تغییر مرزهای موازنه در‌خاورمیانه

محمدحسین باقی: تنش میان کشورهای حوزه خلیج‌فارس هنوز بر توازن متعارف نظامی در منطقه برقرار است؛ اما نتیجه نهایی یک توازن امنیتی، بسیار گسترده‌تر و به مراتب پیچیده‌تر است. تحولات منطقه اسرائیل را به شریکی «فعال‌تر» برای اعراب خلیج‌فارس تبدیل کرده است. ایالات‌متحده تعهد خود به اعراب خلیج‌فارس را حفظ و البته افزایش داده است. این کشور اکنون رهبری ائتلافی را در دست دارد که هدفش زمینگیر کردن بازیگر غیردولتی جدیدی به نام «داعش» است که می‌خواهد در عراق و سوریه خلافت راه بیندازد. اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس- بحرین، کویت، عمان، قطر، امارات و عربستان سعودی همراه با کشورهای پیرامونی یعنی مصر، عراق، اردن، ایران، لبنان، سوریه و یمن- اکنون باید با مشکلاتی دست و پنجه نرم کنند که فراتر از ستیز نظامی متعارف است. در واقع، سه قدرتی که روزگاری نقشی مهم در شکل دادن به توازن متعارف داشتند- عراق، سوریه و یمن- باید با ستیزهای داخلی و مبارزه با بازیگران غیردولتی دست و پنجه نرم کنند که ارزیابی نیروهای متعارف‌شان را به‌عنوان شکلی از نیروی مبارز منسجم غیرممکن می‌سازد.

سناریوها به‌طور پیوسته قابل پیش‌بینی شده‌اند. همچنین عناصر کلیدی نیرویی که ممکن است مورد استفاده قرار گیرد هم قابل پیش‌بینی شده است. داعش نشان داد که بازیگران غیردولتی می‌توانند به سرعت از یک جنبش افراطی نسبتا کوچک به دولت‌هایی بدوی تبدیل شوند؛ در حالی که دولت عراق نیز نشان داد که اشتباه در فرماندهی می‌تواند نیروهای منظم نظامی را - فارغ از توانایی و ظرفیت نیروی انسانی، تجهیزات، لوازم و نحوه آموزش- به نیرویی فراری تبدیل کند. این واقعیت که داعش حضوری چشمگیر در عراق و سوریه - و نیز نقش متغیر اقلیت‌های کرد در عراق، سوریه و ترکیه - دارد تعریف خطوط جغرافیایی برای ارزیابی توازن کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را دشوار ساخته است.

طیف گسترده‌ای بازیگران رادیکال مانند داعش و النصره - که برخی‌شان با یکدیگر در حال جنگ هستند- در این توازن جدید نقش مهم و رو به رشدی بازی می‌کنند. این مساله در مورد کردهای عراق، سوریه و ترکیه هم مصداق دارد؛ در حالی که هم اسلام‌گرایان و هم سایر اقلیت‌ها- در مقابل- به شکل گسترده‌ای به اهداف بازیگران دولت‌های ملی تبدیل شده‌اند. این تغییرات در چشم‌انداز سیاسی و امنیتی خاورمیانه اثرات عمیقی بر روابط میان کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، سایر کشورهای خاورمیانه و قدرت‌های خارجی داشته است. این قطعا درمورد رابطه میان ایالات‌متحده و دولت‌های عضو شورای همکاری خلیج‌فارس هم صادق است.

از یکسو، آنها نیروهایی را به وجود آورده‌اند که برای همکاری نظامی- مانند ائتلاف آمریکایی برای حمله به داعش و همکاری سعودی- آمریکایی جهت‌مقابله با رشد بی ثباتی در یمن- آماده می‌شوند. از سوی دیگر، ایالات‌متحده و تک تک دولت‌های عضو شورای همکاری خلیج‌فارس در مورد نحوه مقابله با تحولات سیاسی که از سال ۲۰۱۱ رخ داده - به‌ویژه در بحرین و مصر- و چگونگی پاسخ به تنش‌های داخلی و درگیری‌ها در سوریه و عراق و چرخش استراتژیک آمریکا به آسیا و اتکای بیشتر آمریکا بر ذخایر نفتی داخلی خود اختلاف نظردارند. کشورهای عضوشورای همکاری خلیج‌فارس بیش از همیشه نیازمند پشتیبانی امنیتی آمریکا هستند، اما بسیاری از همین کشورها در شورای همکاری علامت سوال بزرگی در مورد تعهدات امنیتی آمریکا قرار می‌دهند.

در عین حال، کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس تا حدودی با مشکلات مشابه داخلی روبه‌رو هستند. آنها به همکاری، ادغام و ایجاد قابلیت همکاری میان خود بیش از همیشه نیاز دارند. با این حال، تنش‌ها میان کشورهای عضو، هنوز هم مشکلات جدی‌ای در حرکت به جلو به وجود آورده و ضرورت ایجاد یک شورای کارآمدتر با کندی به پیش می‌رود. بخشی از ضرورت این تغییر در سی و پنجمین اجلاس سران شورای همکاری در دسامبر ۲۰۱۴ مطرح شد که خواستار تلاش برای فرماندهی واحد، ایجاد پلیس منطقه‌ای و نیروی دریایی یکپارچه شده بود. در این اجلاس گفته شد که به نیروی پلیس واحد برای اهداف ضدتروریستی در کشورهای عضو نیاز است تا با تهدیداتی که تمام کشورهای عضو با آن مواجهند مقابله شود. کشورهای حاشیه خلیج‌فارس- و نیز سایر دولت‌های منطقه و آمریکا- تازه شروع به واکنش به تغییرات بنیادین در توازن امنیتی منطقه کرده‌اند.

این ترکیب در حال تحول از سایر تغییرات به این معنا نیست که توازن متعارف برای تغییرات مهم ادامه نمی‌یابد. این توازن با این واقعیت در حال شکل گرفتن است که کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس سرمایه‌گذاری‌های کلانی در بهبود تسلیحات زمینی، هوایی و دریایی انجام داده‌اند. همچنین ایالات‌متحده، مصر و اسرائیل هم سرمایه‌گذاری‌های عمده‌ای کرده‌اند که توازن خلیج‌فارس را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. اما در این میان عراق هرگز نتوانسته زیان‌های گسترده سلاح‌های متعارف خود در هنگام حمله آمریکا به این کشور در سال ۲۰۰۳ جبران کند و در نتیجه ضرباتی که از سوی داعش دریافت کرد متحمل خسارات بیشتری شد. سوریه هم مقادیر قابل توجهی از قابلیت‌نظامی خود را به دلیل جنگ داخلی از دست داده و نتوانسته در تکنولوژی نظامی به رقابت بپردازد. نیروهای نظامی یمن هم به دلیل جنگ داخلی از هم گسسته شده و با تهدید فزاینده‌ای از سوی القاعده در شبه‌جزیره عربستان مواجه شده است.

با این حال، دولت‌های مهم خارجی هم نقشی روزافزون در شکل دادن به توازن متعارف ایفا کرده‌اند. نیروهای اردن، مصر و ترکیه بخشی از برآورد سنتی توازن خلیج‌فارس نیستند اما - مانند نیروهای متعارف سوریه - می‌توانند در برخی سناریوها نقش بازی کنند. چهره‌های مهمی مانند ملک عبدالله پادشاه اردن خواستار ایجاد اتحاد گسترده‌تر عربی شده‌اند و اردن در حال حاضر نقش مهمی در تامین امنیت «جناح غربی» خلیج‌فارس ایفا می‌کند. هر یک از قدرت‌های عربی مهم و بیرونی (بیرون از شورای همکاری) سرمایه‌گذاری‌هایی در نیروهای متعارف خود انجام داده‌اند اما آنها در قیاس با دولت‌های ثروتمند حاشیه خلیج‌فارس محدودیت زیادی در منابع دارند.

نیروهای مسلح لبنان تا حدودی به لحاظ تسلیحاتی به روز شده‌اند اما این کشور همچنان میان برخی گروه‌های داخلی در این کشور تقسیم شده است. حزب‌الله نیرویی مهم در این کشور است و به‌طور رسمی اعلام کرده که با ایران پیوندهایی داشته و در سوریه هم حضور چشمگیر دارد. در عین حال، حزب‌الله دارای توانایی‌های موشکی و نامتقارن است و حماس در غزه هم به همین ترتیب. بازیگران غیردولتی در سوریه هم تهدیدی برای اسرائیل هستند.

تمرکز استراتژیک در حوزه توازن منطقه‌ای نیز تغییر کرده است. مذاکرات هسته‌ای ایران و غرب باعث شده اعراب به وحشت بیفتند و ایران را به مثابه خطر بنگرند. آنها تصور می‌کنند اگر ایران از این مذاکرات موفق بیرون بیاید می‌تواند به‌عنوان نیرویی توازن بخش در برابر اعراب درآید. ظرفیت‌های ایران «بومی» است در حالی که ظرفیت‌های اعراب «وارداتی» است و به همین دلیل این کشور دست برتری در برابر اعراب دارد. سایر تهدیدات امنیتی مانند یمن، هر دو ترکیبی از بازیگران غیردولتی و تهدیدهایی است که تا حد زیادی نگرانی عملی برای عربستان سعودی ایجاد کرده است. کشورهای شورای همکاری، مصر و اردن همگی سرمایه‌گذاری‌های عمده‌ای درحوزه تسلیحات متعارف کرده‌اند اما تمرکز گذشته بر مبنای توازن اعراب- اسرائیل تا حد زیادی جای خود را به موضوعاتی دیگری چون تمرکز مصر و اردن بر امنیت داخلی، تهدیدات تحمیل شده از سوی بازیگران غیردولتی عرب و بحران در لیبی و عراق / سوریه داده است. از طرف دیگرعراق و سوریه نیز بر اختلافات داخلی و تهدید ناشی از داعش تمرکز کرده‌اند.

در عین حال، توازن نظامی متعارف خلیج‌فارس با تغییرات رادیکال در ظرفیت‌های اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی (IS& R) در حال تغییر است. از زمان جنگ اول خلیج‌فارس در ۱۹۹۰-۱۹۹۱، ایالات‌متحده به‌طور پیوسته پوشش اطلاعاتی را افزایش داده است؛ قابلیت‌هایی که با ظرفیت مدیریت در جنگ‌های مشترک گره خورده است. مدیریت نبرد به ترکیبی از فرماندهی، کنترل، ارتباطات دیجیتال و ایمن، ظرفیت‌های کامپیوتری و اطلاعاتی و مراکز فرماندهی و امکانات جدید فرماندهی گفته می‌شود که باید به آن مدیریت جنگ را نیز افزود .

سلاح‌های دقیق هدایت شونده به‌طور پیوسته از لحاظ دقت، مرگبار بودن و مسافت در حال افزایش هستند. این امر دامنه نبرد را از سیستم‌های کوتاه برد در میدان جنگ به موشک‌های بالستیک و کروز دوربرد و نیز سیستم‌های حمله هوایی دوربرد مانند «توفان سایه» تغییر می‌دهد. خودروهای هوایی بدون سرنشین (UAVs) و هواپیماهای بدون سرنشین رزمی (UCAVs) نیز در حال تغییر در جنگ‌های متعارف و نامنظم هستند. همراه با ظرفیت‌های هدف‌گیری همزمان و انعطاف‌پذیری فرماندهی که از سوی سیستم‌های جدید IS&R و C۴I/ BM ارائه می‌شود، این هم در حال ایجاد قابلیت‌هایی برای جنگ‌های مشترک با انواع مختلف بوده و معنایی عملی به مفاهیم «انقلاب در امور نظامی» می‌دهد که در دهه ۸۰ و ۹۰ سر بر آورده است.

این تغییرات بر توازن قدرت به اشکال مختلف تاثیر می‌گذارد و شمار نیروی انسانی و تجهیزات نمی‌تواند جلوی این تاثیرات را بگیرد. برای مثال، ایران تا حد زیادی به خود اتکا دارد و این بر خلاف سایر کشورهای عربی نقطه قوت این کشور است. مصر، اردن و هر یک از کشورهای شورای همکاری به درجات مختلف به قابلیت‌های آمریکا متکی‌اند. سایر متحدان کلیدی در منطقه هم به قابلیت کشورهایی مانند بریتانیا و فرانسه وابسته‌اند.

کشورهای عربی خلیج‌فارس پول زیادی داشته و به تکنولوژی‌های پیشرفته دسترسی داشته‌اند اما خریدهای آنها به مراتب بیش از ظرفیت‌های ساختاری آنها است. شورای همکاری نتوانسته به‌عنوان یک اتحاد کاملا کاربردی از نظر دکترین، ساختار نیرو، ایجاد قابلیت همکاری درونی پدیدار شود. این شورا پیشرفت نسبتا کمی در توسعه ظرفیت‌های یکپارچه خود و ماموریت در دنیای واقعی داشته است. این عدم یکپارچگی دنیای واقعی و قابلیت همکاری به شدت توانایی جنگ متعارف و نامنظم هر یک از دولت‌های شورای همکاری را تضعیف کرده و قابلیت فردی و جمعی آنها برای استفاده عملی از فناوری‌های برتر نظامی و تسلیحاتی را محدود می‌کند.

توازن هسته‌ای/ موشکی و توازن دفاعی

چندین کشور شورای همکاری خلیج فارس در حال دریافت موشک‌های هدایت شونده دقیق دوربرد و هوابرد مانند «توفان سایه» بوده و بسیاری از کشورهای شورای همکاری در حال توسعه سیستم دفاع موشکی پیشرفته هستند؛ توازن هوایی هم در حال تبدیل شدن به توازن هوایی- موشکی همراه با توازن دفاع موشکی زمین به هوا و دفاع موشکی هوایی و گسترده است.

در حالی که اسرائیل هم دارای هواپیماهایی با قابلیت هسته‌ای و هم موشک‌های با کلاهک هسته‌ای است اما هیچ ارزیابی مشخصی از ظرفیت این نیروها به دلیل پنهان کاری تل‌آویوو وجود ندارد. این احتمال هست که عربستان سعودی به دلیل سرخوردگی ناشی از عدم مداخله آمریکا در فردای بهار عربی و عقب نشینی احتمالی از منطقه، موشک‌های دوربرد خود را با توسل به چین و روسیه و فرانسه نوسازی کند و همچنین به دنبال کلاهک هسته‌ای از سوی پاکستان باشد. این کشور آگاهانه و از ترس رقبای منطقه‌ای پای دیگر کشورها را به منطقه باز کرده و رقابت تسلیحاتی در منطقه‌ا‌ی از پیش ناآرام را تشدید کرده است.

بازیگران غیردولتی و نیروهای امنیتی داخلی

با این حال، بازیگران غیردولتی نقش نیابتی برای دولت‌هایی خاص در منطقه را ایفا می‌کنند. آنها تبدیل به یک عامل مستقل مهم در سطوح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی شده‌اند. تنش‌های ایدئولوژیک و شکاف‌هایی که روزگاری از دل پان‌عربیسم بیرون آمد؛ امروزه به کنار رفته و یک تهدید رادیکال‌تری در حال جایگزین شدن به جای آن است: افراط‌گرایی و تنش میان گروه‌های مختلف قومی و مذهبی. نمونه این تغییرات همانا گسترش نقش القاعده در شبه‌جزیره عربستان و ظهور داعش و دیگر جنبش‌های افراطی مانند النصره و جبهه خراسان است.

فعالیت این گروه‌ها همچنین منجر به طیفی از درگیری‌های داخلی و منطقه‌ای شده و به فعالیت‌های تروریستی از سوی بازیگران دولتی و غیردولتی دامن زده است. نقش داوطلبان خارجی نیز در این جنبه از تغییر توازن امنیتی مهم است همان‌طور که ظرفیت شبکه‌ای بین‌المللی گروه‌هایی مانند القاعده و داعش مهم است. عراق، سوریه و یمن از مراکز اصلی و فعلی چنین تهدیداتی در منطقه هستند اما این تنها بخشی از داستان است. عربستان سعودی پیشرفت‌های مهمی در زمینه افزایش امنیت و مبارزه با تروریسم در داخل داشته و این پیشرفت‌ها نقش مهمی در کشاندن پای این کشور به یمن و همکاری با نیروهای امنیت داخلی امارات در کمک به دولت بحرین داشته است. سایر کشورهای شورای همکاری نیز ظرفیت امنیتی داخلی خود را افزایش داده‌اند و کشورهایی مانند مصر، اردن و لبنان نیز همین‌طور. نتیجه نهایی این شده که تمام کشورهای منطقه افزایش چشمگیری در نیروهای امنیتی داخلی و شبه‌نظامی خود به‌وجود آورده و در آموزش و تجهیز برخی از نیروهای منظم خود برای مقابله با تهدید تروریسم، خرابکاری یا شورش تغییراتی داده‌اند. در مواردی افزایش نیروهای امنیت داخلی و نیروهای مبارزه با تروریسم نقش مهمی در حفظ امنیت داخلی این کشورها داشته و به تغییرات قابل‌توجهی در ساختار کلی و ترکیب نیروهای امنیتی داخلی و منظم منجر شده است.

نقش رو به رشد بازیگران منطقه‌ای

گسترش نفوذ ایران در منطقه، تغییر در استراتژی ایالات‌متحده، جریان عظیم انتقال سلاح، تعمیم درگیری‌های مربوط به خلیج‌فارس به سوریه و این واقعیت که ایران توان موشکی و قابلیت‌های نظامی خود را افزایش داده، دامنه چالش‌ها را گسترده‌تر کرده است، همچنین حضور بازیگران غیردولتی با روابط گسترده بین‌المللی و تاثیر گسترده‌تر تنش‌ها و درگیری‌های مذهبی و فرقه‌ای هم بر دامنه مشکلات افزوده است. در نهایت، تغییرات ژئوپلیتیک در منطقه که می‌تواند آینده این منطقه بحران‌خیز را تحت‌تاثیر قرار دهد به گونه‌ای است که توجه قدرت‌های منطقه‌ای، فرامنطقه‌ای و بازیگران غیردولتی را به سمت یکدیگرجلب کرده و هریک را به رقابت با دیگری واداشته است. اینها باعث برجسته شدن تاثیر نیروهای نظامی کشورهای منطقه و فرامنطقه می‌شود. مرزهای جغرافیایی در منطقه به تدریج می‌رود که اهمیت خود را از دست بدهد. مرزهای جدیدی در حال ترسیم شدن است.

منبع:مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی درواشنگتن CSIS