وحید منتی «دانشجوی دکتری حسابداری دانشگاه تهران- حسابدار رسمی» «دانیل کاهنمن» روانشناس به همراه «آموس تورسکی»، «سوگیری شناختی» را معرفی کردند. این واژه به حالتی دلالت دارد که تمایلات ناخودآگاه افراد به‌صورت سیستماتیک در فرآیند تصمیم‌گیری آنها منجر به اخذ تصمیمات اشتباه می‌شود. کاهنمن در سال ۲۰۰۲ به دلیل «بهره‌گیری از بینش‌های یکپارچه پژوهش‌های روانشناسی در علوم اقتصادی به ویژه مسائل مرتبط با قضاوت‌های انسانی و تصمیم‌گیری در شرایط عدم اطمینان» همراه با «ورنون اسمیت» به‌طور مشترک برنده جایزه نوبل اقتصاد شدند. تحقیقات کاهنمن و تورسکی موجب شد تا تحولی اساسی در حوزه اقتصاد و فاینانس ایجاد شود؛ چرا‌که همواره در عمل دیده می‌شود رفتار عاملان اقتصادی با آنچه تئوری رفتار عقلانی پیش‌بینی می‌کرد، منطبق نیست. آنها از طریق آزمایش‌های تجربی نشان دادند که اشتباهات، تناقض‌ها وسوگیری‌ها همواره در تصمیم‌گیری‌های انسانی وجود دارد. برپایه پژوهش‌های به‌عمل آمده توسط کاهنمن، تصمیم‌گیری انسان‌‌ها در معرض خطا قراردارد و برای مصون ماندن از این سوگیری‌ها باید مراقبت لازم را به‌عمل آورد. این خطاها همواره با انسان است و مختص رشته خاصی نیست.

با شروع قرن۲۱، بحران‌های مالی و حسابداری فراوانی در آمریکا، اروپا و سایر نقاط دنیا رخ داد که بحران شرکت‌هایی از قبیل «انرون» و «ورد کام» از میان آنها شهره است. جای تعجب ندارد با توجه به آثار بسیار مخرب آنها بر منافع ذی‌نفعان (کارگران، سرمایه‌گذاران و جامعه)، دولتمردان، انگشت اتهام را به سوی حرفه حسابداری نشانه روند. یکی از گزینه‌هایی که برای جلوگیری یا تسکین بروز چنین رسوایی‌هایی انجام گرفت، وضع قانون «ساربینز- آکسلی» موسوم به «قانون حفاظت از منافع سرمایه‌گذاران و اصلاح رویه‌های حسابداری شرکت‌های سهامی عام» در سال ۲۰۰۲ در آمریکا بود.

همواره وضع قوانین به‌عنوان یکی از راه‌های علاج بحران‌ها به ویژه رسوایی‌های مالی مدنظر قرار می‌گیرد. بیزرمن و همکاران (۲۰۰۲) در مجله «Harvard Business Review» مقاله‌ای با عنوان «‌چرا حسابداران خوب، بد حسابرسی می‌کنند؟‌» با مطرح کردن ملاحظات روان‌شناختی به پدیده سوگیری در حسابرسی پرداختند. آنها در راستای آسیب‌پذیری حسابرسی شرکت‌ها، مساله سوگیری ناخودآگاه حسابرسان را مطرح کردند. پیام مقاله این بود که وضع قوانین و مقررات تنها راه چاره برای چنین مسائلی نخواهد بود. آنها شرایطی را توصیف کردند که بر روحیات و افکار حسابرسان سایه افکنده و کارشان را تحت تاثیر قرار داده است یا به عبارت ساده‌تر یافته‌ها و گزارش‌های حسابرسی را خدشه دار می‌کند. نویسندگان تاکید کردند که برای جلوگیری از بروز چنین خطاهایی، باید از طریق وضع قوانین، مقررات و شیوه‌های اجرایی اثرات بیمار‌گونه چنین سوگیری‌هایی را تسکین داد یا درمان کرد تا به این طریق قابلیت اعتماد و اتکای صورت‌های مالی شرکت‌ها و گزارش‌های حسابرسی افزایش یابد. آنها این وضعیت‌ها را که به‌صورت ناخودآگاه غالب می‌گردند، «ریشه‌های سوگیری‌» خواندند و این سوگیری را ناشی از رفتار «خود خدمتی» انسان‌ها دانستند. آن سوگیری‌ها عبارتند از:

نخست: نظریه اصلی پشتوانه چنین سوگیری‌هایی آن است که انسان‌ها ذاتا منفعت‌طلب هستند و گرایش به موفقیت و دستاورد دارند. حسابرسان نیز تابع همین قاعده بوده و داعیه داشتن دانش و کمالات در حوزه خود را دارند. به‌عنوان مثال، انسان‌ها تصور می‌کنند که رانندگی‌شان بهتر از سایرین است یا فرزند آنها زیبا‌تر از دیگران است یا سبد سهام انتخابی آنها بازدهی فراتر از بازده بازار کسب خواهد کرد. همه ما (‌حسابرسان) میل به تفسیر و تعبیر موقعیت‌ها براساس زمینه خود (‌فیزیکی، روحی، محیطی، خانوادگی و...) داریم، بنابراین تمایل داریم آنچه مشاهده و تجربه می‌کنیم بر اساس الگوی یاد‌شده و منفعت شخصی‌مان تفسیر کنیم. نا‌گفته پیداست که چنین عاملی، مشاهدات، تجزیه و تحلیل و قضاوت ما را هدایت می‌کند. سوگیری دوم آن است که انسان‌ها عموما به شواهد و حقایقی که با پیش زمینه یا نتایج مورد انتظارشان مطابقت نکند، وزن و اهمیت کمتری اختصاص می‌دهند. یعنی حسابرسان رسیدگی‌ها، مشاهدات و اظهارات صاحبکاران را به جای آنکه براساس ارزیابی و مداقه، مدنظر قرار دهند با پیش زمینه هایشان محک می‌زنند. این سوگیری، تمایلی است که موجب می‌شود تصمیم‌گیرنده به‌طور خوش‌بینانه بر‌اساس اولین و ساده‌ترین الگویی که به ذهنش می‌رسد، وقایع را پیش‌بینی و ارزیابی کند. سومین سوگیری آن است که با توجه به اطلاعات متفاوت افراد نسبت به سوژه‌ها و نامتقارن بودن سیستم پردازش اطلاعات آنها تصور می‌کنند که قضاوت‌هایشان بی‌طرفانه است؛ در حالی‌که این پشتوانه‌های اطلاعاتی قبلا تاثیر خود را بر فرآیند تصمیم‌گیری آنها گذاشته‌اند. با توجه به ماهیت حسابرسی، نویسندگان سه زمینه حاصلخیز برای رشد این سوگیری‌ها در حسابرسی را عنوان می‌کنند که می‌تواند اثرات جدی بر گزارش‌های حسابرسی داشته باشد. آن زمینه‌ها عبارتند از: «ابهام»، «وابستگی» و « تایید کنندگی».

ابهام به معنای آن است که حسابرسان در مواقعی که پیرامون شواهد دوپهلویی وجود دارد، تمایل دارند تا برداشت‌های خود را در باب موضوع به‌کار گیرند. وابستگی یعنی آنکه حسابرسان به‌دلیل حفظ روابط کاری و منافع مالی، حساب‌های صاحبکار را تایید کنند. مفهوم تایید‌کنندگی زمانی به وجود می‌آید که سوگیری‌های مدیریت در تهیه صورت‌های مالی با سوگیری‌های ناخودآگاه حسابرسان همراستا شوند، بنابراین بر میزان خطا‌ها افزوده شده و تحریف حادث می‌شود. معنای ساده این سوگیری آن است که حسابرسان به احتمال زیاد، گزارش‌های متهورانه صاحبکاران را در مقایسه با گزارش‌هایی که اگر خودشان به‌طور مستقل تهیه و پیشنهاد می‌دادند، تایید خواهند کرد.

در مقاله یاد‌شده سه جنبه دیگر که می‌تواند این سوگیری‌ها را تقویت کند، ذکر شده است:

جنبه نخست: «آشنا بودن» است که باعث می‌شود حسابرسان درخصوص اشخاص، واحد‌های سازمانی یا شرکت‌هایی که شناخت و آشنایی خوبی از آنها دارند، کمتر دارای تردید حرفه‌ای باشند. بنابراین این سوگیری باعث می‌شود تا حسابرسان درخصوص سازمان‌هایی که سال‌ها جزئی از شرکت‌های تحت رسیدگی آنها بوده است، مداقه کمتری به کار برند.

جنبه دوم «تخفیف دادن و تنزل بخشیدن» است؛ به معنای آنکه انسان‌ها ذاتا رویداد‌ها و وقایعی را که اثر آنی و نزدیک دارند، نسبت به رویداد‌های متاخره بیشتر مدنظر و مورد تاکید قرار می‌دهند. شاید دلیل اصلی آن باشد که رویداد‌های آتی با عدم قطعیت همراه هستند و حتی ممکن است هیچ‌گاه رخ ندهند. مصداق آن در حسابرسی آن است که حسابرسان ممکن است بیشتر خطر زیان‌های از دست دادن قرارداد، روابط نامناسب با صاحبکار را که آثار آنی بر منافع مالی آنها دارد، بر خطر دعوای حقوقی آتی یا زیان‌های ناشی از بین رفتن «شهرت آینده» مدنظر قرار دهند.

جنبه سوم «تشدید، انباشته شدن یا به سطح اهمیت رسیدن» است؛ یعنی ممکن است حسابرسان در گذشته، به‌صورت ناخودآگاه، نارسایی‌ها و تحریف‌های کم اهمیت را مدنظر قرار نداده باشند اما در آینده تشخیص دهند که مجموع این تحریف‌های ناچیز از سطح اهمیت تجاوز کرده؛ ولی به دلیل آنکه در گذشته آنها را نادیده گرفته‌اند، بنابراین سوگیری ناخودآگاه آنها تکامل یافته و به یک تحریف خودآگاه انجامیده است. نویسندگان معتقدند که بسیاری از فاجعه‌های مالی و بحران‌های حسابداری از همین اشتباهات و خطاهای جزئی قضاوتی شروع شده و به فساد انجامیده‌اند. براساس اظهارات «حسابدار ارشد» بخش الزامات اجرایی «کمیسیون بورس اوراق بهادار آمریکا»، بسیاری از افرادی که هیچ‌گاه خواستار انجام کار اشتباه نبودند، نهایتا در وضعیتی گرفتار می‌شوند که اصرار به انجام تقلبی داشته‌اند که صرفا با انجام بار اول، اسیر انجام مکرر آن شده‌اند. بخش عمده از راه حل‌هایی که در مقاله ارائه می‌شود (که عمدتا در حوزه استقلال حسابرس است) به نحوی در «آیین‌نامه‌های رفتار حرفه‌ای حسابداری»، «استاندارد‌های حسابرسی» و «قوانین و مقررات لازم‌الاجرا برای حسابرسان»، مدنظر قرار گرفته است. با این وجود، توصیه‌های آنها در زمینه آموزش حسابرسان درخصوص مسائل روان شناختی، تبیین سوگیری‌های ناخودآگاه برای آنها و آموزش‌های حرفه‌ای به منظور فایق آمدن بر این خطاها قابل تامل است. خارج از چارچوب مقاله مزبور، یکی از سوگیری‌های با اهمیت دیگر که بر حسب ماهیت تیمی بودن حسابرسی پدیدار می‌شود، سوگیری «درگروه بودن»، «تفکر گروهی» یا «تمایل به همرنگی با جماعت» است. این سوگیری در معنای ساده یعنی آنکه افراد به جای ارزیابی مستقل و بی‌طرفانه شواهد، تحت تاثیر تفکر تیم حسابرسی قرار می‌گیرند. در معنای ساده، تصمیم‌گیرنده به‌طور عجیبی تصمیمات خود را تغییر می‌دهد تا نتایج کارش با باور‌ها و عقاید دیگران مطابقت کند. به‌رغم مزایای کار تیمی و بهره‌گیری از دانش و مهارت‌های تیم، خطرات غالب شدن این تفکر و از بین بردن خلاقیت فردی وجود دارد که انتظار می‌رود از طرف جامعه حسابداران رهنمود‌های خاصی ارائه شود.

Vahid_Menaty@yahoo.com