میثم هاشم‌خانی پرسش: در کشوری که کل بودجه سالانه آموزش و پرورش معادل بودجه چهار و نیم ماه یارانه نقدی است، چگونه می‌توان جمعیت «کودکان زیر خط فقر آموزش و پرورش» را کاهش داد؟ نیمه آذرماه، سالگرد حادثه تلخ آتش‌سوزی مدرسه شین‌آباد بود. دخترکان معصومی که جان و سلامتی خود را در این اتفاق غمبار از دست دادند، جرمی نداشتند جز مجبور بودن به تحصیل در یکی از حدود ۳۰ هزار مدرسه شدیدا محروم کشور. مدارسی که در آنها نه تنها خبری از محیط آموزشی زیبا و جذاب برای کودکان نیست؛ بلکه حتی حداقل‌های ایمنی نیز در آنها وجود ندارد.

اما سالگرد این مصیبت دردناک، می‌تواند بهانه‌ای باشد برای تاملی درباره محرومیت‌های آموزش و پرورش در کشور؛ محرومیت‌هایی که دست‌کم برخی از آنها به بودجه اندک آموزش و پرورش ما مربوط می‌شود. ما در قالب بودجه دولتی سالانه ۴۱ هزار میلیارد تومان برای یارانه نقدی اختصاص می‌دهیم. هزینه فرصت ناشی از فروش دلار دولتی به قیمتی ۴۰۰ تومان کمتر از قیمت بازار آزاد سالانه حدود ۲۷ هزار میلیارد تومان است. هزاران میلیارد تومان برای توسعه سرمایه‌گذاری‌های شرکت‌های دولتی هزینه می‌کنیم. هزاران میلیارد تومان برای یارانه سود وام‌های بانکی وسیعی اختصاص می‌دهیم که بسیاری از آنها زمینه‌ساز فسادهای مالی هنگفت می‌شوند و ... . در مقابل تنها ۱۶ هزار میلیارد تومان برای آموزش و پرورش دولتی هزینه می‌کنیم.

در مقام مقایسه، با مراجعه به آمار بودجه دولتی آموزش و پرورش در تعدادی دیگر از کشورها می‌بینیم که مثلا میانگین بودجه دولتی سالانه اختصاص‌یافته برای هر دانش‌آموز اسپانیایی حدود ۱۰ و نیم برابر هر دانش‌آموز ایرانی است و برای هر دانش‌آموز لهستانی پنج و نیم برابر. میانگین بودجه آموزش و پرورش دولتی برای هر دانش‌آموز در کره جنوبی ۹ برابر هر دانش‌آموز ایرانی است، برای هر دانش‌آموز کوبایی ۴ برابر، برای هر دانش‌آموز در کشور اسلوونی حدودا ۱۰ برابر و برای هر دانش‌آموز برزیلی حدودا دو برابر. بالاخره هر دانش‌آموز در کشور کوچک ترینیدادوتوباگو هم حدودا پنج برابر هر دانش‌آموز ایرانی از بودجه دولتی آموزش و پرورش سهم می‌برد (منبع: آمارهای بانک جهانی) در کنار اینها لازم است توجه کنیم که حدود ۹۶ درصد از بودجه تقریبا ۱۶ هزار میلیارد تومانی آموزش و پرورش ما صرف پرداخت حقوق معلمان می‌شود و حدود ۴ درصد هم می‌ماند برای تامین مالی هزینه‌های روزمره مدارس دولتی، تعمیر، بازسازی، زیباسازی، رنگ، لعاب بخشیدن به محیط مدارس، خرید وسایل ورزشی و کمک‌آموزشی و ... .

در کنار اینها، باید توجه کنیم حدود ۲ دهه است اتفاق نظر نسبی بین اقتصاددانان درباره نقش پررنگ «توسعه آموزش و پرورش باکیفیت» در کمک به «خروج کودکان خانوارهای محروم از تله فقر» را شاهد هستیم؛ حدود ۲ دهه است بخش بزرگی از اقتصاددانان متخصص حوزه اقتصاد فقر تاکید دارند که اختصاص بودجه برای توسعه آموزش و پرورش و نیز توسعه سلامت و بهداشت در مناطق محروم، دو موردی هستند که کمترین امکان سوءاستفاده و فساد را به همراه دارند (نسبت به برنامه‌هایی مانند فروش کالاهای یارانه‌ای و پرداخت وام‌های بدون بهره و امثالهم)؛ ضمن آنکه با مطرح شدن «انسان توانمند» به عنوان قلب تپنده «توسعه پایدار»، روزبه‌روز بیشتر شاهد تاکید اقتصاددانان و جامعه‌شناسان و متخصصان علوم تربیتی بر نقش بی‌بدیل «به‌کارگیری روش‌های مدرن و خلاقانه برای آموزش کودکان و خردسالان» در «توسعه انسانی و توسعه اقتصادی - اجتماعی پایدار» هستیم.

خلاصه آنکه همه ما در برابر نشاط و شادابی و بالندگی کودکان معصوم سرزمین‌مان مسوول هستیم. قطعا علاوه‌بر سیاست‌گذاران دولتی، همه کارشناسان اقتصادی دغدغه‌مند، اصحاب رسانه‌ها و تشکل‌های غیردولتی هم مسوولیت دارند که در حد وسع خود به فعالیت نظری یا عملی در راستای کاهش «کودکان زیر خط فقر آموزش و پرورش» بپردازند. اگر این یادداشت کوتاه هم توانسته باشد در سالگرد واقعه تلخ مدرسه شین‌آباد اندکی بر اهمیت این مسوولیت‌پذیری تاکید کند، نگارنده به هدف خود دست یافته است.