دیپلمات کارکشته کنسول آلمان در بوشهر(جنگ جهانی اول)

مرضیه یحیی‌آبادی : جنگ بین‌الملل اول، در سال ۱۹۱۴م/ ۱۳۳۲ق به وقوع پیوست. موضع‌گیری سیاسی ایران به هنگام وقوع جنگ، اتخاذ سیاست بی‌طرفی به‌عنوان مناسب‌ترین گزینه در آن برهه زمانی بود. در آغاز جنگ بزرگ، دولت ایران توسط سفارتخانه‌های خود در کشورهای خارجی، بی‌طرفی خود را اعلام کرد و از دولت هایی که در خاک ایران نیرو داشتند تقاضا کرد، با احترام به بی‌طرفی ایران، قسمت‌های اشغالی را تخلیه کنند؛ اما دولت‌های ذی‌نفع، نه تنها به این اعلامیه اعتنایی نکردند؛ بلکه به تقویت قوای خویش در ایران پرداختند.

با آغاز جنگ، چشم امید ایرانیان به نیروی سوم یعنی آلمان دوخته شده بود. آلمان از نظر ایرانیان ــ حداقل در رابطه با ایران ــ به روش استعمارگرانه نپرداخته بود. ایرانیان از اینکه می‌دیدند آلمان با روس و انگلیس وارد جنگ شده، شادمان بودند و پیروزی آلمان را به یک معنی پیروزی خود می‌دانستند. چراکه با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی آن دو دولت آزاد می‌شد. سیاستمداران آلمانی نیز از این مساله استفاده کردند و فعالیت‌های خود را در ایران گسترش دادند و به آزادیخواهان ایران نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس شوراندند. «ویلهلم لیتن» یکی از کارگزاران سیاسی آلمان که در اثنای جنگ جهانی اول در ایران فعالیت داشت، می‏گوید: همان‌طور که در کشورهای بی‌طرف معمول است وظیفه ما عبارت بود از فعالیت در جهت جلوگیری از سمت‌گیری موفق کشور میزبان به سود دشمن و حتی‌‏الامکان کشاندن آن کشور به اردوی خود، اما در ایران داشتن چنین عقیده‌‏ای خطا و اشتباهی آشکار بود؛ چه ایران به قدری از روسیه و بریتانیا سابقه تلخ داشت که ایرانیان، بدون هیچ تبلیغی، از بدو امر طرفدار آلمان محسوب می‏شدند.

عمال سیاسی و نظامی ‌آلمان در ایران در سراسر کشور مشغول فعالیت بودند. این تلاش‌‌ها در سال‌های نزدیک به جنگ جهانی اول، شروع شد و طی سال‌های جنگ به‌طرز فزاینده‌ای رو به گسترش نهاد. ماموران آلمانی با تدبیرها و شیوه‌های خاصی جامعه ایران را بر ضد اتباع و منافع روسیه و بریتانیا به شورش واداشتند. یکی از این دیپلمات‌های آلمانی که طی جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴م/ ۱۳۳۶-۱۳۳۲ق)، منشأ یک رشته تحرکات و اقدامات ضدانگلیسی در جنوب ایران بود، «واسموس» نام داشت.

«ویلهلم واسموس» در سال ۱۸۸۰م، در ایالت هانور به دنیا آمد و زادگاه او شهر اهلندورف واقع در دره کزلاریکی از توابع هارز است. وی پس از تحصیل در رشته‌های حقوق و شرق‌شناسی در سال ۱۹۰۶م، در وزارت خارجه آلمان مشغول کار شد و بعد از مدتی به ماداگاسکار رفت. البته دوران ماموریت وی در آنجا مدت زیادی به‌طول نینجامید و پس از مدتی به برلن احضار و سپس در سال ۱۹۰۹م، با عنوان کنسول عازم بوشهر شد. باید به ذکر این نکته بپردازیم که دولت آلمان در سال ۱۸۹۷م، یک نایب کنسولگری در بوشهر ایجاد کرد که خیلی زود به کنسولگری تبدیل شد و نفوذ خود را در بنادر خلیج‌فارس توسعه داد. واسموس، پس از یک‌سال از بوشهر به برلین مراجعت کرد و مجددا راهی ماداگاسکار شد و سه سال متوالی بدون اینکه با اروپاییان رفت و آمد کند یا اوقات خود را در باشگاه‌ها بگذراند به تحصیل زبان فارسی پرداخت و در سال ۱۹۱۳م، باز به بوشهر عزیمت کرد اما این بار مستقیما به محل ماموریت نرفت و ابتدا عازم تهران شد تا با وزیرمختار آلمان ملاقات و از او کسب دستور کند.

واسموس، در زمان توقف در تهران متوجه شد که مردم نواحی شمالی ایران با ایلات و عشایر جنوب تفاوت فراوانی دارند، زیرا مردم نقاطی که کمتر تحت نفوذ استعماری بریتانیا قرار گرفته آن اندازه از آن دولت متنفر نیستند و حتی برخی اوقات قهرمانان انگلیسی را که با حیله و تدبیر، کشور بزرگی چون هندوستان را به تصرف درآورده بودند به دیده تحسین می‌نگرند. از این‌رو، افراد تنگستان فارس را برای اجرای مقاصد خود بیشتر مناسب دید. واسموس، از چهره‌های مشهور آلمانی بود که بر ضد متفقین تبلیغات می‌کرد. کسی که او را به قیاس لورنس عربستان ــ که مامور انگلیسی بود ــ، «لورنس آلمان» خوانده‌اند. وی در دوران جنگ جهانی اول سعی در تحریک و دامن زدن به مبارزات و خیزش‌های مردمی‌و ایلاتی در جنوب ایران علیه سیاست بریتانیا داشت و در تحولات جنوب نقش برجسته‌ای ایفا کرد.

به این نکته باید توجه داشت که جاسوسان اعزامی‌آلمان، قبلا طی سفرهای متعدد خود به مناطق مختلف ایران، ضمن آشنایی با اوضاع جغرافیایی از فرهنگ، اعتقادات، باورهای قومی‌و مذهبی شناخت کامل حاصل کرده بودند، به‌همین دلیل بود که آنها به آسانی توانستند خود را به هیات مسلمانی و لباس ایرانی درآورند. «نیدرمایر» یکی از شاخص‌ترین چهره‌های جاسوسی آلمان در ایران در این رابطه می‌نویسد: «با طرز تغذیه و نحوه زندگی ایرانی‌ها از دیرباز آشنا بودم. هنگامی‌که زیر نظر کسی بودم درست مانند اهالی بومی‌وضو می‌گرفتم و نماز می‌خواندم...».

واسموس، سال‌های زیادی را در تنگستان تنها زیست و با آداب و رسوم تنگستانی‌ها آشنا شد و با خوانین و روسا و حتی مردم عادی آن دیار دوستی برقرار کرد. لباس تنگستانی‌ها را پوشید و حتی به لهجه آنها سخن گفت.

«داگوبرت فن میکوش» در این باره می‌نویسد: «واسموس اغلب روزها در سفر به سر می‌برد، با این خان و آن خان ملاقات می‌کرد و گاه تا دل کوه‌ها پیش می‌رفت. در یک اتاق لخت یا در یک چادر شبانی در جمع روسا و ریش سفیدان چهارزانو می‌نشست و به مذاکراتی که ساعت‌ها به‌طول می‌انجامید تن می‌داد. با آنها غذا می‌خورد و شب را همان‌طور که رسم بود روی سکویی کاهگلی که اغلب چندان تمیز هم نبود، زیر لحافی می‌خوابید. از ناراحتی‌هایی که این طرز زندگی به همراه داشت ابرو در هم نمی‌کشید» و در ادامه می‌نویسد: «هم به زبان فارسی و هم به لهجه ساحلی [تنگستانی] به راحتی صحبت می‌کرد. از این هنر نیز بهره ور بود که ضمن صحبت، برای تاثیر گذاردن در مخاطب، نقل قولی مناسب از یک کتاب ذکر کند اما همدلی و محبتی که در مخاطب‌های خود ایجاد می‌کرد، سخت فراتر از قرب و منزلتی بود که یک نفر اروپایی می‌توانست با سخن گفتن به زبان محلی یا دادن چند عدد قرص یا مُسهل و برطرف کننده ناراحتی‌ها و تسکین آلام به دست آورد.»

حافظه و حضور ذهن واسموس همه را به حیرت انداخته بود. او از هر مقوله سخن می‌گفت و به مناسبت بیتی از سعدی یا حافظ نقل می‌کرد. برای تهییج تفنگچیان به نبرد نیز از اوراد و اذکار گرفته تا اشعار حماسی فردوسی طوسی را از حفظ می‌خواند.

واسموس، دارای دفتر یادداشت روزانه بود و هر آنچه می‌دید یا می‌شنید یادداشت می‌کرد. وی طی سال‌های ماموریت سیاسی خویش در جنوب ایران یا در ایام اقامت در تنگستان و اَهرَم، مرتبا اخبار وضعیت سیاسی، تحولات اجتماعی، پراکندگی قدرت، مخالفت خوانین با یکدیگر، نفوذ انگلیسی‌ها در میان خوانین یا هر موضوع جالبی راجع به تنگستان را به صورت نامه، تلگراف، رمز، پیام یا گزارش به آلمان ارسال می‌کرد. مجموع آن اسناد سیاسی، سیمای سیاسی ـ اجتماعی و مبارزاتی مردم و خوانین تنگستان از سال‌های قبل از جنگ جهانی اول تا روزهای پایانی آن را به‌خوبی روشن می‌سازد. اسنادی که البته پس از سقوط آلمان در سال ۱۹۴۵م/ ۱۳۳۶ق، توسط متفقین به غارت رفت و هر بخش از آن نصیب کشوری شد. براساس همین اسناد و گزارش‌ها و یادداشت‌ها بود که داگوبرت فن میکوش، تاریخ مبارزات و تحولات سیاسی تنگستان را در سال‌های جنگ جهانی اول تدوین و منتشر کرد.

واسموس، اولین آلمانی و حتی فراتر از آن اولین اروپایی بود که کوشید فرهنگ واژگان بومی‌و گویش و لهجه محلی تنگستان را تهیه و تنظیم کند. او خود قادر به تکلم به گویش تنگستانی و ساحلی بود و در سال‌های جنگ و حتی در اوقات فراغت، واژگان بومی‌موجود در گویش تنگستانی و آوانویسی و معادل آلمانی آن را می‌نوشت و گردآوری می‌کرد. زمانی که در پایان جنگ جهانی اول، واسموس از تنگستان و جنوب ایران رفت، آن یادداشت‌ها را همراه خود داشت، ولی هنگام ورود به تهران به چنگ ماموران انگلیسی افتاد و دیگر از سرنوشت آنها خبری نیست. کریستوفر سایکس به این یادداشت‌ها و تصرفشان توسط انگلیسی‌ها اشاره کرده است.

مهم‌ترین فرآیند تاریخ استعماری ایران از قرن ۲۰م، آغاز شد. قرنی که «نفت» شیشه عمر انگلیسی‌ها در دست ایران بود. خلیج‌فارس و جنوب ایران برای استفاده از ذخیره‌های سرشار نفت، برای انگلیس امری حیاتی به شمار می‌رفت. نیروی دریایی انگلیس، به نفت ایران که امتیاز آن را طبق «قرارداد دارسی» به دست آورده بودند، نیاز مبرم داشت. از این‌رو، دولت بریتانیا بر آن شد تا در بوشهر نیرو پیاده و جنوب ایران را اشغال نظامی ‌کند. انگلیسی‌ها عده زیادی نظامی‌هندی و انگلیسی در بوشهر پیاده و بی‌درنگ، دارالحکومه، گمرک خانه و سایر ادارات را تصرف کردند و بیرق انگلیس را بر فراز دارالحکومه برافراشتند. رئیس علی دلواری، شیخ حسین چاهکوتاهی و زائر خضرخان اهرمی‌ سه نفر از خوانین دلیر تنگستان از این وقایع آگاهی یافته و بر آن شدند که علیه دشمن قیام کنند. تنگستان را می‌توان «دژ مبارزه با استعمار» به شمار آورد.

انگلیسی‌ها، چند روز بعد از ورود به بوشهر، نسبت به رئیس علی دلواری به‌عنوان ارتباط با آلمان‌ها سوءظن پیدا کرده، برای دستگیری او دلوار را که بندر کوچکی از تنگستان و در شش فرسخی بوشهر بود، اول با کشتی جنگی بمباران کردند و بعد هم قوایی نظامی‌پیاده و به دلوار حمله کردند. مقارن همین جریانات، واسموس که ماجراجویی شجاع و دلیر بود و فارسی را شمرده صحبت می‌کرد و عشایر جنوب ایران را به‌خوبی می‌شناخت چون خبر قیام دلیران تنگستانی را شنید، به‌سوی بوشهر حرکت کرد.

واسموس، که به سبب فعالیت‌های گذشته خود در جنوب ایران با اوضاع آن منطقه آشنایی داشت، معتقد بود می‌تواند به اهداف بزرگی در آن منطقه دست یابد. از این‌رو در ژانویه ۱۹۱۵م/ ربیع الاول ۱۳۳۳ق، با گروه اندکی راهی جنوب ایران شد. او می‌خواست جاده شیراز ـ بوشهر را بگیرد، علیه انگلیسی‌ها در خلیج‌فارس دست به اقداماتی بزند و سایر گروه‌های عملیاتی آلمان را با فرستادن آذوقه پشتیبانی کند و به این ترتیب او نیز برنامه‌های ویژه‌ای درباره هند در سر داشت. بخشی از ماموریت واسموس، متوجه ایجاد اخلال در بوشهر به‌عنوان مرکز اصلی سلطه بریتانیا در خلیج‌فارس و نیز بستن جاده مهم و استراتژیک خلیج‌فارس به شیراز بود. وی برای تحقق این امر با توجه به ناسازگاری عشایر منطقه (ایلات‌دشتی، دشتستان و تنگستان) و تضاد آنها با انگلیسی‌ها با آنها روابط دوستانه‌ای برقرار کرد. از یکسو، تلاش دولت مرکزی برای احیای تمرکز سیاسی جهت سلطه بر سواحل خلیج‌فارس و از سوی دیگر اقدامات بریتانیا در اِعمال محدودیت‌ها و امر و نهی به مردم این خطه جهت ایمن نگه داشتن منافع خود، موضوعی بود که روحیه دلاوری، بیگانه‌ ستیزی و غیرت ایلاتی عشایر در جنوب آن را برنمی‌تافت. از آغاز حضور بریتانیا، شورش و قیام دلیرانه مردم این سرزمین، همواره مانع اساسی در راه اهداف امپریالیسم در این نواحی بود و تا این مقطع زمانی میان آنها منازعات فراوانی روی داده بود.

واسموس با آگاهی از این جریانات، همراه با اعلامیه های ضدانگلیسی و نیز وسایل ارتباطی نظیر بی‌سیم به این منطقه گام نهاد. استفاده از احساسات مذهبی و ملی، اغوا و فریبکاری و وعده‌های کلان هم رواج داشت. در مقابل، انگلیسی‌ها هم تحرکات منطقه را با دقت نظر خاصی رصد می‌کردند و از این‌رو هر روز یک کشتی جدید مقابل بوشهر لنگر می‌انداخت و اعلان‌هایی از سوی کنسولگری و اتباع انگلیسی به در و دیوار شهر زده می‌شد.

واسموس همکاری خود را با عشایر منطقه به‌ویژه با رئیس علی دلواری، شیخ حسین چاهکوتاهی و زائر خضرخان اهرمی‌شروع کرد. محبوبیت واسموس چنان بالا گرفته بود که گاهی به علت نرسیدن تدارکات آلمان‌ها جهت پیشبرد اهداف و نقشه‌هایش دچار تنگدستی می‌شد، اما از سوی سران ایلات به او کمک‌های مالی می‌رسید یا زمانی که در اوج فعالیت‌ها و اقداماتش، انگلیسی‌ها برای دستگیری او طی انتشار اعلامیه‌های گوناگون، جایزه‌های کلان معین کردند، هیچ کس حاضر نشد واسموس را به مقامات انگلیسی تحویل دهد و پنجاه هزار لیره جایزه بگیرد. حتی مردم اعلامیه‌های انگلیسی را پاره کردند. حتی واسموس، یک برگ از اعلان را به نزد زائرخضرخان برد اما وی خشمناک اعلان را پاره کرد و دور انداخت و گفت: «ما بی‌شرف نیستیم که میهمان خود را به دست دشمن دهیم، شما دشمنِ دشمن ما هستید لذا دوست ما شمرده می‌شوید.» به این ترتیب، دلیران تنگستانی که با عشق به دفاع از وطن، با تعصب ملی و دینی با انگلیسی‌ها وارد جنگ شدند به پولی که برای تسلیم واسموس در نظر گرفته شده بود، نیازی نداشتند؛ زیرا خود خوانین متمول بودند. به‌ویژه زائرخضرخان که با پول خود تجارت می‌کرد، تا جایی که انگلیسی‌ها دویست صندوق چای او را در گمرک بوشهر ضبط کرده بودند.

ایل مقتدر قشقایی و نیز برخی از سران بختیاری که به‌طور سنتی از طرفداران بریتانیا محسوب می‌شدند به آلمان تمایل یافتند. با همکاری و کمک همین نیروها بود که انگلیسی‌ها از بوشهر بیرون رانده شدند و شیراز و مناطق مجاور فارس به تصرف قوای ملی درآمد و منافع و اتباع انگلیسی در خطر انهدام قرار گرفتند.

بسته بودن راه بوشهر ـ شیراز از تلاش‌های واسموس بود که پیامدهای ناگواری نیز برای انگلیسی‌ها به همراه آورد. اگرچه کالاهای بازرگانی انگلیسی از آن راه می‌گذشت، اما از حمل و نقل تجهیزات نظامی‌«پلیس جنوب»که «سرپرسی سایکس» آن را تشکیل داده بود و برای انگلیسی‌ها اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت، جلوگیری شد.

واسموس یک تنه در سراسر فارس می‌گشت و ملاقات سرّی با شخصیت‌های صاحب نفوذ و نیز برخی سران پلیس جنوب ترتیب می‌داد. او گذشته از والی فارس، به سران عشایر، ژاندارمری و محافل بانفوذ شیراز مانند روحانیون و بازرگانان و دموکرات‌ها هم امید داشت. فارس، از ولایاتی بود که دولت مرکزی در آنجا نفوذ زیادی نداشت، زیرا گذشته از ناتوانی دولت، دو ایل مهم قشقایی و خمسه قدرت‌های اصلی آن ولایت بودند و بر راه‌های بازرگانی و ارتباطی نظارت می‌کردند و گمرکات را در دست داشتند، به‌ویژه اینکه بازرگانی انگلیسی‌ها از راه بوشهر ـ شیراز بود و از مناطق قشقایی‌ها می‌گذشت. کاروان‌های انگلیسی بارها مورد حمله قشقایی‌ها قرار گرفته بودند و انگلیسی‌ها رابطه خوبی با این ایل نداشتند. میان صولت‌الدوله رئیس ایل قشقایی و قوام‌الملک سرکرده ایل خمسه دشمنی دیرینه‌ای وجود داشت. اقدامات او چنان هیجانی در میان سواران قشقایی برپا کرد که صولت‌الدوله رئیس ایل نیز به تبعیت از افکار عمومی‌تصمیم به جنگ آشکار با انگلیسی‌ها گرفت.

بخشی دیگر از فعالیت‌های واسموس، اخلال در صادرات نفت و متوجه ساختن بریتانیا به محور جنوب و در نتیجه تضعیف جبهه انگلیسی در بین‌النهرین بود که با موفقیت به اجرا درآمد. از نتایج این عملیات، سقوط کوت‌العماره و شکست خفت بار انگلیس و بر جای نهادن دست‌کم دوازده هزار اسیر جنگی بود.

۲۰ نوامبر ۱۹۱۸م، زمانی که واسموس در قریه طلحه اقامت داشت، قاصدی از طرف فرمانده انگلیسی بوشهر به آنجا آمد و نامه فرمانده را به او داد. در ضمن نامه، خبر متارکه جنگ به اطلاع او رسید و پیشنهاد شده بود که هرگاه مایل است به وطن خود بازگردد ظرف هشت روز خود را به نزدیک‌ترین پست نظامی‌معرفی کند و در صورت عدم قبول با او به‌عنوان اسیر جنگی رفتار می‌شود. واسموس، برای جواب مهلت خواست و پاسخ او به فرمانده نظامی‌بوشهر رسید مبنی بر اینکه انگلیسی‌ها حق اخراج او را از ایران ندارند و او جز از اوامر دولت متبوعه خویش از دیگران اطاعت نخواهد کرد. این پاسخ بر طبع فاتحان انگلیسی گران آمد. واسموس و همراه وی اشپیلر به منظور احتراز از آسیب به میزبانان ایرانی خود، تصمیم به ترک ایران از طریق ترکیه گرفتند. شب قبل از حرکت، میرزاعلی کازرونی و سلطانعلی و شخصی به نام علیخان و زائر خضرخان و شیخ حسین در طلحه برای تودیع دور واسموس جمع شدند. واسموس از آنها عذرخواهی کرد که قادر نبوده وسایل موفقیت آنها را فراهم آورد. همگی مویه کنان روی واسموس را بوسیده و راهی شدند. واسموس قدری که از شیراز دور شد لباس ایرانی را از تن خارج کرد و لباس اروپایی خود را پوشید و گفت: نمی‌خواهم ننگ شکست را به قامت ملت ایران که گناهی جز بی‌طرفی نداشته تحمیل کنم و دامان ملتی را که در راه رسیدن به استقلال خویش جانبازی کرده لکه‌دار سازم.

واسموس، به موطن اصلی خود بازگشت و در آنجا ازدواج کرد و سپس به برلین رفت و گزارش مفصلی تقدیم داشت که در آرشیو وزارت امور خارجه است. در ازای خدماتش به او یک دیپلم اعطا شد و او را به ریاست اداره امور شرقی منصوب کردند. دوستان ایرانی واسموس در نامه‌ای تقاضای انجام مواعید و پرداخت چند هزار لیره پاداش زحمات و مشقات خویش را کردند. اما وزارت خارجه یک دولت شکست خورده و تنگدست قادر به پرداخت هیچ‌گونه پرداختی نبود. واسموس مدعی بود که شرافت آلمان در گرو قولی است که به خوانین ایرانی داده است. واسموس، مقام کنسولگری آلمان در بوشهر را تقاضا کرد که بدون موافقت انگلیسی‌ها غیرممکن بود. در نهایت در مقابل تهدید به استعفا و نیز اعمال نفوذ دوستانش، دولت آلمان معادل پنج هزار لیره به او پرداخت کرد. در دسامبر ۱۹۲۴م، به همراه همسرش و دو آلمانی دیگر وارد بوشهر شد. به این نیت آمد تا با وسایل موتوری، زراعت تنگستان را توسعه دهد و از عایدات سالانه، پاداش کافی به خوانین بدهد، اما این کار سرانجامی‌برای او نداشت.

در چغادک، طلبکاران واسموس و همسرش را احاطه کردند. شیخ ناصر علنا علیه او را تحریک و تهدید به تقدیم عرض حال به عدلیه بوشهر می‌نمود. توسل واسموس به موافقت‌نامه خوانین نیز بیهوده بود. خلاصه واسموس را ورشکست کردند. تمام اثاث البیت حتی پیانوی بزرگ همسرش را به حراج گذاشتند. واسموس مجبور به ترک چغادک شد و در بوشهر در یکی از اتاق‌های محل سابق زمان کنسولگری خویش اقامت گزید و شکایت نزد محکمه برد. خوانین نیز جز زائرخضرخان علیه او تظلم کردند و ادعای جعل و تزویر در سند موافقت‌نامه نمودند و قاضی محکمه را با اشاره و کنایه مورد تهدید قرار دادند. محکمه پس از سه روز مطالعه جعل و تزویر سند را تایید و دِین واسموس را نسبت به تنگستانی‌ها تصدیق کرد. واسموس به محکمه شیراز استیناف داد. در آنجا هم حکم علیه او صادر شد. تنگستانی‌ها به حال او ترحم کردند و دوباره صحبت از آشتی و صفا به میان آمد ولی واسموس پیشنهاد آنها را رد کرد و به دیوان تمیز تهران عرض حال تقدیم داشت؛ زیرا تصور می‌کرد رای دیوان تمیز به نفع او صادر شود. در آوریل ۱۹۳۱م، با اندوه عازم برلین شد و در آنجا سخت بیمار شد. خبر رای مساعد دیوان عالی وقتی به او رسید شادی کرد که حداقل در مقابل خدمات و زحمات، شرافتش لکه‌دار نشده. واسموس در سال ۱۹۳۱م، فقیرتر از گذشته به آلمان بازگشت و پس از ۶ ماه درگذشت. برخلاف رفتار ناهنجار برخی از خوانین، اما عموم افراد قبایل جنوب یک نوع محبت آمیخته به احترام نسبت به واسموس داشتند.

دیپلمات کارکشته