روزی که ژان ژاک روسو مرد

گروه تاریخ و اقتصاد: ژان ژاک روسو، متفکر بزرگ فرانسوی در دوم جولای سال ۱۷۷۸ در قصر «آرمی نوویل» در حوالی پاریس در گذشت. تفکر و شکل خاص اندیشه‌های روسو در زمینه‌های سیاسی، ادبی و تربیتی، تاثیر شگرفی بر معاصرانش گذاشت. او از رهبران فکری آرمان‌های انقلاب کبیر فرانسه بوده است. روسو، همچنین از جمله نخستین روشنگرانی است که مفهوم حقوق بشر را به‌طور مشخص به‌کار گرفت. برای روسو، صرف‌نظر کردن انسان از آزادی، به معنی صرف‌نظر کردن از خصلت انسانی و «حق بشری» است. آزادی به مثابه آزادی اراده، قابل چشم‌پوشی نیست، چراکه این آزادی، پیش‌شرط انسان بودن و آیین اخلاقی انسانی به حساب می‌آید. به این ترتیب، ما نزد روسو شاهد تحولی در مفهوم انسان هستیم. انسان برای او تنها هنگامی انسان به معنای واقعی کلمه است که آزاد باشد. برای روسو همه انسان‌ها از بدو زایش آزاد و برابرند. این سخن او مشهور است که: «انسان آزاد زاده می‌شود و همه‌جا در زنجیر است.»

به نظر روسو، انسان در «وضعیت طبیعی» به‌رغم برخورداری از آزادی نامحدود ظاهری، به معنای واقعی کلمه آزاد نیست،انسان زمانی به معنای واقعی کلمه آزاد است که به ذاتی اخلاقی ارتقا یابد و به‌عنوان «شهروند» از قوانینی که خود تدوین کرده، پیروی کند.

بنا به نظر روسو در‌گذار از «وضعیت طبیعی» به «جایگاه شهروندی»، تغییری جدی صورت می‌پذیرد. اما این تغییر، خصلتی تکوینی یا تکاملی یا حتی طبیعی ندارد، بلکه تغییری هنجاری است. انسان در وضعیت شهروندی، به ذاتی اخلاقی تبدیل می‌شود و رفتار و کنش خود را در چارچوب هنجارها، در راستای خیر عمومی و رفاه اجتماعی سمت می‌دهد پس اگر آزادی طبیعی همه افراد، آزادی نامحدود است، آزادی شهروندی، آزادی تعیین شده از طرف جمع و بنابراین آزادی محدود شده فردی‌ است. به این ترتیب روسو تلاش می‌کند، نوعی هماهنگی میان آزادی فردی و جمعی ایجاد کند. وی این کار را در اثر معروف خود «قرارداد اجتماعی» که در سال ۱۷۶۲ میلادی نوشته شد، انجام می‌دهد.

روسو در این اثر، به دنبال طرحی دولتی برای یک قرارداد اجتماعی است که بر مبنای آن شکلی از همپیوندی میان افراد یافت شود که نه‌تنها از فرد دفاع و محافظت کند، بلکه در نتیجه‌ اتحاد او با دیگران، همان میزان از آزادی را که فرد در وضعیت طبیعی از آن برخوردار بوده است، برایش تامین کند. به نظر روسو، آنچه را که انسان در نتیجه این قرارداد اجتماعی از دست می‌دهد، حق طبیعی و نامحدود او در مورد همه‌چیز است و آنچه را که به‌دست می‌آورد، «آزادی شهروندی و مالکیت بر تمام چیزهایی است که صاحب آن است» بنابراین می‌توان گفت که از دید روسو، انسان، آزادی طبیعی را با آزادی شهروندی معاوضه می‌کند و در قبال «حقوق» نامحدودی که از دست می‌دهد، امنیت حقوقی و تضمین مالکیت شخصی را به چنگ می‌آورد. اما از آنجا که به نظر روسو، «حق» در وضعیت طبیعی ـ که در آن هنوز یک همبود انسانی متعهد به حقوق شکل نگرفته ـ بی‌معنا است، در این قرارداد، برد با وضعیت شهروندی است.

اینک می‌توان پرسید که در وضعیت شهروندی چگونه می‌توان همان میزان از آزادی را که انسان در وضعیت طبیعی از آن برخوردار بوده است، برایش تضمین کرد؟ روسو تلاش می‌کند این پرسش را از طریق نوعی تعدیل در مفهوم آزادی مستدل سازد. او میان «آزادی طبیعی»، «آزادی شهروندی» و «آزادی اخلاقی» تفکیک قائل می‌شود. به نظر او، این آزادی اخلاقی است که انسان را به حاکم واقعی خویشتن تبدیل می‌کند. انسان باید خود را از انگیزش‌های غریزی، خودخواهانه و منفعت‌طلبانه وارهاند و مطیع قانونی در یک جمع انسانی کند، قانونی که البته خود مقرر کرده است. تنها فرمانبری از قانونی که خود انسان مقرر کرده، به معنی آزادی است و انسان به معنای واقعی کلمه فقط هنگامی در یک جامعه‌ شهروندی آزاد است که با احترام به قانونی که خود مقرر کرده است، رفتار کند.

به این ترتیب، روسو تلاش می‌کند به شیوه‌ خود، میان طبیعت و خرد و به عبارت دیگر میان «حق طبیعی نامحدود» و «حق خردمندانه محدود» میانجی‌گری کند. هدف او رسیدن به میانگین و موازنه‌ای میان آزادی‌های طبیعی، شهروندی و اخلاقی است و فقط به این مفهوم، آزادی نزد روسو یک حق بشری است.

به نظر روسو، جامعه‌ شهروندی ناشی از قرارداد اجتماعی، باید آزادی واقعی را تضمین کند. اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم، روسو آن آزادی را که یک حق بشری می‌داند، در ایده جامعه شهروندی و دولت برآمده از قرارداد اجتماعی تحقق یافته می‌بیند. این نکته‌ای اساسی در اندیشه روسو است. نزد او، اندیشه حقوق بشر، تحقق خود را در دولت برآمده از قرارداد اجتماعی می‌یابد. دولتی که روسو می‌اندیشد، اساسا نمی‌تواند جز دولتی که برپایه حقوق بشر، آزادی انسان را تضمین می‌کند به تصور درآید. پیامد چنین اندیشه‌ای آن است که ادعای رعایت حقوق بشر نسبت به دولت، اعتبار و حتی موضوعیت خود را از دست می‌دهد. زیرا دولت روسویی خود نماینده حقوق بنیادین و آزادی تک تک شهروندان خود است. حقوق بشر در طرح روسو، در دولت ذوب شده است، چرا که هر انسانی با صرف‌نظر کردن از حقوق و اختیارات ناشی از وضعیت طبیعی، شخص و نیروی خود را تحت هدایت «اراده عمومی» قرار می‌دهد و به این ترتیب به عضوی از یک پیکره واحد تبدیل می‌شود. «اراده عمومی»، واحدی زنده از «من»‌های مشترک و یک کل روحی است. به نظر روسو، «اراده عمومی» به کالبد انسانی می‌ماند که مجروح کردن هر عضوی از آن، جراحتی به کل آن است. اندیشه روسو در مورد دولت ایده‌آل، ملهم از آرمان دولتشهر (پولیس) یونانی چونان تنی واحد است. اما در عین حال، روسو با بردگی مخالف است. وی «بردگی» و «حق» را جمع ناپذیر و در تضاد شدید با یکدیگر می‌داند. به نظر روسو، هیچ امکانی برای مستدل ساختن حقانیت و مشروعیت برده‌داری وجود ندارد.

گزیده‌گویی یکی از ویژگی‌های نوشتار روسو است. کلمات قصار اخلاقی و فلسفی بسیاری از او شهرت خاص و عام یافته است از جمله این عبارت: «پول، زاده پول است، گاهی به دست آوردن اولین لیره، مشکل‌تر از دومین میلیون ‌لیره ‌است.»