ویرانی اقتصاد  و کاهش جمعیت

پرفسور شوکو اوکازاکی استاد دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا ترجمه: هاشم رجب‌زاده پژوهندگان تاریخ و وقایع‌نگاران دوره قاجار سال ۱۲۸۸ هـ . را سال قحطی همه جاگیر در ایران دانسته‌اند. در نیمه دوم سده گذشته، بارها قحطی در ایران اتفاق افتاد و خشکسالی‌ها، که گرسنگی و طاعون و وبا در پی داشت، بسیاری از مردم را به دیار نیستی فرستاد. تلفات این بلایا را تا ۱۰ درصد جمعیت نوشته‌اند. عبدالله مستوفی درباره قحطی سال ۱۲۸۸ نوشته است: «از یکی دو سال پیش، کم بارانی شروع و گرانی و تنگی خواربار خودنمایی می‌کرد؛ ولی در زمستان سال ۱۲۸۷ هیچ باران نبارید و مایه‌های سنواتی هم تمام شده بود. قیمت نان که در اوائل سال ۱۲۸۷ بیش از یک من شش‌-هفت شاهی نبود، به مرور ترقی کرده و در این وقت به یک من یک قران رسید... در زمستان سال ۱۲۸۸ قیمت نان به یک من پنج قران که پانزده- شانزده برابر قیمت عادی آن بود رسید... در زمستان این سال برف و باران بی‌حسابی آمد و همین بارندگی زیاد در پاره‌ای از جاها راهبندان کرد و بیشتر مایه تلف‌شدن نفوس شد. در بهار هم مرض حصبه و محرقه(وبا) خیلی از مردم را، اعم از بی‌چیز و منعم، به دیار فنا فرستاد. این اول دفعه‌ای بود که ناصرالدین شاه در سلطنت خود با چنین پیشامدی مواجه شده و سبب گردیده است که در آتیه از تکرار نظیر آن جلوگیری کند.» (شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، جلد ۱، ص ۱۱۰).

خشکسالی و کمی محصول در طبیعت کشاورزی ایران صورت ادواری داشته و هرچند سال رخ می‌داده است و اگر، چنانکه پرفسور اوکازاکی در مقاله خود می‌گوید، دولت و مقام‌های محلی تدابیر درست اتخاذ و اجرا می‌کردند، می‌شد آسیب خشکسالی را به حداقل رساند. در قحطی سال ۱۲۸۸ گویا برای اولین بار به وارد کردن آرد روسی پرداختند؛ اما در خشکسالی چند سال پس از آن برنج شمال را جایگزین گندم ساختند و به جای نانوایی‌ها، در محله‌های تهران دکان‌های دمپختک دائر شد و از این رو این پیشامد را «قحطی‌دمپختکی» نام نهادند.

پرفسور شوکو اوکازاکی محقق اقتصاد کشاورزی و استاد بخش ایرانشناسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا و از ایرانشناسان پرتلاش ژاپن و آشنا با زبان و ادب فارسی، این مقاله را نخستین بار در بیست و پنجمین کنگره شرق‌شناسی ژاپن که در نوامبر ۱۹۸۳ در دانشگاه تن ری در ایالت نارا برگزار شد، ارائه کرد و رئوس مطالب آن در گزارش جریان این مجمع علمی در مجله آینده درج شد (سال دهم، ش ۲-۳، اردیبهشت- خرداد ۱۳۶۳، ص ۲۱۶ تا ۲۲۰). (۱)

هاشم رجب‌زاده

پاییز ۱۳۶۴

قحطی بزرگ سال ۱۲۸۸(۷۱-۱۸۷۰م) فاجعه‌آمیزترین رویداد در تاریخ جدید ایران بود. در زمستان سال ۱۲۸۷ در بخش‌های وسیعی از ایران خشکسالی بود و زمستان سال بعد هم فقط در نواحی غرب و جنوب این سرزمین باران بارید. می‌گفتند که نقاطی از کشور در این دو سال یک قطره باران هم به خود ندید. از جمله مناطقی که از خشکسالی آسیب سخت دید، خراسان، اصفهان، یزد و فارس بود. در بسیاری از نواحی، دیم کاری حاصلی نداد و محصول زراعت آبی هم در نتیجه کمبود شدید آب‌های سطح و تحت الارضی بسیار اندک بود. حتی زاینده‌رود که معمولا پرآب بود، خشک شد.

این خشکسالی ترقی قیمت غلات را به دنبال آورد. مثلا قیمت گندم در بوشهر در ژوئن ۱۸۷۰(تابستان ۱۲۸۸، ماه خرداد) به یک من هاشمی ۱۲ قران(خرواری ۷.۵ تومان)رسید (۲). قیمت گندم در تهران در تیرماه این سال به یک خروار ۵/ ۵ تومان ترقی کرد(۳)، حال آنکه متوسط قیمت در سال پیش از آن ۳.۵ تومان بود. در اصفهان قیمت نان سه برابر شد و به یک من تبریز ۱.۵ قران(سی شاهی) رسید که به تناسب قیمت نان در بوشهر که هر من تبریز ۹ شاهی بود، در واقع بسیار گران بود. همان‌طور که تصور می‌توان کرد، مردم از بی‌نانی سر به شورش برداشتند. در اصفهان، سادات و زن‌ها تلگرافخانه را تصرف کردند و خواستار مخابره شکواییه‌ای به شاه شدند (۴). در بوشهر، در ۷ خرداد آن سال، ۲۰۰۰ نفر از مردم به محل یک تجارتخانه انگلیسی که گندم صادر می‌کرد حمله بردند و جلوی کار بارگیری را گرفتند. از آنجا که مقامات شهر از عهده مقابله با این وضع برنیامدند، آلیسون

(C.Alison)سرکنسول بریتانیا به سرهنگ پلی(L.Pelly)نماینده مقیم سیاسی حکومت هند در بوشهر دستور داد که از آن تجارتخانه بخواهد تا ذخایر موجود گندم را به قیمت عادله به مردم بفروشند. این کار وضع را که به مرحله خطرناکی رسیده بود سرانجام در ۱۰تیرماه آرام ساخت(۵). بسیاری شهرهای دیگر، از جمله قم، شاهد این گونه شورش‌های مردم از بی‌نانی بود.

در سال بعد، ۱۸۷۱(۱۲۸۸قمری)، وضع باز هم بدتر شد. کمی باران موجب گردید که حاصل کشاورزی به حد بی‌نهایت نازلی برسد و قیمت گندم ترقی سرسام‌آوری کرد. در مشهد با ۵۰ تومان هم یک خروار گندم نمی‌شد خرید. در کاشان به‌خصوص که در وضع عادی هم طی هشت ماه از سال مواد خوراکی را از دیگر ولایات وارد می‌کرد، حال دشوار بود. در این شهر قیمت گندم به خرواری ۱۰۰ تومان یا بیش از ۲۰ برابر بهای عادی رسید.

اصفهان و یزد که گندمشان را بیشتر از فارس و کرمانشاه و ولایات دیگر تهیه می‌کردند، وضع بهتری نداشتند(۶). در این زمان متوسط درآمد سرانه مردم کارگر و کشاورز ۲۰ تومان و متوسط مقدار مصرف سالانه گندم که عمده غذای مردم ایران است، ۲ خروار(برای خانوار) بود(۷). با این حساب، درآمد کارگر یا کشاورز فقط یک دهم گندم موردنیاز برای گذران یک خانوار را کفایت می‌کرد. در نتیجه، ناآرامی اجتماعی شهرها را در خود گرفت و بر نابسامانی و پریشانی اوضاع افزود. در شیراز وقتی که در افواه افتاد که شاه بر احتکارگری رجال و متنفذان چشم بسته است، شورش‌های ماه اردیبهشت در مردادماه تازه شد. زن‌های تظاهرکننده با فراش‌های شاهی(حکومتی) درگیر شدند و این برخورد زخمی بسیار به‌جا گذاشت(۸).

این قحطی مهاجرت‌هایی هم به دنبال آورد. سیل انبوه مهاجران از ولایات جنوبی به سوی گیلان که وضع خواربار در آنجا نسبتا خوب بود، از حدود مه ۱۸۷۱ به راه افتاد. تا ماه نوامبر(از اردیبهشت تا آذرماه) میان ۲۰ تا ۳۰ هزار مهاجر به این ولایت که جمعیت اصلی اش ۱۰۰هزار نفر بود، سرازیر شده بود. شماری از مهاجران راهشان را به شمال ادامه دادند و با گذشتن از مرز به روسیه رفتند(۹).

کمبود شدید غله عواقب شومی داشت. کسانی که نان نداشتند سگ و گربه هم می‌خوردند و حتی کسانی بودند که با علف سد جوع می‌کردند(۱۰). این وضع چنانکه ج.انصاری در «قحطی و آدمخواری در ۱۲۸۸» می‌نویسد، در موارد زیاد به آدمخواری انجامید(۱۱). اراذلی که بیرون شهر در کمین بودند، زن‌هایی را که در پی قوت لایموت به شهر می‌آمدند به بهانه اینکه می‌خواهند به آن‌ها غذا بدهند، گول می‌زدند و به کناری می‌کشیدند تا آن‌ها را بکشند و بخورند. حتی چند مورد از پدر و مادرهایی سخن بود که بچه‌های خودشان را می‌کشتند و می‌خوردند(۱۲). در گزارش‌های کنسول بریتانیا از این روزها، رویدادهای دلخراش دیگری هم آمده است. کتابی نوشته بریتلبنک (W.Brittlebank) به نام«ایران در دوره قحطی» (Persia During the Famine)که در ۱۸۷۳ در لندن منتشر شد، بدبختی‌های نگفتنی این قحطسال را به‌روشنی شرح می‌دهد. بریتلبنک در راه بازگشت از هند به لندن در آوریل ۱۸۷۲، از بوشهر، شیراز، اصفهان و تهران که هنوز در آتش قحطی می‌سوخت، گذشت.

این قحطی قربانی بسیار گرفت. در بهار ۱۲۸۹ که قیمت گندم در مشهد به ۵۰ تومان ترقی کرد، مرگ و میر قحطی‌زدگان از ۵۰۰ نفر در روز بیشتر شد و در اصفهان نیز(هر روز) چند صد نفر می‌مردند. دیگر نواحی قحطی زده نیز به همین نسبت تلفات داشت. یک مامور تلگراف به نام اسمیت(R.M.Smith) که در ماه مه(اردیبهشت) از بوشهر به اصفهان سفر کرد، نوشت که همه راه‌ها از مردگان انباشته است.(۱۳) این وضع و حال غیربهداشتی مایه شیوع وبا شد و این ناخوشی قربانیان بیشتری گرفت(۱۴). فاجعه مضاعف قحطی و وبا جمعیت بسیاری از شهرها را به نسبت اعشاری کاهش داد. جمعیت قم که در آمار نفوس پیش از قحطی در سال ۱۲۸۴ عدد ۲۵۳۸۲ نفر ثبت شده بود، در آماربرداری بعد از قحطی، در سال ۱۲۹۱ هجری، ۱۴۰۰۰ نفر گزارش شد.دو سوم سکنه کازرون یا از بی‌غذایی مردند یا شهر را ترک گفتند. جمعیت سبزوار از ۳۰هزار به ۱۰هزار و جمعیت کنگاور از ۲۵۰۰ به ۱۰۰۰نفر کاهش پیدا کرد(۱۵). مراکز عمده جمعیت و نواحی شهری بیشترین آسیب را از قحطی دید. اولیور سنت جان(Oliver Sr.John)نوشته است که شهرهای یزد، اصفهان و مشهد که سخت‌تر از همه لطمه دیدند، دست کم یک سوم جمعیت خود را در مرگ و میر یا مهاجرت مردم از دست دادند.(۱۶)درباره رقم کل تلفات نفوس در کشور، روایات مختلف است. گیلبر(G.Gilber) این رقم را ۵/ ۱ میلیون نفر ذکر کرده است.(۱۷) این عده برابر با ۲۰ تا ۲۵ درصد جمعیت تخمینی ۶ تا ۷ میلیونی آن روز ایران است.

این قحطی از جهات متعدد تأثیر وخیمی بر اقتصاد داشت. بیش از همه، کشاورزی به سختی لطمه دید. در اصفهان اراضی مزروع در نتیجه خشک شدن رودخانه‌ها، خراب و بایر شد. شماری از زارعان خرده مالک، زمین خود را در عوض محصول به پای مالیات دادند. بعضی دیگر از کشاورزان صاحب زمین برای رهایی از بار مالیات حقوق ملکی خود را به اشخاص معتبر و بانفوذ منتقل کردند. در حوالی قم شماری از دهات ویران ماند و بی‌صاحب شد، زیرا مالکان آنجا روستاها را رها کردند و رفتند(۱۸). این قحطی مایه آشفتگی و نابسامانی در زمینداری(کشاورزی) شد. ملاکان بزرگ، اراضی خرده مالکان و زارعان زمیندار را تصاحب کردند. دامپروری و گله‌داری نیز سخت آسیب دید. خشکسالی، مراتع بسیاری را از بین برد و دام‌ها گله‌گله تلف شد. جونز(Jones) کنسول بریتانیا در تبریز می‌نویسد: «ایلات خانه به دوش بدتر از همه آسیب دیدند»(۱۹). بسیاری از ایلات بیابانگرد دام و گله خود را که سرمایه اصلی زندگی‌شان بود، از دست دادند و به ناداری و نیستی افتادند(۲۰). قحطی، بسیاری از ایلات قشقایی را به ترک کوچ و زندگی ایلاتی وادار و به اسکان گرفتن ناچار ساخت و آنها به این واسطه نفوذ سیاسی‌شان را از دست دادند(۲۱). به‌طور کلی، عواقب این قحطی مایه اصلی اسکان ایلات بود(۲۲). حمله ایلات بیابانگرد به روستاها، شهرها و کاروان‌ها یکی از موجبات بی‌ثباتی اجتماعی در آن روزگار بود. با پیش آمدن قحطی، غارتگری قبایل بیابانگرد نیمه گرسنه در همه جای کشور شدت گرفت(۲۳). دهات بی‌شمار دستخوش تاراج بیابانگردان شد. مثلا، قومی بیابانگرد درفارس با به یغما بردن سی هزار گوسفند و ده هزار استر و دام، شهر بابک در کرمان را به نهب و ویرانی کشیدند(۲۴). وضع نظم و امنیت به‌طور بی‌قیاس بدتر از همیشه بود. سفر بی‌نهایت مخاطره داشت. این قحطی همچنین موجب کمبود شدید مال و چارپای باربر شد؛ زیرا شمار زیادی استر و گاو و دیگر حیوانات بارکش را تلف کرد. در نتیجه این وضع، اجاره مال به پنج برابر کرایه پیش از قحطی رسید(۲۵). این وضع نیز به نوبه خود مانع حمل‌ونقل غله میان نقاط مختلف کشور که می‌توانست کمبود مواد خوراکی در جاهای قحطی زده را تخفیف دهد، شد.

با فقر و تنگدستی قشرهای گوناگون مردم در نتیجه قحطی، سطح تقاضا برای کالاهای مصرفی به سرعت تنزل کرد. این وضع نه تنها بر تجارت داخلی که بر بازرگانی خارجی هم اثر وخیمی داشت. در بازارهای اصفهان‌ که از بلادیده‌ترین شهرها بود، از کسب و کار نشانی پیدا نبود. در بوشهر بسیاری از چلوارفروش‌ها ورشکست شدند.(۲۶) کسادی بازار شمار هرچه بیشتری از مردم را بیکار ساخت. چندین و چندکس از مردم اعیان به فقر و فاقه گرفتار آمدند و فقط با فروش اسباب زندگی خود توانستند قوت لایموتی فراهم کنند(۲۷).

- بخشی از ترجمه مقاله «قحطی بزرگ» به قلم پروفسور شوکو اوکازاکی، متن کامل مقاله در این کتاب آمده است: جستارهای ژاپنی در قلمرو ایرانشناسی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ اول ۱۳۸۶.

پی‌نوشت‌ها:

۱. از: آینده، سال دوازدهم، ش ۱-۳(فروردین- خرداد ۱۳۶۵). ص ۴۱-۲۸.

۲. اسناد وزارت‌خارجه انگلیس ۳۲۷-۶۰، گزارش بازرگانی ش ۷ از Alison، ۸ ژوئیه ۱۸۷۰.

۳. همان‌جا، از Alison به Hammond، ۱۸ ژوئیه ۱۸۷۰.

۴. همان‌جا، از Holtzdr به Smith، ۶ ژوئیه ۱۸۷۰.

۵. همان‌جا، از Alison به Pelly، ۱۹ ژوئن ۱۸۷۰؛ همان‌جا، از نایب السلطنه هند به Alison، ۲۲ ژوئن ۱۸۷۰؛ همان‌جا، Alison از تهران، ۲۸ و ۲۹ ژوئن ۱۸۷۰.

۶. اسناد وزارت‌خارجه انگلیس ۳۳۴-۶۰، از Alison به Grandville، ش ۶۴، ۲۹ مه ۱۸۷۱؛ حسن نراقی، تاریخ اجتماعی کاشان(تهران، ۱۳۴۰)، ص ۲۶۴؛

F.J.Goldsmid,ed.,Eastern Persia,an Accont of the Journeys of the Persian Boundary Commission,۱۸۷۰-۷۱-۷۲(London,۱۸۷۶),p.۹۶.

۷. اسناد وزارت‌خارجه انگلیس، ۳۲۷-۶۰؛ از Thomson به Clarendon، ۲۰ ژانویه ۱۸۷۰.

۸. اسناد وزارت‌خارجه انگلیس ۳۳۴-۶، از Alison به Grandville،رشت، شماره ۳۳، ۲۰ نوامبر ۱۸۷۱؛ همان‌جا، از Baker به Alison، رشت، ش ۸، ۱۸ دسامبر ۱۸۷۱.

۹. همان

۱۰. اسناد وزارت‌خارجه انگلیس ۳۳۴-۶؛ از Alison به Grandville، ۱ دسامبر ۱۸۷۱؛ همان‌جا، «ترجمه از روزنامه تهران مورخ ۲۴ آوریل ۱۸۷۱»، ۳ مه ۱۸۷۱؛ محمدتقی بیک ارباب، تاریخ دارالایمان قم(قم، ۱۳۵۳)، ص ۶۰.

۱۱. جابری انصاری، تاریخ اصفهان و ری(تهران، ۱۳۲۱)، ص ۵۰.

۱۲.همان‌جا، ص ۲۷۸؛ تاریخ...قم، ص ۶۰؛ نراقی، ص ۲۶۴؛ اسناد وزارت‌خارجه انگلیس، ۳۳۴-۶۰، از Smith به Alison، ۳ مه ۱۸۷۱؛ همان‌جا، «ترجمه از روزنامه تهران».

۱۳.همان‌جا، از کارگزار مشهد به Alison، ۱ مه ۱۸۷۱؛ همان‌جا، از Smith به Alison، ۳ مه ۱۸۷۱.

۱۴.Jones, «Tabreez for ۱۸۷۲»,Parliamentary Papers,Accounts and Papers;۱۸۷۲,LVIII(c.۶۳۷),p.۱۱۹۰.

از این پس از آن به صورت AP یاد خواهد شد.

«Cholera in Persia»,Persian Gulf Administration Report,۱۸۸۹/ ۹۰,p.۱۷.

از این پس از آن به صورت PGAR یاد خواهد شد.

۱۵. تاریخ قم، ص ۲۹؛ G.Curzon,Persia and the persian Question(London,۱۸۹۲),Vol.۱, p.۲۶۸ اسناد وزارت‌خارجه انگلیس ۳۳۴-۶۰؛ از Smith به Alison، ۳ مه ۱۸۷۱؛ Covernment of India,Gazetteer of Persia,part III(Calcutta,۱۸۸۵),p.۳۰۱.

۱۶.Goldsmit، ص ۹۸.

۱۷.N.R.Keddie, «The Economic History of Iran,۱۸۰۰-۱۹۱۴»,in: Iranian Studies,vol.v(۱۹۷۲),p.۶۹;G.Gilbar,«Demographic Developments in Late Oajar Persia,۱۸۷۰-۱۹۰۶,» Asian and African Studies,vol.II(۱۹۷۶-۶۶),pp.۱۴۳-۴۴;John piggot,Persia Ancient and Modern(London,۱۸۷۴),p.۱۱۷.

۱۸.انصاری، ص ۵۰ و ۲۷۸، تاریخ قم، ص ۶۰ و ۶۱.

۱۹.«Tabreez for ۱۸۷»,Jones، ص ۱۱۹۰.

۲۰.Goldsmid، ص ۹۵.

۲۱.Curzon، ج۲، ص ۱۱۳.

۲۲. از کوچ افتادن ایلات به موجبات زیر بود:

۱- فقر ایلات، ۲- سیاست اسکان تحمیلی دولت، ۳- تخته کوب شدن اجباری ایلات به وسیله روسای ایل که به تازگی اراضی(کشاورزی) دایر کرده بودند و ۴- یافتن و مالک شدن زمین فراوان.

۲۳.Goldsmid، ص ۹۸.

۲۴. احمدعلی‌خان ‌وزیری‌کرمانی، جغرافیای کرمان(تهران، ۱۳۵۲)، ص ۱۶۲.

۲۵.Jones, «Azerbijan for ۱۸۷۲»,AP.,۱۸۷۳,LXV,p.۹۶۸.

اسناد وزارت‌خارجه انگلیس ۳۳۴-۶۰، از Smith به Alison، ۳ مه ۱۸۷۱.

۲۶.انصاری، ص ۲۷۸؛

E.C.Ross, «Trade Report for ۱۸۷۳»,PGAR.۱۸۷۳-۷۴,p.۱۱

۲۷. اسناد وزارت خارجه انگلیس، ۳۳۴-۶۰، از Smith به Alison، ۳ مه ۱۸۷۱.