تناقض سیاست‌های شهری با شهرهای جدید

فردین یزدانی کارشناس مسکن سابقه شهرهای جدید در ایران به قبل از انقلاب برمی‌گردد اما به‌طور جدی بعد از انقلاب و در دهه ۷۰ مطرح شد. با توجه به تحولات جمعیتی، هدف شهرهای جدید جذب سرریز جمعیتی بود اما متاسفانه ایجاد این شهرها نتوانستند این هدف را پوشش دهند و باید گفت عملکرد شهرهای جدید پدیده موفقی نبود.

مهم‌ترین شاخص بررسی عدم موفقیت ایجاد شهرهای جدید هم این بود که متناسب با سرمایه‌گذاری‌هایی که صورت گرفت، چقدر توانستند جمعیت سرریز کلان‌شهرها را پذیرش کنند؟ اگر تحولات مجموعه شهری تهران را رصد کنیم، مشاهده می‌شود در همان زمان که سیاست دولت معطوف به سوق دادن جمعیت شهری به شهرهای جدید بود، چندین برابر جمعیت ساکن شهرهای جدید در مناطق حاشیه‌ای سکنی گزیدند.

عدم موفقیت شهرهای جدید را به چند مورد می‌توان طبقه‌بندی کرد:

۱- متاسفانه یک سیاست زمین واحدی در سطح کل دستگاه‌های سیاست‌گذار واحد نبود: در همان زمان که شهرهای جدید با هدف جذب سرریز شهرهای جدید تاسیس شد، شهرداری‌ها تراکم مازاد به فروش می‌رساندند و سعی کردند جمعیت شهرهای اصلی را اضافه کنند که یک سیاست کاملا متناقض با سیاست شهرنشینی بود.

۲- در همان زمان که شهرهای جدید در حال تشکیل بود، بخشی از سیاست‌های وزارت مسکن و شهرسازی اسبق معطوف به بهسازی بافت فرسوده و افزایش بار سکونتی این بافت‌ها بود، در واقع چند سیاست متناقض و پارادوکس در بخش زمین در آن زمان مطرح شد.

۳- نظام درآمدی مدیریت شهرهای جدید؛ با اتکا بر فروش زمین، یکی دیگر از دلایل عدم موفقیت تشکیل شهرهای جدید بود. پدیده اتکای درآمد به فروش و استفاده از رانت‌های زمین بر کل مدیریت جغرافیایی کشور در شهرهای جدید حاکم بوده است.

راهکارهای تامین مالی متکی به فروش زمین که یک راهکار خصوصی و بازاری است در کنار مدیریت دولتی شهرهای جدید یک تناقض محسوب می‌شود. اگر شهر جدید با سازوکار بخش خصوصی اداره ‌شود، مدیریت آن نیز باید با بخش خصوصی باشد و اگر دولت اداره کننده‌آن است تامین مالی و کسب درآمد نباید از طریق بخش خصوصی باشد چراکه فساد به بار می‌آورد؛ از طرفی بخش زیادی از زمین‌ها به انگیزه کسب درآمد و تامین هزینه‌های شهر واگذار می‌شود بدون آنکه نظارتی وجود داشته باشد، مبنی بر اینکه آیا این در این زمین ملکی ساخته می‌شود یا خیر و اگر ساخته می‌شود آیا متقاضی سکونت دارد؟

ضمن اینکه وقتی زمین‌های یک شهر جدید به اتمام می‌رسد، مدیریت شهر جدید برای کسب درآمد بیشتر، محدوده شهر را اضافه می‌کند.

پس زیرساخت‌هایی که باید توسط دولت سرمایه‌گذاری شود، به اندازه کافی صورت نمی‌گیرد و زیرساخت‌ها به درآمد حاصل از زمین متکی می‌شود آن هم در یک سیکل و چرخه باطل.

۴- مکان‌یابی برخی شهرهای جدید به گونه‌ای است که هیچ تقاضایی برای آن وجود ندارد، چون این مکان‌یابی‌ها بعضا با یک بینش تکنوکراتیک صورت می‌گرفت.

۵- امکانات حمل‌و‌نقلی؛ مکمل سیاست‌های شهری امکانات حمل‌و‌نقلی است. اگر دولت در گام اول امکان رفت و آمد سریع و ارزان به شهرهای اصلی را برای ساکنان شهرهای جدید فراهم می‌کرد شاید شهرهای جدید بسیار موفق‌تر از امروز بودند.

بنابراین، نبود امکانات حمل‌و‌نقل، مکان‌یابی، نظام درآمدی و نظام مدیریتی از مهم‌ترین عوامل عدم موفقیت در تشکیل شهرهای جدید است.

یک نظریه دیگر در نقد شهرهای جدید این است که این شهرها باید در نقاطی مکان‌یابی شوند که جامعه، ساختار سکونتی منطقه را پذیرا باشند اما شهرهای جدید در اکثر مکان‌ها به جز چند مورد این پذیرایی را نداشتند.

از بین دلایلی که در نقد شهرهای جدید مطرح شد آسیب مدیریتی متکی بر فروش زمین یکی از مهم‌ترین چالش‌ها است که کل مدیریت را زیر سوال می‌برد.

شهرهای جدید باید توسط بخش خصوصی ایجاد شوند. البته احداث شهرهای جدید بدون اینکه شهرهای جدید فعلی به ساماندهی برسند، چندان اقدام پسندیده ای نیست.

برای تاسیس شهرهای جدید باید ملاحظاتی در نظر گرفت که به چند مورد می‌توان اشاره کرد:

۱- شهرهای جدید فعلی باید ساماندهی شوند، سپس برای تشکیل شهرهای جدید دیگر اقدام کرد.

۲- قبل از تاسیس شهرهای جدید باید نیازسنجی منطقه ای صورت گیرد.

۳- تاسیس شهرهای جدید نباید با هدف ایجاد شهرهای لوکس باشد.

۴- اولویت تاسیس شهرهای جدید در اداره داخلی و سرمایه‌گذاری داخل شهرها با بخش خصوصی و نظارت دولت باشد.