اقامتگاه جهانگیرخان، برج روزنه‌دارى از جنس خاک رس بود که قسمت خارجى آن را دوغاب زده بودند. چادرهاى افراد طایفه که دیواره نى‌اى داشت و چادر سیاهى همراه بوریا سقف آنها را تشکیل مى‌داد، گرداگرد برج را در بر گرفته بود. از زمان اعدام محمدرضا خان، کلانتر اصلى دشمن زیارى که در سال ١٨۴٠ / ١٢١٩ ش. به حکم والى وقت فارس، شاهزاده فریدون میرزا در شیراز انجام گرفت، این ایل به سه شعبه تقسیم شده است: یکى زیر فرمان جهانگیرخان، دیگرى تحت رهبرى حاجى حسین خان و سومى زیر فرمان آغاخان، فرزند کلانتر فقید است.چناشجان که محل اقامت زمستانى یا گرمسیر محمدرضا خان بود، دشت بسیار وسیعى است که از خاور در امتداد ارتفاع پیرزن، از شمال و باختر به رشته فرعى همین ارتفاع و از جنوب به قسمت پایانى کتل دختر محدود مى‌شود. براى رفتن از شیراز به بوشهر و اجتناب از گردنه تیز آن که براى انتقال توپخانه مسیر فوق‌العاده سختى به شمار مى‌رود مى‌توان از راه ذیل کتل دختر را دور زد: پس از پایین آمدن از کتل پیر زن از طریق دره دشت بر (یا به قول اینزورث از دشت عبدویى، مقتبس از دهکده‌اى به همین نام) به راست مى‌پیچیم از دشت چناشجان که دنباله دشت قبلى است عبور مى‌کنیم و از آنجا به شاپور، که بخشى از دره کازرون است مى‌رسیم. این جاده شکل نعل اسب دارد و براى انتقال محموله هیچ مانعى به وجود نمى‌آورد، فقط مسافت آن در مقایسه با جاده اصلى که پنج فرسنگ ( ١۵ یا ١۶ میل) است به ۱۲ فرسنگ (یا حدود ۶٠ میل) مى‌رسد.در دره‌ها و نیز در جوانب ارتفاعات درخت بلوط روییده است که ایلیاتی‌ها میوه آن یعنى بلوط را آرد و از خمیر آن براى غذا استفاده مى‌کنند. قلل بسیار تیزکتل پیرزن جملگى نوک‌دار و رشته ارتفاعات اردکان در وراى آن با قله برفى‌اش نمایان است. با ورود به منطقه ممسنى به نوکرانم هشدار دادم که با دقت اشیائمان را زیر چشم داشته باشند، زیرا بومیان محل اگر نتوانند آشکارا به غارت بپردازند، در دزدیدن اموال شهرتى به کمال دارند. از اقبال نیک برخوردار بودم که طى سفرم از این منطقه حتى یک شىء هم گم نکردم؛ از دوستى که چند ماه بعد از چادرهاى چناشجان دیدن کرده بود شنیدم که ممسنی‌ها به هنگام خواب از زیر بالش او آهسته شمشیرش را از نیام بیرون کشیده و برده بودند. او که به خود جهانگیرخان سوءظن داشت، اما در عین حال شیوه هوشمندانه دزد آن را تحسین مى‌کرد، صبح روز بعد غلاف را به میزبان داده بود، چون مى‌دانست شمشیر تازه به دست آمده احتمالا به آن نیاز دارد. خان نیام را گرفته و تشکر کرده بود.بیست و دوم ژانویه/ ٢ بهمن. ساعت هفت صبح این روز در معیت ۱۲ تفنگچى ایلیاتى که مرا تا منزلگاه بعد همراهى مى‌کردند بر اسب نشستم. سمت جاده رو به شمال مى‌رفت تا آنکه درخت‌هاى بلوط را جا گذاشتیم. آنگاه با جاده‌اى کاملا سنگى به ارتفاعات مونه‌نهل رسیدیم. اینجا حد منطقه کازرون است که آن را ترک مى‌کردم و فهلیان است که به آن وارد مى‌شدم. با پایین آمدن از مونه‌نهل به دره‌اى رسیدیم که در سمت شمال خاورى ادامه مى‌یافت و پر از درخت بلوط بود.

منبع: سفرنامه لرستان و خوزستان، کلمنت اوگوستوس دوبد، ج ۱، ترجمه محمدحسین آریا