مترجم: زهرا آزموده منبع: Strategic Management Journal هدف از این نوشته رسیدن به آخرین انعکاس ارزیابی مدیریت استراتژیک و آنالیز مفهوم واژه استراتژی است. در این چکیده نشان می‌دهیم که چگونه مفهوم استراتژی با پشتوانه مدیریت استراتژیک به‌عنوان یک رشته علمی شکل گرفته است و چگونه صاحب‌نظران به این اجماع رسیدند که این رشته در طول پیشرفت علم در مجامع علمی در سطوح مختلف همچنان حضور داشته باشد. همچنین ساختار این مفهوم در تعریف ارائه شده با حضور در رشد مستمر علم پیوسته تغییر کرده است. درجه مرکزی کلیدواژه‌ها آن را شکل داده است و چگونه این ارزیابی عناوین تحقیقات جدید را در طول پیشرفت این رشته رواج داده است. برای دانستن ضرورت هر مفهوم، ابتدا باید یک تعریف واضح از آن داشت. برای دانستن ضرورت مفهوم مدیریت استراتژیک، ما باید یک پیش‌زمینه تاریخی از این مفهوم استراتژی داشته باشیم. دانشمندان معتقدند ظهور استراتژی به‌عنوان یک رشته علمی از اوایل ۱۹۶۰ بوده است. (ورف ۱۹۶۵) دانستن این موضوع در فهمیدن رشته‌ای پیچیده چون استراتژی بسیار مهم است. متاسفانه مشخص نبودن حوزه این مفهوم، غیرقابل فهم بودن و اشتراک واژه‌ها به‌عنوان یک مانع در مقابل درک این مطلب است. در واقع سابقه واژه مدیریت استراتژیک حتی برای متخصصان نیز مفهومی پیچیده است. مساله در وابستگی مفهوم مدیریت استراتژیک با مفهوم عمومی مدیریت است. (کونتز ۱۹۸۰) در حقیقت همان‌طور که کونتز بیان می‌دارد یکی از مهم‌ترین موانعی که در گره‌گشایی مفهوم مدیریت در کل و مدیریت استراتژیک در جزء وجود دارد مساله وابستگی این دو مفهوم به یکدیگر است. اغلب احتمال دارد بحث در مورد اصل موضوع با دانستن کلیدواژه‌ها محدود شود. مدیریت استراتژیک از زمان ظهورش به‌عنوان یک رشته علمی به سرعت رشد کرده و امروز بسیار فراگیر شده است. باوجود فراوانی کاربرد این مدل و مفهوم، بین مفهوم استراتژی و مدیریت استراتژیک تفاوت فراوانی وجود دارد که بیشتر آنها از نبود یکپارچگی طبیعی نشأت می‌گیرد. اگرچه استراتژی یکی از مفاهیمی است که بسیار مورد مطالعه واقع شده اما در واقع یکی از مفاهیمی است که کمتر فهمیده شده است.

پیشینه تاریخی:

یکی از راه‌هایی که می‌توان از ریشه معنی یک واژه اطلاع پیدا کرد، مراجعه به اولین استفاده از این واژه است. واژه استراتژی اولین بار از واژه یونانی 'strategos آمد که به معنی عمومی فرمان در ارتش به‌کار می‌رفت (stratus: army, ag: guide).اولین نویسنده مدرن که استراتژی را در کسب وکار استفاده کرد Von Neumann and Morgen- stern (۱۹۴۷) در کتاب'Theory of Games and Economic Behavior.' تئوری رفتار اقتصادی بازی‌ها بود. به‌تدریج دوره‌هایی در دانشگاه‌ها در زمینه سیاست شغلی برگزار شد. در همین زمان پیتر دراکر برای اولین بار در کتاب The Practice of Management تمرین‌های مدیریتی اولین تعریف استراتژی مرتبط با مدیریت را ارائه داد.

در اوایل دهه ۶۰ مفهوم استراتژی در نیازی که مدیران داشتند، سهیم شد. در واقع استراتژی در طرح برنامه و تصمیم‌گیری‌های که مدیران با آن روبه‌رو می‌شدند، مطرح می‌شد. در دهه ۷۰ تئوری‌های حول محور مفهوم استراتژی شروع به شکل‌گیری کرد.

ظهور تعاریف جدید از نویسندگان مدرن به‌طور عمده به دسته‌های زیر تقسیم می‌شد: عده‌ای معتقد بودند: مفهوم استراتژی عمدتا به هدف‌های بلندمدت اشاره دارد. عده‌ای دیگر بیان می‌دارند: استراتژی عبارت است از عملیات، برنامه‌ریزی، نقشه‌ها و چگونگی رسیدن به هدف‌های خاص. در عین حال یک گروه از نویسندگان استراتژی را فرآیند تصمیم‌گیری در سازمان برای رسیدن به هدف‌هایش می‌دانند. بی‌شک، مهم‌ترین مفهوم مدیریت استراتژیک خود استراتژی است. البته استراتژی مفهومی است که از مسائل مرتبط به‌هم در پرسش آسیب می‌بیند. آندرو(۱۹۸۰) می‌گوید تفاوت‌های بسیاری را می‌توان در استفاده از واژگان مربوط به استراتژی در محیط کاری و علمی یافت. فور اوارد (۱۹۸۳) معتقد است: استراتژی واژه‌ای جالب در رشته مدیریت است که به‌رغم تعاریف توافقی دارای ابهام معنی است. هامبریک و فریکسون (۲۰۰۱) استراتژی واژه‌ای با معانی گسترده است که در مواقع زیادی به‌کار برده می‌شود. مارکیدز (۲۰۰۴) بیان می‌دارد که علت عدم توافق بر سر استراتژی به ظهور اصطلاحات جدید بر می‌گردد که موجب سرگردانی و عدم توافق میان مدیران و محققان شده است.

در واقع متخصصان ادبی به این نتیجه رسیدند که مدیریت استراتژیک شامل موضوعات و عناوین پراکنده زیادی است که وابستگی مفهومی به یکدیگر ندارند. نویسندگانی که در رابطه با مفهوم استراتژی تحقیق می‌کنند به تفاوت‌هایی درباره این مفهوم اشاره می‌کنند که عبارت است از:

۱) دانش ناقص از شکل و ترتیب سابقه تاریخی این مفهوم به‌عنوان یک رشته علمی.

۲) تفاوت فاحش در معانی این مفهوم موجب ایجاد ابهام و پیچیدگی در فرهنگ واژگان شده است.

۳) ابهام آن‌گونه که ما مطالعه می‌کنیم لازمه مفهوم استراتژی است.

۴) نبود مطالعات موشکافانه در رابطه با این مفهوم موجب عدم توافق میان متخصصان شده است.

۵) نبود تحلیل از ارزیابی ساختار مفهوم استراتژی.

۶) نبود مواردی که در مفهوم استراتژی به‌عنوان یک رشته علمی در مدیریت استراتژیک دارای تاثیر بوده‌اند.

در واقع این شرایط هستند که ما را در استفاده مساعد از مدیریت استراتژیک به‌عنوان یک رشته تحقیقی دچار مشکل می‌کند. برخی محققان معتقدند که دانش نیازی به اجماع نظر در رابطه با یک موضوع ندارد که این موضوع در حمایت از نظریه تنوع theoretical diversity را که در مورد مدیریت استراتژیک و بحث پیرامون آن است، مطرح می‌شود. در نظر ما درجه آگاهی که توسط مجامع علمی مطرح می‌شود و منجر به تعریف مفهوم می‌شود، نشانگر درجه پیشرفت در آن رشته خواهد بود. از طرف دیگر، می‌دانیم که نبود تعریف مشخص از یک مفهوم موجب پیشرفت بیشتر آن می‌شود. البته این نکته خیلی مهم است که مفهومی که ما به آن اشاره می‌کنیم هدف مطالعه‌ای همان رشته باشد. در پایان می‌توان گفت تمام بحث‌های فوق بر توافق نظر میان متخصصان بر سر یک زبان علمی مشترک اتفاق نظر دارند، اگرچه ممکن است در جزئیات و نحوه استفاده از معانی تفاوت‌هایی وجود داشته باشد؛ اما با داشتن زبان علمی مشترک روند پیشرفت در یک رشته علمی تسهیل می‌شود.