حسنعلی فولادی: هورکهایمر و آدورنو از برجسته ترین متفکران مکتب فرانکفورت در آلمان پیش و پس از جنگ جهانی دوم محسوب می‌شود. کتاب دیالکتیک روشنگری آنها فرآیند ویرانگری روشنگری یا خود ویرانگری عقل را نشان می‌دهد؛ از نظر آنها آگاهی علمی مدرن به عنوان منبع عمده انحطاط فرهنگی تلقی می‌شود که در نتیجه آن بشریت به جای ورود به وضعیتی به راستی انسانی در حال فرو رفتن در بربریتی از نوع جدید است. از نظر آنها علم و تکنولوژی به مثابه ایدئولوژی، امکان پیدایش اشکال جدید سلطه را میسر می‌کند.

در دومین گفتار عمده دیالکتیک روشنگری، صنعت فرهنگ به‌مثابه «فریب» تبیین شده است و چنین استدلال می‌شود که: خود تکنولوژی و آگاهی تکنولوژیک موجب پیدایش پدیده جدیدی در قالب فرهنگ انبوه یکدست و بی‌ریشه‌ای شده‌اند که هرگونه نقد و انتقاد را مسکوت می‌گذارد و عقیم می‌کند.

کتاب دیالکتیک روشنگری هورکهایمر و آدورنو شاهکاری است انتقادی، تلخ و بی‌رحم از روزگار نو، از خرد ابزاری و صنعت فرهنگ. اساس بحث آدورنو درباره خردورزی مدرن، سالاری سرمایه‌داری، نادرستی تلقی مدرن از مفهوم پیشرفت، مخاطرات علم و تکنولوژی، صنعت فرهنگ و نقادی اش از برداشت سودجویانه انسان از طبیعت

است.

هورکهایمر و آدورنو معتقدند که در شرایط انحصاری، کل فرهنگ توده جریان یکسانی است و درعین حال به عنوان پیامدی از درهم آمیختن تفنن و فرهنگ، جریانی منحط محسوب می‌شود و نوعی ادغام و ترکیب بین تبلیغات و صنعت فرهنگ صورت می‌گیرد که هر دو را به صورت روشی برای اعمال نفوذ در افکار انسان‌ها در می‌آورد.

آدورنو و هورکهایمر این سوال را مطرح می‌کنند که آیا به راستی آنچه را که همگان فرهنگ می‌دانند فرهنگ است؟

آنها در کتاب خود می‌نویسند: «فرهنگ به معنی واقعی کلمه، خود را به سادگی با هستی همساز نمی‌کند، بلکه همواره به‌گونه‌ای ناهمزمان، اعتراض علیه مناسبات متحجر را برمی‌انگیزد، مناسباتی که افراد همراه با آن زندگی می‌کنند... در واقع تمایزی ژرف میان آنچه زندگی عملی خوانده می‌شود و فرهنگ، یعنی میان شرایط هرروزه سرکوب و استثمار با نفی آنها، وجود دارد. به بیان دیگر فرهنگ باید نقادانه باشد. فرهنگ به عنوان امری که فراتر از نظام حفظ خویشتن نوع انسان می‌رود، به این معنی که زندگی هرروزه استوار بر عادت‌ها است و فرهنگ علیه هر عادت و قاعده مرسوم کنش و اندیشه». (احمدی،۱۶۱:۱۳۸۰)

می‌توان گفتار اول دیالکتیک روشنگری را این طور تحلیل کرد که روند روبه‌رشد علم و تکنولوژی در جوامع در حال پیشرفت نمونه بارز به اجرا در آمدن نظریات جامعه‌شناسی به‌خصوص نظریات انتقادی مکتب فرانکفورت است.

توسعه افسار گسیخته تکنولوژی و برهمین مبنا تخریب و واگذاری ویژگی‌های انسانی‌تر و سنتی‌تر فرهنگ عامه شاید روزی به بن‌بست مورد اشاره این دو دانشمند بینجامد.

آدورنو و هورکهایمر«صنعت فرهنگ» را برای اشاره به صنایعی به کار می‌برند که با تولید انبوه کالاهای فرهنگی سروکار دارند و به دنبال برجسته کردن این حقیقت هستند که از بعضی جنبه‌های کلیدی این صنایع تفاوتی با سایر حوزه‌های تولید انبوه که کالا را برای مصرف انبوه تولید می‌کنند، ندارند. صنعت فرهنگی به کالایی شدن فزاینده صور فرهنگی منجر می‌شود و تاکید ویژه‌شان بر نقش ایدئولوژی در این فرآیند عظیم است که اکنون از آن با عنوان عقلانی کردن جامعه یاد می‌شود. آنها فرهنگ توده را اصلی‌ترین محصول «صنعت فرهنگ» می‌دانند. فرهنگ توده آمیخته منحطی است از سرگرمی و تبلیغات تجاری است و باعث ادغام افراد در یک کلیت اجتماعی ساختگی می‌شود که مانع رشد تخیل انسان و باعث سرکوب استعداد انقلابی انسان و آسیب‌پذیری او در برابر استثمار و عوام فریبان است. آنها خود را در بند نیازهایی خواهند کرد که خود ساخته‌اند، در بند آرزوهایی خواهند بود که به نیازهای انسانی آنها بی ربط و نامربوط خواهد بود.

این انسان‌ها خواهند بود که مستعمره کمپانی‌ها و شرکت‌های اقتصادی بزرگ می‌شوند و در آن صورت هیچ راه برون رفت و برگشتی نخواهند داشت. روشنفکرانی که درمدینه فاضله صنعتی شدن را به ملت نشان می‌دهند و با رشد روز افزون علوم و صنعت که ارمغان جامعه پیشرفته است به مرور جامعه ارزش‌ها و دیدگاه‌های انسانی را فراموش خواهند کرد. علوم و تکنولوژی هر دو مطلوب است اما برده آن شدن ناپسند است. آدورنو و هورکهایمر در مقاله‌ای تحت عنوان «صنعت فرهنگ‌سازی...» چنین می‌نویسند: «تحت سلطه نظام صنعت فرهنگی، همگان در نظامی متشکل از کلیساها، کلوپ‌ها، کانون‌های حرفه‌ای و... محصور می‌شوند که مجموعا سازنده حساس‌ترین ابزار کنترل اجتماعی هستند. این واقعیتی است که صنعت فرهنگی استبداد تن را به حال خود رها می‌کند و حمله را متوجه روح یا جان افراد می‌کند. فرمانروا دیگر نمی‌گوید: باید همچون من فکر کنی یا بمیری. او می‌گوید، آزادی تا همچون من فکر نکنی، زندگی، اموال و همه چیزت از آن تو باقی ماند، ولی از امروز به بعد در میان ما فردی بیگانه خواهی‌بود.» (هورکهایمر/ آدورنو،۴۸:۱۳۸۰)

منابع:

آدورنو، تئودور/ هورکهایمر، ماکس، صنعت فرهنگ سازی، مراد فرهاد پور، ارغنون، شماره ۱۸، پاییز ۱۳۸۰.

احمدی، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادی، تهران: مرکز، چاپ چهارم،۱۳۸۰.