بسترهای اقتصادی و اجتماعی زاغه‌نشینی

قادرباستانی نویسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعی داشتن مسکن یا سرپناه مناسب، حق هر انسان است. دولت‌ها موظف شده‌اند شرایط دستیابی مردم به مسکن متعارف را فراهم کنند، اما همیشه این مشکل برای بشر وجود داشته و جزو مسائل اجتماعی مهم جوامع انسانی محسوب می‌شود. در متون تاریخی کشور خودمان چقدر اصطلاح‌ها و عبارت‌هایی مانند خرابه‌خوابی، ویرانه‌نشینی، در قبرستان‌های متروک خوابیدن و زندگی در بیغوله‌ها آمده است اما آنچه اهمیت دارد عوامل دخیل در به وجود آمدن این معضل است.

سکونتگاه‌های غیررسمی یا زاغه‌نشینی و محلاتی که بین مردم به زورآباد یا حلبی‌آباد مشهور است، همیشه یکی از بسترهای مهم برای بروز آسیب‌های اجتماعی بوده و هر چه این مناطق در اطراف شهرهای در حال توسعه بیشتر می‌شود، شاهد افزایش ناامنی و انواع مختلف جرم و جنایت، روسپی‌گری و خشونت در جامعه هستیم. این سکونتگاه‌ها، به خاطر ساختار خود، آسیب‌های اجتماعی را باز تولید می‌کنند و باعث بروز ناامنی، انحرافات اجتماعی و کج‌روی برای مجموعه شهر می‌شوند.

اگر بخواهیم زندگی ساکنان این مناطق را از دید جامعه شناختی بررسی کنیم، مشاهده می‌کنیم که آنها اغلب سطح درآمد، فرهنگ و تحصیلات پایین‌تری نسبت به مردم شهر دارند و تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی عمیقی را بین خود و ساکنان شهر احساس می‌کنند. این افراد که احساس تعلق به شهر ندارند، متاسفانه هیچگاه به‌عنوان یک شهروند واقعی پذیرفته نمی‌شوند. ساکنان این مناطق از حقوق شهروندی و از تمامی امکانات زندگی در یک شهر بزرگ محروم می‌مانند. انطباق و سازگاری آنها با فرهنگ غالب شهری بسیار پایین است و آنها که از فرهنگ‌های متفاوت، مجبور به زندگی در حاشیه شده‌اند، اغلب نه با تفاهم بلکه با تخاصم در کنار هم زندگی می‌کنند. در این بین خانواده و فرزندان بیشترین آسیب را می‌بینند؛ اغلب منفعل هستند و نمی‌توانند در مواجهه با مشکلات، اعتماد به نفس کافی داشته باشند. امیال سرکوب شده آنها در رسیدن به زندگی ایده‌آل و تمایل به کسب موفقیت‌های یک‌شبه در ذهن جوانان، می‌تواند برای جامعه شهری بسیار خطرناک باشد که منشأ بسیاری از بزهکاری‌ها و معضلات اجتماعی کلانشهرها، مربوط به این مناطق است و ساماندهی آنها در کاهش و کنترل آسیب‌های اجتماعی بسیار موثر خواهد بود.

حاشیه‌نشینی و تبعات آن معضلی مهم در عرصه معماری شهری قلمداد می‌شود؛ در حالی که شهرداری به‌عنوان مرجع مدیریت شهری، از طریق صدور جواز ساخت‌وساز می‌تواند استانداردهای معماری و ایجاد منظر مناسب شهری را کنترل‌کند اما سکونتگاه‌های غیررسمی از چنین کنترلی برخوردار نیستند.

پرداختن به سکونتگاه‌های غیررسمی، جدا از تحولات ساختاری و فرآیندهای اقتصاد سیاسی و اجتماعی، راه به جایی نمی‌برد. شکست صدها برنامه در سطح جهان و کوشش‌های نابخردانه در تخریب سکونتگاه‌های غیررسمی گواه این مدعا است. پس از ۴۰ سال درگیری با سکونتگاه‌های غیررسمی در کلانشهرهای ‌بزرگ دنیا و هزینه‌کردن میلیاردها دلار سرمایه، امروزه پذیرش آنها در دستور کار قرار گرفته و ادغام سکونتگاه‌های غیررسمی در شهرها و نهایتا بهسازی آنها مطرح شده است.

چنانچه هماهنگی‌های لازم بین دستگاه‌های اجرایی وجود داشته باشد، می‌شود مشکل را تا حدودی حل کرد. یک نکته ظریف در اینجا وجود دارد و آن توجه به فرهنگ بومی هر منطقه در بهسازی سکونتگاه‌ها است. باید برای هر شهر، برنامه‌ریزی متفاوتی با توجه به مختصات فرهنگی آن شهر داشته باشیم و لازم است در طرح‌های سکونتگاه‌های غیررسمی، شاخص‌های محلی دیده شود و مطالعات بر طبق این شاخص‌ها صورت گیرد.

اعطای وام و به رسمیت ‌شناختن حق سکونت و تامین مسکن در این سکونتگاه‌ها و برقراری حمایت قانونی، قدم اول است، اما بنده معتقدم در هر منطقه‌ای، قبل از شروع اقدامات، باید مطالعاتی صورت گیرد و بخشی از این مطالعات، حتما مطالعات جامعه‌شناختی باشد. در تیم بهسازی باید یک جامعه‌شناس متبحر که به مسائل جامعه‌شناسی شهری احاطه دارد حضور داشته باشد. اگر اقدامات فنی در کنار مطالعات انسانی انجام شود، اعتمادسازی به وجود می‌آید و اقدامات انجام شده پایدار خواهد بود. این تجربه‌ای است که در شهرهای بزرگ مثل ریودوژانیرو انجام شده و کاملا نتیجه‌بخش بوده است.البته انجام کارهای دیگری مثل شناسایی سازمان‌های مردم نهاد یا سازمان‌های فعال برای ارائه خدمات اجتماعی، استفاده مناسب از مشارکت حاشیه‌نشینان، حمایت از تشکل‌های فرهنگی محلی، توجه ویژه به مداخله در آسیب‌های موجود مانند سرقت، خرید و فروش مواد مخدر و نظایر آن و اجرای برنامه‌های موثر برای کاهش این آسیب‌ها، اثربخشی طرح‌ها را بیشتر خواهد کرد.

بدون مشارکت اجتماعی، امکان حل مشکل سکونتگاه‌های غیررسمی وجود ندارد. برنامه‌هایی که قبل از انقلاب تاکنون انجام شده، بیشتر صاف کردن و بازسازی مناطق حاشیه‌ای شهر و تبدیل آن به مکان‌های آموزشی، ورزشی و فرهنگی بوده و کمتر به توسعه مشارکت‌های اجتماعی و توانمندسازی اسکان غیررسمی توجه شده است. اگر سازمان‌های مردم نهاد فعال شوند و کار را در دست بگیرند، از توان بسیار بالای مردمی استفاده می‌شود. در دنیای جدید کمک نقدی و اختصاص آن به طرح توسعه جوابگو نیست. مردم تشکل دارند و این تشکل‌های مردمی، فقط نیاز به حمایت دارند. اگر بستر فعالیت برای آنها فراهم شود توان آن را دارند که کارهای ناممکن را ممکن کنند.

عادت کرده‌ایم هر کار سختی را با جمله «نیاز به فرهنگ‌سازی دارد» پوشش دهیم. فرهنگ‌سازی یک حرف کلی است. معضل سکونتگاه‌های غیررسمی مختص ما نیست و خوشبختانه در کلانشهرهای مهم دنیا اقداماتی انجام داده‌اند که نتیجه هم گرفته‌اند. کافی است ما روال و شیوه کار آنها را بگیریم، بومی کنیم و با مختصات فرهنگی خودمان عمل کنیم. فرهنگ با تبلیغات و حرف و شعار به دست نمی‌آید.

فرهنگ، به تدریج حاصل می‌شود و با رشد اقتصادی و گذار مردم از نیازهای معیشتی و حصول امنیت همه‌جانبه، به تدریج رشد می‌یابد. زدودن فقر از طریق رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال پایدار، پیش نیاز کار فرهنگی است. آدمی که گرسنه و بدون سرپناه مناسب است، مستعد کار فرهنگی نیست. مردم وقتی به آسایش و آرامش رسیدند، خودشان کار فرهنگی را طلب می‌کنند.