدل ترکمنستان، باید به بازسازی چهره نامطلوب اقتصادی و برنامه‌های نامناسب خود همت گمارد. بنابراین رفتار همکاری جویانه ونیز فراهم کردن زیرساخت‌ها و بستر‌های مناسب اقتصادی برای انتقال مطمئن و پایدار انرژی به مصرف کنندگان، می‌تواند رفتار‌های پرمخاطره آمریکا را تعدیل و کم اثر سازد.
از دیگر سو ایران به عنوان نقش ایفا‌کننده برتر موقعیت ژئوپولیتیکی انرژی دریای خزر باید به سمتی حرکت کند که توسط همه بازیگران به عنوان حلقه ارتباط دهنده دریای خزر به خلیج فارس مورد شناسایی قرار گیرد. تردیدی نیست که تمهید این شرایط از سوی ایران به ظرفیت چانه زنی در بازار جهانی انرژی و اقتصاد می‌افزاید و نقش او را در ترسیم خط و مشی‌های سیاست‌های منطقه و سیاست بین‌الملل برجسته می‌سازد.