علیرضا مجمع چه تیتری می‌شود زد برای رفتن حسین قندی؟ او برای مرگش چه تیتری می‌زد اگر بود؟ ناباوری رفتن استاد، برای من-و ما، همه شاگردانش- تداوم همان بیماری بی‌پیر است که او را دو سه سال آخر آزار داد. اسمش چه بود؟ بیماری هزار علت! این چه اسم کلافه‌کننده‌ای است؟ چرا استاد ما حتی در اسم بیماری‌اش هم باید نادر باشد؟ نمی‌خواهم مرثیه‌سرایی بی‌منطق بکنم درباره کسی که شیرین‌ترین خاطره‌های روزنامه‌نگاری یک نسل را تشکیل می‌دهد. شیرینی خاطره‌هایی که به یاد ماها می‌آید، پارادوکس غریبی دارد با تلخی رفتنش. اما جای نگرانی نیست. حسین قندی ادامه دارد در روزنامه‌نگاری ایران.شاگردانش گواه این ادامه‌اند. پس با تلخی رفتنش هم می‌شود آن تیپ جنتلمن خوش لباسش را با چهره همیشه خندان سر کلاس‌هایش به یاد آورد و خاطره‌هایش را مرور کرد. سراغ دارید استادی را که شاگردانش به عوض فرار از درس‌هایش، برای رسیدن به کلاس‌های او هر کاری داشتند را نیمه‌کاره ول می‌کردند تا به درس او برسند. حسین قندی یکی از این استادان بود. مهم‌ترین اثر استاد که لقب‌های زیادی را برایش ساختند-که سلطان تیتر و استاد دوتیتری از مشهورترین آنها بود-این بود که شاگردانش با شیوه تدریس او به روزنامه‌نگاری علاقه‌مند شدند و این علاقه آنها را تا امروز رها نکرده است. اثری مهم‌تر از این؟ یک روز سر کلاس خبرنویسی به ما توصیه‌ای کرد که بد نیست در انتهای این یادداشت آن را نقل کنم و یادش را گرامی بدارم. با همه علاقه‌ای که در همه ما سراغ داشت، یک روز گفت: «شب قبلی که آمریکا به عراق حمله کند، من در صفحه یک ابرار تیتر زدم؛ جنگ آغاز شد. در صورتی که وقتی من این تیتر را زدم هنوز جنگ شروع نشده بود، اما تحلیل‌هایم به من می‌گفت این تیتر درستی است.تا صبح خوابم نبرد. گوشم مدام به اخبار بود که ببینم جنگ شروع می‌شود یا نه. با هول و ولا ساعت هفت صبح اخبار رادیو خبر جنگ را اعلام کرد و من نفس راحتی کشیدم. توصیه من این است که آرامشتان را فدا نکنید.چون هیچ چیزی ارزش بر هم زدن آرامش انسان را ندارد.» روحت شاد استاد همیشه خندان و خوش‌پوش.