اینجا تصویربرداری آزاد است
علی ضیائی هرکجا هستید اندکی بایستید و با دقت نگاه کنید. تعداد دوربینهای اطراف خود را بشمارید. از دوربین کنترل سرعت یا ورود به محدوده طرح ترافیک گرفته تا دوربینهای امنیتی و از همه مهمتر موبایلها و تبلتها و حتی دربازکنهای تصویری. باورتان میشود؟! امتحان کنید. حتی وسط بیابان هم به جز خودتان هر کسی که همراه شما باشد یا در آن محل حضور داشته باشد یک دوربین روی موبایلش دارد. حالا تصور کنید که با اتصال به اینترنت و یک شبکه مجازی در همان لحظه که ایستادهاید چند نفر میتوانند رفتار شما را ببینند.
علی ضیائی هرکجا هستید اندکی بایستید و با دقت نگاه کنید. تعداد دوربینهای اطراف خود را بشمارید. از دوربین کنترل سرعت یا ورود به محدوده طرح ترافیک گرفته تا دوربینهای امنیتی و از همه مهمتر موبایلها و تبلتها و حتی دربازکنهای تصویری. باورتان میشود؟! امتحان کنید. حتی وسط بیابان هم به جز خودتان هر کسی که همراه شما باشد یا در آن محل حضور داشته باشد یک دوربین روی موبایلش دارد. حالا تصور کنید که با اتصال به اینترنت و یک شبکه مجازی در همان لحظه که ایستادهاید چند نفر میتوانند رفتار شما را ببینند.pic1
برش اول
با گروهی از دوستان برای شام در رستورانی قرار گذاشتیم. بر خلاف همیشه این بار همه رأس ساعت آمدند و صاحب رستوران به پرسنلش گفت که سه میز را به هم بچسبانند که بتوانیم همه سر یک میز بنشینیم. غذا را سفارش دادیم و بعد از مدتی آماده شد. قبل از خوردن غذا یک مرحله به تازگی به مناسک صرف غذا اضافه شده است و آن هم عکاسی است. هرکس از زاویهای بشقاب و لیوان و غذای خود و دیگران را عکاسی میکرد که ناگهان دست یکی از دوستان به ظرف پر از کشک و بادمجان که روی دست دوست دیگری بود گرفت و ظرف برعکس شد روی میز. لحظهای سکوت حاکم شد. حتی میزهای کناری هم برای چند لحظه ساکت شدند و ما را نگاه میکردند.کشک و بادمجان علاوه بر روی میز روی لباس چند نفر دیگر هم ریخته بود. سکوت شکسته شد و جایش را به عذرخواهی و خنده و البته عکسهایی که چند نفر از قیافههای شوکه شده و کشک و بادمجان پرتاب شده روی لباسهایشان میگرفتند داد. وقتی صدای یکی از دوستان را شنیدیم که مشغول گزارش کردن صحنه بود توجهمان به او جلب شد. بله، مشغول فیلم گرفتن بود و خیلی حرفهای هم روی صحنهها صحبت میکرد و نریشن میگفت. با کمک پرسنل رستوران غائله خوابید و همه مشغول خوردن غذایشان شدند.
برش دوم
دوستی که فیلم میگرفت در تمام مدت میخندید و میگفت عجب فیلمی شد. آن دوست هم که کشک و بادمجان را برگردانده بود دائما اصرار داشت که فیلم را جایی به اشتراک نگذارد. هیچ کدام کوتاه نمیآمدند. آنکه تصویر را برداشته بود میگفت خیلی بامزه است و کلی مخاطب خواهد داشت و آن دیگری از عدم انتشارش به دلیل عدم رضایتش میگفت. حرفها جدی شد و گویا هر دو بر حرفشان جدی بودند. دوست دیگری زیرکانه بحث را به رسانههای مجوزدار کشاند. این سوال پیش آمد که رسانهها در انتشار چه چیز اختیار دارند و اینکه چه مواردی و بهخصوص چه تصاویری قابل پیگیری است و یا باید با اجازه شخص باشد. دوستی از اصحاب رسانه که به اتفاق همسرش در جمع حضور داشتند گفت که اصولا آنچه در جمع و محافل عمومی رخ میدهد از حریم خصوصی خارج و قابل انتشار است. البته قصد تخریب و اهانت هم مهم است. با این حرف تصویربردار آن صحنه که گویا مجوز انتشار را گرفته باشد گفت: اینجا که حریم خصوصی نیست، من هم که قصد توهین و تخریب ندارم پس منتشر میکنم. تازه من رسانه مجوزدار هم نیستم.
برش سوم
pic۲
دوران ما، دوران کمبود وقت و سرعت انتقال اطلاعات است. در این روزگار که بهخصوص در خانه زوجهای جوان و کارمند، آشپزخانهها دیگر کمتر بوی غذاهای سنتی را میدهند، این رستورانهای سنتی نعمتی بزرگ هستند. انصافا غذایی که سفارش داده بودیم خوب بود و به قول دوستی که البته آن شب در جمع ما حاضر نبود، مثل آن صحنه از کارتون موش سر آشپز که آقای تستر غذا بعد از مزهکردن اندکی از غذا ناگهان به رویای دوران کودکیاش میرود و دستپخت مادرش، ما نیز به دوران کودکی و بوی غذاهایی که درکوچه میپیچید برگشتیم. سر میز ما همچنان گفتوگو بر سرحریم خصوصی و انتشار فیلم و عکس داغ بود و از دهان نمیافتاد، هرچند غذاها رو به اتمام بود. دوست تصویربردار رو به من کرد و گفت آن ماجرای کشتن سگها در اطراف شیراز چه شد؟ گفتم هنوز خبری نیست ولی حداقل این موضوع یک فایده داشت، اینکه ما مردم نازنین را نسبت به رفتار با حیوانات حساس کرد. دوست دیگر پرسید: اصلا کی فیلم گرفته؟ برای چی گذاشته روی اینترنت؟ سوال خوبی بود. واقعا چه کسی فیلم گرفته است؟! قطعا رهگذر یا خبرنگار نبوده است. یکی از خودشان بوده است. آیا آنقدر به کاری که انجام میدادند افتخار میکردند که فیلم گرفتند و منتشر کردند؟ یا صحنه جاندادن حیوان بیچاره آنقدر به نظرش جذاب بوده است؟ این سوالات در ذهنم تاب میخورد که دوست دیگری گفت: من پیمانکار سازمان آب و فاضلاب هستم. ما پیمانکارها معمولا از کاری که میکنیم، فیلم و عکس میگیریم؛ یعنی تاجایی که بشود از مراحل انجام کار تصویر جمع میکنیم. خیلی از موارد همین تصاویر را بهعنوان سند تحویل کارفرما میدهیم. احتمالا این فیلم هم سند پیمانکار بوده که به دست کسی افتاده و منتشر کرده است. با خودم فکر میکردم که اگر واقعا پیمانکار بوده است، عجب کاری را پیمانی برداشته است که نگاهم به میز کناری افتاد که خانمی جوان مشغول گرفتن عکس آن هم از کشکبادمجان سفارش دادهشان بود.
برش بازگشت
pic3
از رستوران که بیرون آمدیم، قرار شد برای قدمزدن به پارکی همان نزدیکی برویم. تعدادمان بیشتر از آن بود که همه در یک صف کنارهم حرکت کنیم. در نتیجه سه گروه شدیم و همه با هم شروع به قدم زدن کردیم. بازهم عکس گرفتنها ادامه داشت. یکی از دوستان تعریف میکرد که دو جهانگرد نروژی که به تازگی از ایران دیدن کرده بودند، مدتی پیش میهمان او بودند و این بار از این تعجب کرده بودند که چقدر ایرانیها علاقه به سلفی گرفتن دارند. میگفتند که در مدت دوهفتهای که در ایران بودند شاید بیشتر از ۲۰۰ عکس سلفی با مردم گرفتند. دقیقا درست میگفت. سلفی یک فرهنگ شده است. اصلا انتشار تصویر از خودمان یک فرهنگ شده است. اینکه بگوییم در خلوت و خانه چگونه زندگی میکنیم دیگر چیز غریبی نیست. گویا دیگر همه بهگونهای پاپاراتزیهای خودمان شدهایم. اگر شما هم متولد دهه شصت یا قبل از آن باشید، میدانید که انتشار ناخواسته یک عکس در محفل خودمانی در رسانه یا کپیهایی که در دست مردم بود یا فیلم خصوصی که کپی میشد و دست به دست میچرخید چه تاثیری روی زندگی صاحب آن عکس یا فیلم داشت. گاهی خانهنشینشان میکرد و گاهی هم از کار بیکار. حال فرهنگ ما چقدر تغییر کرده که به راحتی و با دستان خودمان عکسهایی گاه خصوصی و از میهمانی و حتی اتاقهای منزلمان برای همه به اشتراک میگذاریم. اندرونیها دیگر هیچ معنی و مصداق پررنگی ندارند.
با صدای دوستم به خودم آمدم گوشیاش را نشانم داد و گفت: ببین با هشتک پل طبیعت چقدر عکس فرستاده شده است و آخرین عکس هم برای خودش بود که در مدت نیم ساعت 600 لایک داشت.
برش آخر
pic4
حالا وقت خداحافظی بود و عکس دسته جمعی و یادگاری. باز هم تعدادی از دوستان اصرار داشتند که عکسها را جایی به اشتراک نگذارند. استدلالشان هم این بود که دلمان نمیخواهد کسی بداند ما چه زمانی و کجا بودیم. اصلا به چرا باید همه زندگیمان را آن هم با جزئیاتی که در عکس و فیلم دیده میشود در اختیار دیگران قرار دهیم. یکی از مخالفان میگفت وقتی عکس میگذارند بعضیها هم هشتک ایران یا طبیعت یا دوستان و غیره میگذارند و با یک سرچ ساده این عکس ممکن است سر از هرجایی دربیاورد. تعریف کرد که چند وقت پیش خاله اش در استرالیا در یک عکس دسته جمعی از دوستانش او را در بکگراند عکس دیده که مشغول خریدن بلیت سینما بوده است. دوست دیگری میگفت خوب مگر کار بدی میکردی؟! بلیت سینما خریدن نه جرم است و نه گناه... بالاخره عکس یادگاری گرفته شد و خداحافظی کردیم.
با خودم فکر میکردم که ما مردم نازنین دوست داریم چه چیزی از خودمان به دیگران نشان دهیم؟ دوست داریم چگونه دیده شویم؟ آنچه را که از دیگران منتشر میکنیم، اگر از خودمان منتشر کنند چه واکنشی نشان میدهیم؟ حریم خصوصی برای ما چقدر تعریف متفاوتی دارد. چقدر به دیده شدن اهمیت میدهیم و برای پسندیده شدن چقدر از هنجارهارا در نظر میگیریم یا نمیگیریم؟
از همه مهمتر این تکنولوژی دوربین روی موبایل و البته دوربینهای کوچک دیجیتال چطور از همه ما عکاس و خبرنگارانی ساخته که دائما از خودمان و اطرافیان و دیگرانی که نمیشناسیم، با ملاحظه و گاه بیملاحظه تصویری ثبت و بعد روی شبکه اجتماعی منتشر میکنیم.
بیرون قاب
pic5
هرکجا هستید لحظهای درنگ کنید. تعداد جفت چشمها را حدودی بشمارید. تعداد دوربینهایی را که شمارا نظاره میکنند هم تخمین بزنید. در روزگار ما بیشتر از آنچه خودمان ترجیح میدهیم دیده شویم دوربینهایی وجود دارد که مارا میبینند. نه تنها میبینند، بلکه ثبت میکنند. بعد ناگهان متوجه میشوید که تصادفا منتشر هم شدهاید.
حالا دیگر بحث آن نیست که چقدر شما را میپسندند، بلکه موضوع این است که قضاوت میشوید. حریم خصوصی در فرهنگ امروز ما متفاوت از چند سال گذشته است و البته به سرعت در حال تغییر است. حالا چه بیرون از خانه باشیم و چه در محفل خصوصی آن هم با این همه تفاوت تعریف در حریم خصوصی شاید بهتر باشد اندکی ملاحظه خودمان و دیگران را بکنیم. هر چند گاه فیلم منتشر شده ما را کمی بیدار میکند.
برش اول
با گروهی از دوستان برای شام در رستورانی قرار گذاشتیم. بر خلاف همیشه این بار همه رأس ساعت آمدند و صاحب رستوران به پرسنلش گفت که سه میز را به هم بچسبانند که بتوانیم همه سر یک میز بنشینیم. غذا را سفارش دادیم و بعد از مدتی آماده شد. قبل از خوردن غذا یک مرحله به تازگی به مناسک صرف غذا اضافه شده است و آن هم عکاسی است. هرکس از زاویهای بشقاب و لیوان و غذای خود و دیگران را عکاسی میکرد که ناگهان دست یکی از دوستان به ظرف پر از کشک و بادمجان که روی دست دوست دیگری بود گرفت و ظرف برعکس شد روی میز. لحظهای سکوت حاکم شد. حتی میزهای کناری هم برای چند لحظه ساکت شدند و ما را نگاه میکردند.کشک و بادمجان علاوه بر روی میز روی لباس چند نفر دیگر هم ریخته بود. سکوت شکسته شد و جایش را به عذرخواهی و خنده و البته عکسهایی که چند نفر از قیافههای شوکه شده و کشک و بادمجان پرتاب شده روی لباسهایشان میگرفتند داد. وقتی صدای یکی از دوستان را شنیدیم که مشغول گزارش کردن صحنه بود توجهمان به او جلب شد. بله، مشغول فیلم گرفتن بود و خیلی حرفهای هم روی صحنهها صحبت میکرد و نریشن میگفت. با کمک پرسنل رستوران غائله خوابید و همه مشغول خوردن غذایشان شدند.
برش دوم
دوستی که فیلم میگرفت در تمام مدت میخندید و میگفت عجب فیلمی شد. آن دوست هم که کشک و بادمجان را برگردانده بود دائما اصرار داشت که فیلم را جایی به اشتراک نگذارد. هیچ کدام کوتاه نمیآمدند. آنکه تصویر را برداشته بود میگفت خیلی بامزه است و کلی مخاطب خواهد داشت و آن دیگری از عدم انتشارش به دلیل عدم رضایتش میگفت. حرفها جدی شد و گویا هر دو بر حرفشان جدی بودند. دوست دیگری زیرکانه بحث را به رسانههای مجوزدار کشاند. این سوال پیش آمد که رسانهها در انتشار چه چیز اختیار دارند و اینکه چه مواردی و بهخصوص چه تصاویری قابل پیگیری است و یا باید با اجازه شخص باشد. دوستی از اصحاب رسانه که به اتفاق همسرش در جمع حضور داشتند گفت که اصولا آنچه در جمع و محافل عمومی رخ میدهد از حریم خصوصی خارج و قابل انتشار است. البته قصد تخریب و اهانت هم مهم است. با این حرف تصویربردار آن صحنه که گویا مجوز انتشار را گرفته باشد گفت: اینجا که حریم خصوصی نیست، من هم که قصد توهین و تخریب ندارم پس منتشر میکنم. تازه من رسانه مجوزدار هم نیستم.
برش سوم
pic۲
دوران ما، دوران کمبود وقت و سرعت انتقال اطلاعات است. در این روزگار که بهخصوص در خانه زوجهای جوان و کارمند، آشپزخانهها دیگر کمتر بوی غذاهای سنتی را میدهند، این رستورانهای سنتی نعمتی بزرگ هستند. انصافا غذایی که سفارش داده بودیم خوب بود و به قول دوستی که البته آن شب در جمع ما حاضر نبود، مثل آن صحنه از کارتون موش سر آشپز که آقای تستر غذا بعد از مزهکردن اندکی از غذا ناگهان به رویای دوران کودکیاش میرود و دستپخت مادرش، ما نیز به دوران کودکی و بوی غذاهایی که درکوچه میپیچید برگشتیم. سر میز ما همچنان گفتوگو بر سرحریم خصوصی و انتشار فیلم و عکس داغ بود و از دهان نمیافتاد، هرچند غذاها رو به اتمام بود. دوست تصویربردار رو به من کرد و گفت آن ماجرای کشتن سگها در اطراف شیراز چه شد؟ گفتم هنوز خبری نیست ولی حداقل این موضوع یک فایده داشت، اینکه ما مردم نازنین را نسبت به رفتار با حیوانات حساس کرد. دوست دیگر پرسید: اصلا کی فیلم گرفته؟ برای چی گذاشته روی اینترنت؟ سوال خوبی بود. واقعا چه کسی فیلم گرفته است؟! قطعا رهگذر یا خبرنگار نبوده است. یکی از خودشان بوده است. آیا آنقدر به کاری که انجام میدادند افتخار میکردند که فیلم گرفتند و منتشر کردند؟ یا صحنه جاندادن حیوان بیچاره آنقدر به نظرش جذاب بوده است؟ این سوالات در ذهنم تاب میخورد که دوست دیگری گفت: من پیمانکار سازمان آب و فاضلاب هستم. ما پیمانکارها معمولا از کاری که میکنیم، فیلم و عکس میگیریم؛ یعنی تاجایی که بشود از مراحل انجام کار تصویر جمع میکنیم. خیلی از موارد همین تصاویر را بهعنوان سند تحویل کارفرما میدهیم. احتمالا این فیلم هم سند پیمانکار بوده که به دست کسی افتاده و منتشر کرده است. با خودم فکر میکردم که اگر واقعا پیمانکار بوده است، عجب کاری را پیمانی برداشته است که نگاهم به میز کناری افتاد که خانمی جوان مشغول گرفتن عکس آن هم از کشکبادمجان سفارش دادهشان بود.
برش بازگشت
pic3
از رستوران که بیرون آمدیم، قرار شد برای قدمزدن به پارکی همان نزدیکی برویم. تعدادمان بیشتر از آن بود که همه در یک صف کنارهم حرکت کنیم. در نتیجه سه گروه شدیم و همه با هم شروع به قدم زدن کردیم. بازهم عکس گرفتنها ادامه داشت. یکی از دوستان تعریف میکرد که دو جهانگرد نروژی که به تازگی از ایران دیدن کرده بودند، مدتی پیش میهمان او بودند و این بار از این تعجب کرده بودند که چقدر ایرانیها علاقه به سلفی گرفتن دارند. میگفتند که در مدت دوهفتهای که در ایران بودند شاید بیشتر از ۲۰۰ عکس سلفی با مردم گرفتند. دقیقا درست میگفت. سلفی یک فرهنگ شده است. اصلا انتشار تصویر از خودمان یک فرهنگ شده است. اینکه بگوییم در خلوت و خانه چگونه زندگی میکنیم دیگر چیز غریبی نیست. گویا دیگر همه بهگونهای پاپاراتزیهای خودمان شدهایم. اگر شما هم متولد دهه شصت یا قبل از آن باشید، میدانید که انتشار ناخواسته یک عکس در محفل خودمانی در رسانه یا کپیهایی که در دست مردم بود یا فیلم خصوصی که کپی میشد و دست به دست میچرخید چه تاثیری روی زندگی صاحب آن عکس یا فیلم داشت. گاهی خانهنشینشان میکرد و گاهی هم از کار بیکار. حال فرهنگ ما چقدر تغییر کرده که به راحتی و با دستان خودمان عکسهایی گاه خصوصی و از میهمانی و حتی اتاقهای منزلمان برای همه به اشتراک میگذاریم. اندرونیها دیگر هیچ معنی و مصداق پررنگی ندارند.
با صدای دوستم به خودم آمدم گوشیاش را نشانم داد و گفت: ببین با هشتک پل طبیعت چقدر عکس فرستاده شده است و آخرین عکس هم برای خودش بود که در مدت نیم ساعت 600 لایک داشت.
برش آخر
pic4
حالا وقت خداحافظی بود و عکس دسته جمعی و یادگاری. باز هم تعدادی از دوستان اصرار داشتند که عکسها را جایی به اشتراک نگذارند. استدلالشان هم این بود که دلمان نمیخواهد کسی بداند ما چه زمانی و کجا بودیم. اصلا به چرا باید همه زندگیمان را آن هم با جزئیاتی که در عکس و فیلم دیده میشود در اختیار دیگران قرار دهیم. یکی از مخالفان میگفت وقتی عکس میگذارند بعضیها هم هشتک ایران یا طبیعت یا دوستان و غیره میگذارند و با یک سرچ ساده این عکس ممکن است سر از هرجایی دربیاورد. تعریف کرد که چند وقت پیش خاله اش در استرالیا در یک عکس دسته جمعی از دوستانش او را در بکگراند عکس دیده که مشغول خریدن بلیت سینما بوده است. دوست دیگری میگفت خوب مگر کار بدی میکردی؟! بلیت سینما خریدن نه جرم است و نه گناه... بالاخره عکس یادگاری گرفته شد و خداحافظی کردیم.
با خودم فکر میکردم که ما مردم نازنین دوست داریم چه چیزی از خودمان به دیگران نشان دهیم؟ دوست داریم چگونه دیده شویم؟ آنچه را که از دیگران منتشر میکنیم، اگر از خودمان منتشر کنند چه واکنشی نشان میدهیم؟ حریم خصوصی برای ما چقدر تعریف متفاوتی دارد. چقدر به دیده شدن اهمیت میدهیم و برای پسندیده شدن چقدر از هنجارهارا در نظر میگیریم یا نمیگیریم؟
از همه مهمتر این تکنولوژی دوربین روی موبایل و البته دوربینهای کوچک دیجیتال چطور از همه ما عکاس و خبرنگارانی ساخته که دائما از خودمان و اطرافیان و دیگرانی که نمیشناسیم، با ملاحظه و گاه بیملاحظه تصویری ثبت و بعد روی شبکه اجتماعی منتشر میکنیم.
بیرون قاب
pic5
هرکجا هستید لحظهای درنگ کنید. تعداد جفت چشمها را حدودی بشمارید. تعداد دوربینهایی را که شمارا نظاره میکنند هم تخمین بزنید. در روزگار ما بیشتر از آنچه خودمان ترجیح میدهیم دیده شویم دوربینهایی وجود دارد که مارا میبینند. نه تنها میبینند، بلکه ثبت میکنند. بعد ناگهان متوجه میشوید که تصادفا منتشر هم شدهاید.
حالا دیگر بحث آن نیست که چقدر شما را میپسندند، بلکه موضوع این است که قضاوت میشوید. حریم خصوصی در فرهنگ امروز ما متفاوت از چند سال گذشته است و البته به سرعت در حال تغییر است. حالا چه بیرون از خانه باشیم و چه در محفل خصوصی آن هم با این همه تفاوت تعریف در حریم خصوصی شاید بهتر باشد اندکی ملاحظه خودمان و دیگران را بکنیم. هر چند گاه فیلم منتشر شده ما را کمی بیدار میکند.
ارسال نظر