سیاست خارجی آمریکا چند؟

استفان والت استاد دانشگاه هاروارد ترجمه: حسین موسوی آیا سیاست خارجی آمریکا برای بالاترین پیشنهاد به فروش گذاشته شده است؟ آیا سیاست خارجی حکومت ما از اتاق فکرهای غالب «تاثیرپذیری» می‌خرد و آن را با پیچ و تاب ملی برای مردم ساده‌لوح آمریکا استفاده می‌کند؟ مقاله‌ای اخیرا در روزنامه نیویورک تایمز چاپ شد که نشان می‌دهد این مشکل بسیار جدی است. این مقاله روی موسسه بروکینگز استوار شده است. مقاله تصدیق مهیجی است روی اهداف عینی رئیس موسسه «استوربی تالبوت» و برای این کار از نظرات کارشناسانی که در این مورد مطالعه داشتند استفاده کرده بود. خواندن کامل مقاله اصلی، هیچ کمکی نکرد جز اینکه حس کردم کاپیتان لوییس رنو هستم: آیا ما باید «شوکه شویم» از اینکه خارجی‌ها با پول سیاست خارجی ما را می‌خرند؟ مردم! کمی جدی‌تر به این موضوع نگاه کنیم: هر کسی که مقدار ناچیزی به اتاق فکرها و لابی‌های واشنگتن در چند دهه گذشته توجه کند، می‌فهمد که این سیاست با پول مماس شده است، آن هم از منابع گوناگون. نیازی به گفتن نیست، بیشتر اهداکنندگان امیدوارند که سیاستگذاران کاری برایشان انجام دهند که در شرایط معمولی امکان انجام آن نیست. در صحنه دموکراسی فرسوده آمریکایی، چرا موسسه بروکینگز (یا موسسه سرمایه‌گذاری آمریکا، بنیاد هریتیج یا مرکز مطالعات بین‌المللی و راهبردی) را بدون نیت تصور می‌کنند؟

اما در واقع، پرسشی که وجود دارد این است که بودجه مخارج این موسسات که برای فعالیت‌های علمی تعلق می‌گیرد، پیچیده‌تر از آن چیزی است که اغلب مردم فکر می‌کنند. تعداد کمی از مردم، اما می‌دانند که تجزیه و تحلیل‌های سیاسی به مقدار زیادی به سرمایه‌گذاری نیازمند است و نمی‌تواند رایگان صورت بگیرد. برخی از این حمایت‌های مالی می‌تواند از موقوفات تامین شود، اما بسیاری از موسسات تحقیقاتی وسوسه می‌شوند که میزان درآمد خود را افزایش دهند از این رو فعالیت‌های خود را افزایش می‌دهند. در مورد این مشکل چگونه بیندیشیم و چه شیوه‌هایی باید مورد حمایت قرار گیرد؟

بیایید قبول کنیم که برخی از «تجزیه و تحلیل‌کنندگان سیاسی»، مزدورانه کار می‌کنند و سعی دارند که به تنهایی برخی از موضوعات کم اهمیت را بزرگ جلوه دهند. در مورد چنین کارهایی نمی‌شود مدارک مستندی جمع‌آوری کرد و حتی از اساس با یک پروپاگاندای سیاسی نیز قابل تشخیص نیست. وقتی می‌بینی یکی مثل پره‌های آسیاب بادی نظراتش عوض می‌شود، همیشه باید بدانی که کسی هست که صورتحساب‌هایت را پرداخت می‌کند.

اگر همین الان یک موسسه یا شرکت خصوصی به من پولی پرداخت کند که در مورد اشتباهات سیاست خارجی ایالات متحده یا طرح بزرگ آمریکا و حتی روابط بین‌الملل کتابی را با توجه به اهداف آنها بنویسم، بی‌شک در این مورد وسوسه خواهم شد. بنابراین اگر فکر می‌کنید که موسساتی مثل بروکینگز، یا AEI و حتی شورای سیاست خارجی هرگز آلوده نشده‌اند، در بهترین حالت ساده‌انگارانه‌ فکر کرده‌اید و در بدترین حالت ریاکار بوده‌اید. بیشتر موسسات تحقیقاتی به پول اهداکنندگان خارجی وابسته است. آنها زمانی توجه بیشتری به یک موضوع می‌کنند که پولی را از اهداکنندگان دریافت می‌کنند و در مقابل همان چیزی را به این اهداکنندگان تحویل می‌دهند که پیش از این خواستار آن بودند (حتی چه چیزی را نمی‌خواهند). حتی اگر اهداکنندگان صراحتا اشاره نکنند که چه چیزی می‌خواهند یا نمی‌خواهند، بیشتر محققان و موسسات تحقیق می‌دانند که ترجیحات اهداکنندگان چیست یا اینکه به چه چیزهایی بی‌میل هستند.

پس در این شرایط، اهداکنندگان می‌توانند یک موسسه تحقیقاتی را به وسیله تامین بودجه شکل بدهند، به این معنی که چه چیزهایی را کار کنند و چه چیزهایی را نه.

در واقع برخی موسسات مانند فورد، مک‌آرتور، و بنیاد اسمیت ریچاردسون برای دهه‌ها است که با این شیوه کار می‌کنند. وقتی کیف پول آنها در دست اهداکنندگان است، پس باید کاری را انجام بدهند که آنها می‌خواهند یا اینکه چه موضوعاتی تحلیل و چه موضوعاتی نادیده گرفته شود.

در این باب، برخی همراهان ارشد هستند که به تنهایی کار می‌کنند، زیرا اهداکنندگان دوست دارند که به این طریق با آنها کار کنند. بدتر اینکه در این چند سال اخیر، خط ارتباطی بین اتاق فکرها و لابی‌های سیاسی رسمی به شدت مغشوش بوده است. در کتاب‌ها ومقاله‌های هشداردهنده‌ای که توسط ژورنالیست‌هایی مانند کوین سیلوراستاین و دیگران نوشته شده نشان داده می‌شود که بین کار برخی از اتاق فکرها با برخی از دستور جلسات دولت موافقت‌های ضمنی وجود دارد. در برخی موارد حتی این موسسات طوری وانمود می‌کنند که کارشان بسیار جدی است و بسیاری از موسسات علمی و آکادمیسین‌ها آن ‌را پذیرفته‌اند. برخی موارد هم وجود دارد که بعضی از موسسات مستقل مانند «Smithsonian's Woodrow Wilson International Center»، به دنبال دانشوران ممتازی هستند که بتوانند در لابی‌ها حضور داشته باشند.

در این شرایط، زمینه‌هایی وجود دارد که باید به شدت اظهار نگرانی کرد. زمانی که یک دولت خارجی، افراد یا بنیادها پول بی‌نام و نشان را به موسسات تحقیقاتی هدیه می‌کنند، اما نمی‌دانیم که چرا یک کشور خارجی این هدیه‌ها را به موسسات می‌دهد باید نگران بود.

در هر دو مورد، سازمان‌ها و افرادی که با جیب‌های گشاد با دستور جلسات مشخص سعی می‌کنند که مردم و قشر نخبه آمریکا را متقاعد کنند که برخی بحث‌ها مهم هستند و این تاکیدها باعث می‌شود که حکومت نیز همان کاری را بکند که این موسسات خواسته‌اند. آیا اصلا اهمیتی دارد که اهداکنندگان چه کسانی هستند؟ کارخانه‌های اسلحه سازی هستند؟ کمپانی‌های نفتی؟ کمپانی‌های خدمات مالی چند ملیتی؟ لابی‌گران قومی؟ فردثروتمند با یک دستورالعمل مشخص؟ یا بنیادهایی با اهداف ایدئولوژیک؟

همچنان‌که پیش از این نیز نوشته‌ام، دست‌کم تنها راه اعتراض به این مشکل، شفاف‌سازی اتاق فکرها و موسسات تحقیقاتی است. گروه‌هایی که از افشای نام کمک‌کنندگان مالی خود امتناع می‌کنند یا اینکه نمی‌گویند چگونه تامین مالی می‌شوند باید یک «نشان شرم‌آوری» دریافت کنند، نه اینکه در رده‌بندی سازمان‌های مستقل و شفاف قرار بگیرند.