محمدمیرزا کاشف‌السلطنه؛ بنیان‌گذار صنعت چای در ایران

گروه تاریخ و اقتصاد: محمدمیرزا کاشف‌السلطنه، فرزند ارشد اسدالله نایب‌الایاله بود. مادرش جهان‌آرا خانم ملقب به عزیزالسلطنه، نخستین فرزند قهرمان میرزا، پسر عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود. محمدمیرزا را به معلم سرخانه سپردند تا ادبیات فارسی و عربی را بیاموزد. پس از اتمام دروس سرخانه، آقا محمد خان وارد دارالفنون شد و به فرا گرفتن زبان فرانسه و علوم متعارف آن زمان پرداخت. وی در شانزده سالگی به استخدام وزارت امور خارجه در آمد و دو سال به منشی‌گری میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، وزیر امور خارجه وقت، مشغول بود. بعد از دو سال منشی‌گری محمدمیرزا با سمت دبیر دومی در سال ۱۲۹۸ق/ ۱۸۸۱م عازم پاریس شد. او فرصت را مغتنم شمرد و از دانشگاه سوربن فرانسه در رشته حقوق به تحصیل پرداخت. پس از اخذ پایان‌نامه لیسانس، یک سال نیز در رشته حقوق اداری درس خواند و در سال پنجم، به رتبه نایب‌الاولی سفارت ارتقا یافت. در سفر سوم ناصرالدین شاه به سال ۱۳۰۶ق وی به‌عنوان مترجم دکتر فوریه که تازه استخدام شده بود، برگزیده شد و پس از هشت سال اقامت و تحصیل، به ایران بازگشت. پس از مراجعت به ایران به دستور ناصرالدین شاه و به همراه ناصرالملک، ۶ ماه مشغول ترجمه و وضع قانون اساسی و تکالیف دولتی شد. در سال ۱۳۱۱ق محمدمیرزا از سوی مویدالدوله، پسر حسام‌السلطنه حاکم خراسان، در تربت حیدریه (زادگاه خود) نایب‌الایاله شد. در همین دوران وی با مخالفان ناصرالدین شاه که خواهان حکومت پارلمانی بودند، هم‌صدا می‌شود و به نشر افکار آزادی‌خواهی و شب‌نامه‌نویسی می‌پردازد که سبب برافروخته شدن خشم ناصرالدین شاه می‌شود و حکم دستگیری‌اش را صادر می‌کند. اما مویدالدوله پیش از هر اقدامی محمدمیرزا را وادار به فرار می‌کند. وی به تربت حیدریه می‌رود و در ملک خود پنهان می‌شود، اما قوای نظامی دولتی نیشابور را محاصره می‌کنند و طی زد و خوردی، چند نفر از اهالی آنجا کشته می‌شوند. از این رو محمدمیرزا با شتاب بار سفر را می‌بندد و به روسیه فرار می‌کند و از آنجا به دیار عثمانی می‌رود. وی در استانبول تجارتخانه فرش و عتیقه دایر می‌کند و با ایرانیان مقیم عثمانی و مخالفان حکومت استبدادی آشنا می‌شود. شاه در دیار عثمانی نیز تعقیب محمدمیرزا را ادامه داد و از دولت عثمانی استرداد او را تقاضا کرد. به همین جهت کاشف‌السلطنه دوباره راهی پاریس شد و تا زمان قتل ناصرالدین شاه در آنجا ماند.

در سال ۱۳۱۳ق/ ۱۸۹۵م حاج محمدمیرزا در حالی که ۳۰ سال داشت با خانم گوهر گرانمایه، ازدواج کرد و به دستور میرزا محسن خان مشیرالدوله، به سمت ژنرال کنسولی ایران در هند مامور شد. چون در آن سال مرض طاعون در هندوستان شیوع یافته بود، سپس به نواحی چای‌خیز هند سفر کرد و ضمن مشاهده کشت و صنعت چای، دوره تحصیلی آن را نیز به پایان برد و به اخذ گواهینامه نائل آمد. در حالی وی به این توفیقات دست می‌یافت که صنعت چای انحصاری بود و آموختن آن به مردم دیگر کشورهای شرقی مجاز نبود. از این روی وی ناگزیر هویت خویش را پنهان می‌کرد و به‌عنوان تاجر فرانسوی در موسسه انگلیسی‌ها به تحصیل پرداخت. وی مزرعه کشت چای را نیز تجربه کرد.

در راه بازگشت به ایران مردم لاهیجان با وی همکاری نکردند. اما وی در هر صورت آموزش‌های کشت این محصول را به آنها می‌داد. تا زمانی که دیگر کشت چای در لاهیجان از سر گرفته شد و به یکی از قطب‌های بزرگ صنعت چای در ایران تبدیل شد. محمدمیرزا در راه بازگشت به ایران با ماشینی که حامل وی بود به دره‌ای سقوط کرد و کشته شد، اما شاهدان عینی کشته شدن وی را بر اثر اصابت گلوله قلمداد کردند. با توجه به فعالیت‌های ضدرژیم شاهنشاهی وی، این نحوه کشته شدنش دور از انتظار نیست.