گروه جهان: ترکش‌های جنگ، خشونت و بی‌ثباتی در لیبی، سوریه، عراق، مصر و سایر نقاط جهان عرب به اروپا نیز سرایت کرده است. این ترکش هم در قالب اعزام هسته‌های تروریستی به اروپا نمود یافته و هم در قالب مهاجرت‌های گسترده به اروپا. اما آنچه این روزها ساکنان و سیاستمداران قاره سبز را به خود مشغول کرده، سیل آوارگانی است که از جهان عرب در قالب مهاجر و سوار بر قایق‌های شکسته جان و مال خود را به دست قاچاقچیان می‌سپارند تا از این منطقه بی‌ثبات به هر قیمتی که شده بگریزند. چه بسا بسیاری از این آوارگان مهاجر طعمه دریاها می‌شوند و به جای رسیدن به قاره سبز به دیار باقی می‌روند.

جودی دمپسی، محقق ارشد در بنیاد کارنگی، می‌گوید: برای رفع بحران آوارگان که شبیه سیل به اروپا سرازیر می‌شدند، پیشنهادهایی وجود داشت. او می‌گوید در 23 آوریل 2015 اجلاس اضطراری سران اروپا برگزار شد. ابتدا مساله جدی گرفته نشد. این نشان می‌داد که اروپا دچار محدودیت‌های جدی بر قدرت نرم خود و توانایی مدیریت بحران شده است. در این اجلاس ابتدا پیشنهاد شد که راه حل بحران «ابزار نظامی» است. سپس استدلال شد که اگر مشکل از لیبی بر می‌خیزد و یکی از دلایل آوارگی‌ها بحران در لیبی است، پس اقدام نظامی باید در نظر گرفته شود. این ایده از سوی دولت‌های اروپایی رد شد. با این حال، بمباران ناتو در بخش‌هایی از لیبی در اوایل سال 2012 نه تنها بر عمق بحران در لیبی افزود بلکه به سایر نقاط منطقه هم سرایت کرد. سقوط قذافی، ماه عسل ناتو بود، اما این ماه عسل و آرامش چندان دوامی نداشت و رقابت‌های قومی و فرقه‌ای و حضور گروه‌های شبه‌نظامی فضا را بر ناتو تنگ کرد؛ اما آشکار شدن بحران لیبی تنها باعث نمایان شدن کوه یخ شد؛ به دیگر سخن، لیبی به کوه یخی تشبیه می‌شد که تنها نوک آن بحران بیرون زده بود. جودی دمپسی معتقد است که سقوط رژیم قذافی تبعاتی گسترده برای منطقه ساحل، به‌ویژه مالی داشت. «جنگجویان طوارق مالی» که نیروهای شبه نظامی قذافی بودند، پس از سقوط او به کشورشان بازگشتند. آنها مسلح بودند و باعث بی‌ثباتی در مالی شدند و به دنبال استقلال در بخش شمالی کشور برآمدند.


مداخله نظامی فرانسه در ژانویه ۲۰۱۳ باعث توقف آنها شد. بی‌ثباتی در لیبی تاثیرات خود بر سایر مناطق شمال آفریقا را بر جا گذاشت. با گذشت زمان، آوارگان از زیر ستم رژیم‌های سرکوبگر در اتیوپی، اریتره، سودان گریختند. آنها همگی لیبی را گذرگاهی برای عبور به اروپا می‌دیدند. در واقع، برای رهبران اروپایی مساله فقط ناآرامی‌های لیبی نبود. در واقع، بحران عمیق‌تر بود. این بحران شامل بحران‌های حقوق بشری، فقدان حکمرانی مطلوب، سرکوب سیاسی و فقدان چشم‌انداز اقتصادی روشن و امید به زندگی در نزد بسیاری از ملت‌های منطقه است. این عوامل محرک فرار هزاران نفر از مردم است. زندگی جدید و امنیت را در اروپا می‌بینند. بنابراین، توسل به ابزار نظامی تنها پاک کردن صورت مساله است و به عمق بحران نمی‌پردازد.


نیویورک‌تایمز در گزارشی در همین زمینه می‌نویسد: اگر رهبران اروپایی ماهیت جریان مهاجرت را درک نکنند، در این صورت، ابزارهای قدرت نرم آنها و توانایی‌شان برای حل بحران بی‌معنا شده و عملا باعث بی‌اعتبار شدن اروپا می‌شود. دمپسی، محقق بنیاد کارنگی، می‌نویسد ایتالیا اعلام کرده که دیگر نمی‌تواند با سیل مهاجران مقابله کند. این کشور برنامه «جست‌وجو و نجات» خود را در اکتبر 2013 به دلیل کمبود بودجه تعطیل کرد. تا پایان سال 2014 حدود 627 هزار نفر به واسطه قاچاقچیان به کشورهای اروپایی رسیدند و درخواست پناهندگی کردند. سازمان بین‌المللی مهاجرت می‌گوید آلمان درگیر 203 هزار نفر از این مهاجران است.


جودی دمپسی می‌نویسد: بحران آوارگان دو سر دارد؛ یک سر آن در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا است. بحران حکومت‌ورزی مطلوب، سرکوب سیاسی، جنگ و خشونت باعث فرار به دیگر نقاط دنیا شده است. گاردین در گزارشی می‌نویسد: جریان افراط به دنبال ایجاد مثلثی در منطقه مدیترانه و شمال آفریقا است. این استدلال در میان برخی کارشناسان وجود دارد که داعش با تسلط بر بخش‌هایی از لیبی، مصر و ریشه دواندن در خاورمیانه و شمال آفریقا درصدد است تا بحران را در قالب مهاجرت آوارگان به اروپا وارد کند. در واقع، این گروه علاوه بر اعزام هسته‌های تروریستی به اروپا تلاش دارد تا با اعزام آوارگان، اروپا را با معضل جدیدی مواجه سازد. این دسته از کارشناسان معتقدند داعش به صورت هدفمند در این راستا گام برمی‌دارد.


ایالات‌متحده به تازگی اعلام کرده که پذیرای 10 هزار مهاجر سوری خواهد شد. بنابراین، تا زمانی که بی‌ثباتی در خاورمیانه و شمال آفریقا وجود داشته باشد، معضل آوارگی و پناهندگی همچنان پابرجا است. برخی معتقدند تعداد آوارگان در لیبی، سوریه، یمن و عراق از بسیاری نقاط دنیا بیشتر است. در واقع، آوارگان این 4 کشور بیشترین تعداد مهاجر آواره را به خود اختصاص داده‌اند. سر دیگر این بحران اما در اروپا است. از یکسو، منطقه مدیترانه به دلیل هم مرزی با منطقه بحران خیز- لیبی- مستعد بحران است. در واقع، لیبی به گذرگاهی تبدیل شده که مهاجران آواره از آن برای عبور به اروپا استفاده می‌کنند. در اروپا روی کار آمدن احزاب چپ و پوپولیست باعث شده مخالفت با حضور مهاجران زیاد شود. در واقع، شهروندان اروپا به مخالفان مهاجرت تبدیل شده‌اند. مخالفت احزاب چپ و پوپولیست به مردم هم سرایت کرده است و به همین دلیل دولت‌های اروپایی باید برای شهروندان خود توضیح دهند که چرا باید به مهاجران پناهندگی داده شود.


دمپسی می‌نویسد برخی کشورها مانند آلمان، سوئد و مالت پیشگام توضیح این مساله برای شهروندان خود هستند. بنابراین، مهاجرت آوارگان را پایانی نیست، مگر اینکه بحران در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به کنترل درآید. نیویورک‌تایمز می‌نویسد: در نیمه اول سال ۲۰۱۵، ۱۳۷هزار نفر اعم از زن، مرد و کودک از منطقه مدیترانه برای رسیدن به سواحل اروپا جان خود را به خطر افکندند. این گزارش به نقل از آمارهای سازمان ملل می‌نویسد هزاران نفر هم از مسیر بالکان به سوی اروپا سرازیر شده‌اند. بنابراین، ترکش بی‌ثباتی در این منطقه، کشورهای اروپایی و منطقه بالکان را نیز درگیر بحران کرده است. «کنوانسیون ۱۹۵۱ آوارگان» که پس از جنگ جهانی دوم مورد بحث قرار گرفت، آواره را فردی می‌داند که «به دلیل ترس از تحت پیگرد قرار گرفتن به خاطر نژاد، مذهب، ملیت، عضویت در گروهی اجتماعی و ... خارج از کشور خود بوده و نمی‌تواند به دلیل چنین ترسی بازگردد...». در نیمه اول ۲۰۱۵ بیشترین تعداد آوارگان از سوریه، افغانستان و اریتره بودند. براساس گزارش آژانس آوارگان سازمان ملل، سوری‌ها هم به دلیل جنگ داخلی در زمره پرمهاجرترین‌ها هستند.