چرا باید کشتی‌های خود را به آتش بکشید ناتوانی در بستن درب‌ها

Rolf Dobelli مترجم: محمدرضا معادیخواه بخش هجدهم کنار تختم یک دوجین کتاب روی هم تل‌انبار شده‌اند. هر کدام‌شان را تورقی کرده‌ام؛ اما حتی یکی‌ از آنها را هم عمیق نخوانده‌ام. به این موضوع واقفم که خواندن جسته‌و‌گریخته کمکی به قدرت بینش واقعی من نخواهد کرد و در عین حال ساعت‌ها وقتم را صرف همین کار کرده‌ام. درحالی که در یک زمان باید خودم را وقف خواندن یک کتاب کنم. خب چرا هنوز من بیست‌و‌چهار ساعته در حال دست‌به‌دست کردن یک کتاب با یک کتاب دیگر هستم؟ در قرن سوم قبل از میلاد مسیح ژنرال شیانگ یو۱ ارتش خود را از رودخانه یانگ تسه۲ عبور داد تا وارد جنگ با سلسله کین شوند. هنگامی‌که نظامیانش در خواب بودند او دستور داد تا کشتی‌های‌شان را به آتش بکشند و روز بعد به آنها گفت حالا دو گزینه بیشتر ندارید یا پیروز شوید یا بمیرید. با حذف گزینه «عقب‌نشینی» او توجه لشگر خود را معطوف به تنها چیزی که مهم بود کرد؛ نبرد.

کورتز، یکی از تسخیرکنندگان اسپانیایی قاره آمریکا، نیز همین شگرد را در قرن شانزدهم به‌کار گرفت [که می‌توانست تحت تاثیر تجربه فتح اسپانیا توسط طارق ابن زیاد باشد.] وقتی در سواحل شرقی مکزیک پهلو گرفتند، او همه کشتی‌هایشان را غرق کرد.

شیانگ یو و کورتز استثنا هستند. ما انسان‌های مطلقا فانی همه تلاش خودمان را می‌کنیم که همه راه‌های پیش رویمان را باز نگه داریم. دن آریلی۳ و ژیوو شین۴، اساتید روانشناسی، قدرت این غریزه را با یک بازی رایانه‌ای به‌نمایش گذاشته‌اند. بازیکنان با صد امتیاز شروع می‌کنند و در صفحه روبه‌رویشان سه در نمایان می‌شود. هر در با یک رنگ مشخص شده است.

باز کردن هر در یک امتیاز برای بازیکن هزینه دارد؛ اما برای ورود به هر اتاق آنها می‌توانند امتیازات بیشتری کسب کنند. بازیگران واکنشی منطقی نشان دادند. آنها اتاقی را که بیشترین امتیاز را داشت پیدا می‌کردند و آن اتاق را در تمام طول بازی برای خود نگه می‌داشتند. آریلی و شین قاعده بازی را عوض کردند. اگر درها تا دوازده حرکت بسته می‌ماندند، شروع می‌کردند به کوچک شدن و ناگهان از صفحه محو می‌شدند. حالا بازیکنان از دری به در دیگر می‌رفتند تا مطمئن شوند دسترسی‌شان را به گنج موجود در هر اتاق از دست نمی‌دهند. حاصل این همه در به در شدن این بود که ۱۵درصد امتیازشان نسبت به بازی قبل کمتر ‌شد. در مرحله بعد سازندگان بازی پیچیدگی دیگری را به بازی افزودند: هزینه بازکردن درها را به سه امتیاز افزایش دادند.

نوعی تشویش و اضطراب جدید به بازی وارد شد. بازیگران امتیازات خودشان را هدر می‌دادند که همه درها را باز نگه دارند. حتی وقتی افراد می‌فهمیدند که در هر اتاق چند امتیاز محدود وجود دارد هم اوضاع فرقی نمی‌کرد. قربانی کردن گزینه‌ها، هزینه‌ای بود که بازیگرها نمی‌خواستند آن را بپردازند.

سوال این است که چرایی این برخورد غیرعقلایی چیست؟ به‌خاطر اینکه روی بد سکه معمولا مرئی نیست. در بازار مالی همه چیز روشن است. هر اختیارمعامله‌ای۵ که روی یک سهم وجود داشته‌باشد، هزینه خودش را دارد. چیزی تحت عنوان اختیار مجانی وجود خارجی ندارد؛ اما در سایر حوزه‌ها داشتن اختیار و گزینه‌های مختلف به‌نظر رایگان هستند. در عین حال این تلقی توهمی بیش نیست. این نوع اختیار‌ها و گزینه‌ها هم با یکسری هزینه حاصل می‌شوند [و باقی می‌مانند] اما معمولا برچسب هزینه‌هایشان نامرئی و نامحسوس است: هر تصمیم به نوبه خود انرژی ذهنی و وقت ذی‌قیمت شما را که باید برای تفکر و زندگی صرف‌شان کنید به عنوان هزینه طلب می‌کند.

مدیران عاملی که همه گزینه‌های ممکن را پیش روی خود نگاه می‌دارند معمولا هیچ‌کدام را اجرا نخواهند کرد. بنگاه‌هایی که همه قسمت‌های بازار را هدف می‌گیرند معمولا دست‌آخر به هیچ‌کدام دست نمی‌یابند. فروشنده‌ای که همه معامله‌ها را تعقیب می‌کند در انتها هیچ معامله‌ای را جوش نخواهد داد.

ما گرفتار یک اجبار وسواسی برای برداشتن هر تعداد هندوانه ممکن با یک دست هستیم و سوار هیچ کاری نیستیم؛ اما گزینه‌اش پیش رویمان باز است. این موضوع به‌راحتی می‌تواند به‌قیمت موفقیت‌مان تمام شود. باید یاد بگیریم که درها را ببندیم. یک استراتژی کسب‌و‌کار در درجه اول بیانیه‌ای است برای چیزهایی که نباید مشغول‌شان شویم. یک استراتژی مشابه برای زندگی‌تان قرار دهید: چیزهایی را که نباید در زندگی دنبال کنید، روی کاغذ بیاورید. به عبارت دیگر به یک تصمیم حساب‌شده برای آزادکردن برخی امکانات برسید و هر وقت گزینه‌ای مطرح شد آن را با فهرست آنچه که نباید سراغ‌شان بروید و درگیرشان شوید بسنجید. این کار نه‌تنها شما را از به دردسر افتادن حفظ می‌کند، بلکه کلی از زمانتان را برای اندیشیدن آزاد خواهد کرد. یک بار این فکر سخت را به سرانجام برسانید و بعد به‌جای آنکه هر بار که دری گشوده‌شد بنشینید و ذهن‌تان را مرتب کنید، فقط به این لیست مراجعه کنید. بسیاری از دروازه‌ها ارزش وارد شدن را ندارند حتی وقتی که دستگیره‌های درشان به‌راحتی بچرخد و باز شود.

پاورقی:

۱- Xiang Yu

۲- Yangtze

۳- Dan Ariely

۴- Jiwooong Shin

۵- Option