سعید انوری‌نژاد در آخرین روزهای سفرمان به اروپا یک هفته‌ای در بوداپست ماندیم. این شهر که نه کاملا غربی است و نه شرقی، دیدنی‌ها و جذابیت‌های بسیاری دارد و برای یافتن چهره‌های مختلف شهر باید وقت کافی صرف می‌کردیم. در دو بخش گذشته از فرهنگ و تاریخ مجارستان و کمی از دیدنی‌های آن گفتیم. در آخرین بخش از این سفرنامه به جنبه‌ها و دیدنی‌های دیگری از بوداپست می‌پردازیم. یک هفته در بوداپست ماندیم و این مدت طولانی باعث شد تا در خانه دو فرد اقامت داشته باشیم. سه روز نخست در خانه‌ای کمی دورتر از مرکز شهر و در محله‌ای نه چندان مرفه به سر بردیم. بیشتر ساکنان این محله جیپسی‌ها یا همان کولی‌ها بودند. اینها اقلیتی در جامعه مجارستان هستند که ریشه‌ای رومانیایی دارند و تاکنون چندان در جامعه مادر جذب نشده‌اند. سطح سواد و اشتغال در میان آنها بسیار پایین است و جامعه نیز به سختی آنها را قبول می‌کند. این طردشدگی و عادات قدیمی آنها باعث شده است به‌صورت کلونی و مجتمع زندگی کنند و هر چه بیشتر از جامعه جدا بیفتند. در این منطقه چندین بازارچه شبیه بازارهای تره‌باری که در تهران وجود دارد قرارداشت. میوه، سبزیجات، انواع نان و غذاهای محلی با قیمت‌ها و حتی کیفیت بسیار بهتر نسبت به سوپرمارکت‌ها در آنجا پیدا می‌شود. در مجارستان استفاده از گوشت قرمز و برنج و حبوبات در غذاها بسیار رایج است. در کنار یکی از این بازارهای تره‌بار، یکشنبه‌های هر هفته، کشاورزان و روستاییان از مناطق اطراف بوداپست بساط پهن می‌کنند و محصولاتشان را می‌فروشند. ما که قصد خرید پاپریکای تازه داشتیم به راهنمایی دوستمان لازلو، اینجا را پیدا کردیم. ردیف طولانی از میزهای فلزی تاشو با سایه‌بان‌هایی بزرگ و فروشنده‌های زن و مرد، که عموما میانسال بودند و بی‌سر و صدا مشغول گپ و گفت با مشتری‌ها و فروش محصولاتشان بودند، منظره این بازار هفتگی بود. همه اجناس قیمت داشت و غیر از محصولات کشاورزی، پنیر و ترشی و مربا و فرآورده‌هایی گوشتی هم می‌فروختند که تولید خودشان بود.pic1
اما در مرکز شهر که ما چند روزی را در آن به سر بردیم اوضاع متفاوت بود. در نزدیکی پل آزادی ساختمانی قدیمی وجود دارد که بازار مرکزی نامیده می‌شود. ساختمان این بنا سه طبقه و در پایان قرن نوزدهم ساخته شده است. دو طبقه بالایی این بازار تمام سطح ساختمان را اشغال نکرده و میانه بنا خالی و با سقفی بلند است. در طبقه همکف میوه و سبزیجات و گوشت و شیرینی و در طبقه‌های بالا سوغاتی و
صنایع دستی و غذاهایی که بیشتر مخصوص مجارستان است می‌فروختند. نمای ساختمان از سنگ‌های سفید و کرم و نارنجی ساخته شده است. دهنه‌های هلالی متعدد و در میان آن دروازه‌ای بزرگ در زیر دایره‌ای سنگی که چند پنجره بزرگ داخل آن قرار دارد، ورودی ساختمان را تشکیل می‌دهد و قوس‌هایی کوچکتر بالای ردیف اول ایجاد شده است. در سقف این بازار همچون سقف کلیسای ماتیوس از کاشی‌های ریز خوش رنگی استفاده شده است که بعدا فهمیدیم این کاشی‌ها با ترکیبی که تاکنون بر همگان پوشیده مانده است از اوایل قرن نوزدهم در کارخانه‌ای در مجارستان ساخته می‌شود. رنگ این کاشی‌های ریز در زاویه‌های مختلف متفاوت است و عمدتا به‌صورت سبز، قرمز، آبی و بنفش دیده می‌شود.
در بازار غوغای بسیاری بود. مجاری و غیرمجاری، همه مشغول رفت و آمد و خرید بودند. در طبقه دوم غرفه‌های بسیاری چسبیده به هم صنایع دستی و سوغاتی می‌فروختند. کارهای چوبی یکی از مهم‌ترین تولیدات دستی مجارستان را تشکیل می‌دهد. از کاسه و بشقاب چوبی گرفته تا صندوق‌های چوبی کوچک و بزرگ و عروسک‌هایی با لباس بومی مناطق مختلف مجارستان به وفور وجود دارد، برخی از آنها ساده و بدون تزئین و برخی دیگر با نقاشی عرضه می‌شد. همچنین گلدوزی روی پارچه هم در جاهای مختلف وجود دارد که با آن لباس، رومیزی و عروسک درست می‌کنند. انواع پاپریکا که به نخ کشیده و خشک شده شده‌اند و همچنین ساییده شده آن نیز جای خاصی در سوغاتی‌های مجارستان دارد. قیمت‌ها حتی در همین مغازه‌های کنار هم بسیار متفاوت است و جا برای چانه هم وجود دارد.
بازگردیم به خانه دوستی که چند روز آخر را آنجا به سر بردیم. این خانه و بسیاری از خانه‌های دیگر در این محلات مرکزی نزدیک به یک سده از عمرشان می‌گذرد. سقف‌های بلند، پله‌هایی عریض و کم‌ارتفاع، نماهای سنگی و خاکستری، پنجره‌های چوبی و بالکن‌های کوچک اما پرتعداد مشخصه اغلب اینهاست. کف خانه پارکت چوبی بود. بسیاری از قطعات آن شل بود و با کوچک‌ترین حرکتی صدای قژ قژشان در می‌آمد. گچ بخشی از دیوارها در راه پله و خانه ریخته بود و راه پله‌ها نور و روشنایی چندانی نداشت. با معیارهای معمول ایرانی، خانه‌ای کلنگی به حساب می‌آمد و هر چه زودتر باید خراب می‌شد. اما در نظر دوستان ما این خانه‌ها بسیار بهتر از خانه‌های جدیدی بودند که صرفه‌جویی بسیاری در فضاهای مختلف خانه انجام می‌دهند و وقتی متوسط سن بناهای تهران را به او گفتیم متعجبانه ما را نگاه می‌کرد. کنار در ورودی خانه اتاق کوچکی وجود داشت که اکنون تبدیل به انباری شده بود اما در گذشته محل زندگی خدمتکار خانه بوده است. pic2دوست ما مجری برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی بود و در برنامه‌هایش نگاه انتقادی به مسائل اجتماعی داشت و در خیابان بسیاری او را می‌شناختند و سلام می‌کردند. از مجارستان و همچنین ایران و منطقه چیزهای زیادی می‌دانست. در روز نخستی که پیشش بودیم دوچرخه خود و دوستش را که هر روز با آن به سر کار می‌رفتند در اختیار ما گذاشت. به این ترتیب توانستیم در حاشیه شمالی دانوب پا بزنیم و به بخش‌های مختلفی از مرکز شهر سر بکشیم. دوچرخه‌سواری بدون هرگونه مزاحمت ماشین، لذت و امنیت بسیاری داشت. در همان روز به پارلمان مجارستان که روبروی کاخ سلطنتی و در جنوب دانوب است، رفتیم. این پارلمان یکی از قدیمی‌ترین مجالس قانونگذاری در اروپا و هنوز بلندترین ساختمان بوداپست است. ساختمان پارلمان یکی از نقاط دیدنی بوداپست به حساب می‌آید و به جز هنگام برگزاری جلسات رسمی مجلس، می‌توان از آن بازدید کرد. این بنای بزرگ که با نمایی از سنگ سفید و سقف قهوه‌ای رنگ و کنگره‌های بسیار در ساحل رود دانوب ساخته شده است از نقاط مختلف شهر دیده می‌شود. نمای گوتیک، شکل قوسی پنجره‌ها که در ردیف‌های طولانی کنار هم قرار گرفته‌اند و سقفی که اشکال مثلثی به آن داده‌اند ترکیب جالبی درست کرده است. محوطه بیرون مجلس فضایی گسترده و بازاست و مجسمه چند فرد اسب‌سوار با پرچم‌هایی در دست روبه‌روی آن قرار دارد. در گوشه‌ای از این محوطه تندیس بزرگی نصب شده، در میانه و بر روی ستونی سنگی شیری غران قرار گرفته و در چهارسویش در پایین این ستون، مردانی با سلاح‌های مختلف در دست قرار دارند که گویی با چهره‌ای مصمم در حال حرکتند و زنان آنها را بدرقه می‌کنند. پیشاپیش آنها فردی با هیبتی متفکر و ردایی بر دوش و شمشیری بر کمر قرار گرفته است. در جایی دورتر مجسمه فلزی «ایمره ناگی» سیاستمدار معروف کمونیست مجار بر روی پلی با چهره‌ای آرام به چشم می‌آید که رویش به سوی پارلمان است. در همه حال چندین سرباز در این محوطه خبردار ایستاده بودند و در فواصلی مشخص جای خود را با یکدیگر عوض می‌کردند. در داخل ساختمان، شیشه‌های رنگی بسیار، گچبری‌هایی که با رنگ طلا آغشته شده و با گل و برگ‌های ظریف تزئین شده اند به‌چشم می‌آمد. قوس‌های متعدد در سقف‌ها فرصت بسیاری برای آرایش و تزئین ایجاد کرده و بر خلاف معماری منطقه ما که قوس‌های اینچنینی را بر سطحی مدور درست می‌کنند، آنها را بر پایه چهار ستون می‌سازند. به این ترتیب گوشه‌های مختلفی در این سقف‌های شبه‌گنبدی ایجاد می‌شود و در آن تزئیناتی به‌کار می‌برند. صحن اصلی مجلس از 9 ردیف صندلی چوبی به شکل نیم دایره با فاصله کم درست شده و دارای تزئینات فاخر بسیاری است. پشت‌سر صندلی رئیس مجلس نشان رسمی همه ملیت‌های زیر سیطره امپراتوری اتریش-مجارستان قرار دارد. فضای مجلس به وسیله سیستم تهویه، گرم و سرد می‌شده و دریچه‌های آن زیر میز و روبه‌روی زانوی هر نماینده قرار داشته است و هم‌اکنون نیز از همان استفاده می‌کنند. هوا را با دالانی که کوران ایجاد می‌کند از بیرون می‌کشیده‌اند و از اتاقکی که آن را سرد یا گرم کرده بودند عبور می‌دادند تا به دمای مورد نظرشان برسند. در انتهای بازدید که اجبارا به همراهی یک راهنما و تحت محافظت چند نفر انجام می‌شد و اجازه خروج غیر از مسیر تعیین شده را نداشتیم، به اتاقی رسیدیم که تاج مقدس امپراتوری مجارستان که ساختش به قرن 11میلادی یعنی نزدیک به هزار سال پیش می‌رسد، قرار داشت. این تاج که از جنس طلا و دارای تزئینات بسیار است در طول تاریخ چندین حادثه مختلف را از سرگذرانده و از جمله صلیب کوچکی که بر بالای آن قرار دارد کج شده است.pic3
زندگی شبانه در بوداپست
دیدار از بوداپست بدون تجربه زندگی شبانه این شهر ناتمام باقی می‌ماند. ما که در یکی از روزها به محله سابق یهودی‌ها سر زده و کنیسه بزرگ آن را دیده بودیم، متوجه کافه‌ها و رستوران‌های خیابانی بسیاری در آنجا شدیم. این محله در بخشی از شهر قدیم قرار داشت و تا پیش از جنگ دوم جهانی محل زندگی یهودیان پرتعداد بوداپست بوده است. اما با وقوع آن جنگ تعداد کمی از آنها همچنان در بوداپست می‌مانند. پس از جنگ سال‌ها این بخش از شهر خالی و متروک رها شده بوده است. پس از چند دهه و با تغییر روش حکومت مجارستان، به تدریج کسانی در این خانه‌های نیمه مخروبه و زمین‌های خالی حاصل از ویرانی ساختمان‌های بمباران شده طی جنگ، کافه‌ها و بارهایی ایجاد کردند. در طول سالیان بر تعداد آنها افزوده شد تا جایی که اکنون انبوهی از کافه‌ها با طراحی‌ها و فضاهای مختلف در این بخش از شهر وجود دارد و تا نزدیک صبح پر از جمعیت هستند. آنچه ما در طول روز در اینجا دیده بودیم کاملا متفاوت بود؛ فضایی نه‌چندان شلوغ و مغازه‌های مختلفی که بیشتر وسایل قدیمی و دست دوم می‌فروختند. به پیشنهاد دوستمان آخرین شبی را که در بوداپست بودیم به گشت و گذار در اینجا پرداختیم. جمعیت انبوه جوان‌ها، صدای کرکننده آهنگ و تراکم بسیار صندلی و میز اولین چیزی بود که به چشم می‌آمد. به راهنمایی او به یکی از معروف‌ترین کافه‌های آنجا رفتیم که ساختمان قدیمی بسیار بزرگ و چندطبقه‌ای است و از تراکم جمعیت به سختی می‌شد راه رفت. بسیاری از این کافه‌ها از مبلمان‌های دست دوم و ظروف و اسباب کهنه و هر چیز دور ریختنی برای طراحی و تزئین فضا استفاده کرده بودند. به دیوارهایشان وان حمام و صندلی شکسته و دوچرخه درب و داغان و چیزهایی شبیه به این آویزان کرده و هر جا به رنگی و شکلی درآمده بود. هرکس هرچه خواسته بر دیوارها نوشته یا پوستری و عکسی چسبانده بود. میزها و صندلی‌هایی که برای نشستن وجود داشت هرکدام به شکلی بود. سقف ماشین‌های کوچک قدیمی را بریده بودند و داخلش را به‌عنوان مبلمان استفاده می‌کردند. بخشی از این ساختمان اکنون تبدیل به هاستل شده و پس از چند سال سود بسیاری نصیب مالکش کرده است. میهمان‌های این هاستل عموما جوانانی از کشورهای مختلف اروپایی هستند که برای تفریحی ارزان به اینجا می‌‌آیند. چند ساعتی گذشته از نیمه شب در حالی که هنوز بازار موزیک و شادی داغ بود به خانه برگشتیم. بیرون از آن منطقه خیابان‌های شهر آرام بود و ما باید پیش از ظهر خود را به فرودگاه می‌رساندیم.