پیامدهای نابرابری برای رشد

لری الیوت دبیر اقتصاد گاردین کریستین لاگارد در آخرین سخنرانی خود دست از سر بحران بدهی یونان برداشت و درمورد نابرابری سخن گفت. مدیر اجرایی صندوق بین‌المللی پول از استعاره‌ای استفاده کرد که ابتدا جان اف‌.کندی از آن بهره برده بود. در اوایل دهه ۱۹۶۰، کسی که بعدا رئیس‌جمهوری ایالات متحده شد رشد اقتصادی را به‌عنوان موج خیزانی ستود که تمام قایق‌ها را بالا می‌برد. اما چنان که لاگارد می‌گوید این امر دیگر درست نیست. او گفت: «رشد اقتصادی در کشورهای بسیاری در بالا بردن تمام قایق‌های کوچک شکست خورده، در حالی که کشتی‌های مسافرتی مجلل سوار بر موج‌ها از باد پیچیده در بادبان‌هایشان خوش بوده‌اند. در موارد بسیاری، خانوارهای فقیر و طبقه متوسط متوجه می‌شوند کار سخت و عزم راسخ به تنهایی برای نگه داشتن آنها روی آب کافی نیست.»

این روند از زمان رکود بزرگ سال ۲۰۰۸ برجسته شده است. در اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰، شواهدی مبنی بر اینکه گفته جان اف‌.کندی هنوز درست است، وجود داشت. حداقل دستمزدهای واقعی طبقات فقیر و متوسط در ایالات متحده و بریتانیا طی دوره‌ای از رشد پایدار اقتصادی افزایش پیدا کرده بود، اما سال‌های پس از ۲۰۰۸ به‌جز افراد بالای هرم، برای همه بسیار سخت‌تر بوده است.

این امر الگویی را در دهه‌های اخیر برجسته کرده که در آن ثروتمندان برش‌های بزرگ و بزرگ‌تری را از کیک اقتصاد به دست می‌آورند. ۴۰ سال پیش، در ایالات متحده ۸ درصد درآمد به یک درصد پردرآمد می‌رسید. امروز، این رقم ۲۰ درصد است. در بریتانیا، این رقم از ۵ به ۱۵ درصد رسیده است.

پژوهش صندوق بین‌المللی پول که هفته گذشته منتشر شد نشان می‌دهد نابرابری، پیامدهای بد اقتصادی دارد. افزایش سهم درآمدی ۲۰ درصد فقیر جمعیت، رشد را در ۵ سال ۳۸/ ۰ درصد بالا می‌برد. این در حالی است که افزایش یک‌درصدی سهم درآمدی ۲۰ درصد ثروتمند، رشد را ۰۸/ ۰ درصد کاهش می‌دهد. عجب نتیجه‌ای برای هواداران اقتصاد Trickle Down.

صندوق بین‌المللی پول دلایل بد بودن نابرابری برای رشد را هم در گزارش خود ترسیم می‌کند. افراد فقیر بیشتر گرایش به هزینه کردن درآمد اضافه دارند تا پس‌انداز کردن آن. اگر آنها شاهد رکود یا کاهش درآمد خود باشند، تمایل به دریافت وام بیشتر خواهند داشت که می‌تواند بدهی‌ها را به میزان خطرناکی بالا ببرد و در نهایت به بحرانی مالی منتهی شود.

قدرت افزون شده الیت جامعه می‌تواند به سرمایه‌گذاری کمتر در تحصیلات، پزشکی و زیرساخت‌ها منجر شود، اموری که بهره‌وری فقرا را افزایش می‌دهد. لاگارد به پیشرفت فناوری و جهانی شدن به‌عنوان عوامل مضاعفی اشاره می‌کند که شکاف درآمدی را بین کارگران ماهر و ساده به ویژه در غرب، عمیق‌تر می‌کند. او افزود که این ناهمخوانی‌ها با کاهش بسیج اجتماعی مورد حمایت قرار می‌گیرد.

مطالعه صندوق بین‌المللی پول درباره نابرابری، حاوی جدول کمک‌کننده‌ای است که نشان می‌دهد کشورهای اسکاندیناوی بالاترین سطح برابری و بسیج اجتماعی را دارند، در حالی که ایالات متحده و بریتانیا پایین‌ترین سطح را دارند.

حالا خوانندگان ممکن است فکر کنند آیا این صندوق با آن صندوق پول دیگر ارتباطی دارد، آن صندوق پولی که به کشورهای پیگیر کمک مالی می‌گوید با کاهش حداقل دستمزد و مقیاس چانه‌زنی جمعی، باید بازارهای کار خود را آزاد کنند، آن صندوقی که خواهان کاهش هزینه‌های عمومی است و اصرار دارد دارایی‌های دولتی باید در هر فرصتی خصوصی شود.

واقعیت این است که هر دو این صندوق‌ها یکی هستند. صندوق بین‌المللی پولی که درباره مخاطرات نابرابری هشدار می‌دهد همان صندوق پولی است که خواهان اقداماتی در یونان است که فقر را افزایش می‌دهد و نابرابری را بیشتر می‌کند. نیمی از اقتصاددانان صندوق یک چیز می‌گویند و نیمی دیگر، چیزی دیگر. نیمی از صندوق که پژوهش می‌کند حامی سرمایه‌گذاری در تحصیلات، افزایش نقش اتحادیه‌های تجاری و افزایش مالیات ثروتمندان است و نیمی دیگر که برنامه‌های ساختاری را ترسیم می‌کند چیز کاملا متفاوتی می‌گوید.

اما صندوق بین‌المللی پول دست کم مشکل را تعریف کرده است. تحلیل صندوق با تحلیل‌های سازمان توسعه و همکاری‌های اقتصادی، بانک جهانی و مجمع جهانی اقتصاد مشترک است. با این همه این تحلیل تنها یک سرآغاز است. از بین بردن نابرابری نیاز به سیاست‌هایی که تفاوت ایجاد کنند و قدرتی که آنها را اجرایی کند، دارد.

کتاب جدید اقتصاددان تونی اتکینسون بستر در هم شکستن این استدلال را فراهم می‌آورد که در اقتصاد جهان هیچ کاری نمی‌توان درباره نابرابری کرد. او ۱۵ پیشنهاد مجزا را برای بریتانیا فهرست می‌کند که شامل تضمین استخدام عموم، حداقل دستمزد همسطح با حداقل هزینه‌های زندگی، وراثت حداقلی هنگام بلوغ فرزندان، ایجاد صندوق ثروت حاکمیتی، درآمد پایه جهانی، جایگزینی نظام مالیاتی با نظامی پیشرو، مالیات بر ثروت و... می‌شود.

اتکینسون اعتراف می‌کند که پیشنهادهای او جسورانه هستند، اما می‌گوید برای بازگرداندن سطح نابرابری به پیش از سال ۱۹۸۰ باید جسور بود. او می‌گوید سرهم‌بندی کردن کافی نیست: «اصلاحات عمده‌ای مورد نیاز است که تمام حوزه‌های اقتصاد و سیاست‌گذاری اجتماعی را درگیر کند.»چرخه‌ای معیوب وجود دارد. نابرابری باعث بی‌ثباتی می‌شود که خود موجب رکود می‌شود. رکود به اوضاع مالی عمومی آسیب می‌زند که باعث می‌شود دولت کمربندها را محکم‌تر ببندد. ریاضت نیاز به کاهش هزینه‌ها دارد که نابرابری را تعمیق می‌کند که خود منجر به کاهش رشد و وابستگی بیشتر به بدهی می‌شود.اگر حالا هم نشود، این چرخه بالاخره باید روزی در هم شکسته شود.