مقدمه‌ای بر شرم یا خجالت و تاثیر آن بر افسردگی
نویسنده: میترا فری‌نژاد فتحی (دریا حقی)
Farinezhad_mitra@yahoo.com
تقریبا می‌توان گفت که «ترس» ریشه بسیاری از حالات منفی روانی و ذهنی و بیماری‌های ما است. در مقالات پیشین اشاره کردیم که یکی از مهم‌ترین ریشه‌های بیماری افسردگی «ترس»‌های ما هستند.

ترس در واقع دلیل مساله‌ای دیگر به نام «خجالت» که یکی دیگر از ریشه‌های بیماری افسردگی است، نیز می‌باشد. «خجالت» حالتی ذهنی-روانی است که در آن فرد به هر دلیلی دست به پنهان‌کاری می‌زند. خجالت شروعی است بر پنهان‌کاری و پنهان‌کاری یکی از دلایل و همچنین نشانه‌های اختلال‌ها و مشکلات روانی، ذهنی و جسمی است. ما به اندازه رازهایمان بیمار هستیم. هرچه پنهان‌کاری ما بیشتر باشد، خجالت، ترس و اضطراب در ما نیز بیشتر است. خجالت ما را وادار به تظاهر به آنچه که نیستیم می‌کند. خجالت شخصیت مهرطلب را در ما تقویت می‌کند. الگوی «فرد خجالتی» یکی از الگوهای قوی در خانواده‌های بیمار است. بایدها و نبایدها، الگوی دختر/ پسر خوب، الگوی ترس از حرف مردم، الگوی تنبیه، الگوی دوست داشتن‌های شرطی از دوران کودکی در خانواده، فرد را خجالتی بار می‌آورد. یا در خانواده‌های نابسامانی که در آن کارهای خلاف قانون، اعتیاد یا جنگ وجود دارد افراد آن خجالتی و پنهان‌کار بار می‌آیند. همه ما درصدی از خجالت را درون خود داریم و استثنا نیستیم، تنها تفاوت در میزان شدت و ضعف آن است. ممکن است برخی بگویند که «من خجالتی نیستم.» اما زمانی که با رازها و نقاب‌های خود روبه‌رو شوند متوجه خواهند شد که تا چه اندازه خجالت درون خود دارند.

خجالت در افراد به دو حالت منجر می‌شود
۱- فرد موضع خلاف خجالت خود را تقویت و تظاهر می‌کند که این حالت همراه با خشم و همچنین ترس فراوان است.
مثلا، فردی که احساس می‌کند معمولی و ناخواستنی است همیشه سعی می‌کند که خاص و جذاب به نظر بیاید تا حدی که برخی تلاش می‌کنند که فرد مشهوری شوند. یا فردی که خود را ضعیف می‌بیند سعی می‌کند قوی به نظر بیاید (درحالی‌که در عمق وجود خود ضعیف است). یا فرد ترسو خود را قوی نشان می‌دهد و این حالت با تقویت تیپ‌ شخصیتی برتری‌طلب همراه است. در این حالت شاید ابتدا فرد دچار موفقیت‌هایی بشود؛ اما چون در ناخودآگاهی او باوری دیگر ثبت شده است یا فرد از یک حدی بیشتر نمی‌تواند موفق شود یا اینکه پس از رسیدن به موفقیت با ارتکاب اشتباهاتی که از ناخودآگاهی او ناشی می‌شود، موفقیت را از خود سلب می‌کند. در نهایت به حالتی می‌رسد که می‌بیند آنچه که به دست آورده است راضی‌اش نمی‌کند و خلائی در خود دارد. آن خلأ به علت دوری از خود و عدم شناخت خود است.

2- فرد در ترس و اضطراب فراوان فلج شده و تبدیل به شخصی منفعل، بی‌عرضه و بی‌کفایت می‌شود.
شخص خجالتی دائما در هراس پذیرفته نشدن یا تایید نشدن یا در وحشت طرد شدن به سر می‌برد. تیپ شخصیتی مهرطلب در چنین افرادی بسیار پررنگ و قوی است، گویی آنها اصلا برای خود زندگی نمی‌کنند و بیشتر برای دیگران زندگی می‌کنند. بنابراین، این فرد دچار وسواس ذهنی در پوشاندن امور نیز می‌شود و به طرز وسواس‌گونه‌ای دائما در حال بررسی و قضاوت خود و پنهان‌کاری است. نیاز فرد خجالتی به پذیرفته شدن، نقاب هاى او را ایجاد مى کند. هر چه این نیاز و ترس همراه با آن بیشتر باشد، نقاب هاى او نیز بیشتر است پس در نتیجه درون وی پر از سرکوب است. لذا ترس و اضطراب دو یار همیشگی فرد خجالتی هستند.

شخص خجالتی هرگز به خود اجازه کامل بودن نمی‌دهد و توقعات عصبی وحشتناکی از خود دارد که توان برآورده کردن آنها را ندارد. یکی از باورهای درونی این فرد باور به «خوب و بی‌نقص بودن» است که احتمالا ریشه در نوع تربیت او در دوران کودکی دارد. این فرد نهایت تلاش خود را می‌کند تا «خوب» باشد. پس برای خوب بودن لاجرم باید بخش‌های زیادی از خود را بپوشاند و خود واقعی‌اش را پنهان کند.
شخص خجالتی حتی بابت طبیعی‌ترین حالات و ویژگی‌های انسانی خود، مانند غذا خوردن، احساسات، افکار، نظرات، نوع پوشش و...، نیز در شرم زندگی می‌کند و نهایت سعی خود را بر آن دارد که خود را هر چه بیشتر پنهان کند و در قالب خوب و پذیرفتنی درآید. در واقع در این شخص به علت شرمی که از حضور و ویژگی‌های خود و تنفری که نسبت به خود دارد نوعی گریز از دید دیگران طوری‌که نباشد و دیده نشود یا اگر دیده می‌شود کاملا پذیرفتنی باشد، مشهود است.

نگاه فرد خجالتی همیشه به دیگران است، به جای آنها نگاه می‌کند، به جای آنها فکر می‌کند، به جای آنها احساس می‌کند، به جای آنها قضاوت می‌کند و در واقع تمامی افکار، احساسات و قضاوت‌های خود را درباره خود به دیگران نسبت می‌دهد و توهم این را دارد که آنها هستند که درباره او چنان فکر یا احساس می‌کنند. درحالی‌که این فرد درون خودش دچار وسواس و خودتنبیهی شده است.
شخص خجالتی دچار اختلال کامل‌گرایی نیز هست. از آنجایی که بینش انسان خجالتی، نابالغ است، فرد گمان می‌کند که همه چیز باید کامل و بی‌نقص باشد، البته کامل و بی‌نقص با معیارها و بینش و تعریف او. پس همیشه در هراس ناکامل و ناکافی بودن و اشتباه کردن به سر می‌برد؛ یا کارها را با وسواس و خشم شدیدی انجام می‌دهد یا اینکه به‌دلیل ترس و خجالتش، کلا از انجام کارها کناره می‌گیرد.

خودکم‌بینی و عدم شناخت و باور خود از مهم‌ترین مشکلات درونی فرد خجالتی است.

اگر خجالتی هستید بهتر است
۱- ببینید و بپذیرید که خجالتی هستید. انکار را کنار گذاشته و تصمیم بگیرید یکبار برای همیشه با خود روبه‌رو شوید. فقط کافی است با خود واقعی‌تان آشنا شوید و او را بپذیرید.

۲- خجالت‌های خود را شناسایی کنید و آنها را در جایی بنویسید. به عنوان مثال، خجالت از: بی‌احساس بودن، ترسو بودن، غمگین بودن، بی‌توجه بودن، ضعیف بودن، باهوش نبودن، زرنگ نبودن، موفق بودن، زیبا بودن، بازنده بودن، برتری‌طلب بودن، مهرطلب بودن، بدجنس بودن، دروغگو بودن، متعصب بودن، و.... تمامی این خجالت‌ها می‌توانند نقاب‌هایی را برای ما در قالب افرادی که واقعا خود ما نیستند و صرفا تظاهری بر اساس خجالت‌ها و ترس‌های ما هستند، ایجاد کنند. مثلا افرادی که از دروغگو بودن خود خجالت می‌کشند عمدتا خیلی راجع به صداقت صحبت می‌کنند و در واقع نقاب صداقت به صورت می‌زنند، یا افرادی که از بی‌احساس بودن خود خجالت می‌کشند سعی می‌کنند با توجه بیش از اندازه به دیگران این واقعیت خود را بپوشانند. زمانی که فرد این خجالت‌ها و نقاب‌های ناشی از آنها را شناسایی می‌کند، آن موقع است که با خودی دیگر آشنا می‌شود که شاید تا آن روز اصلا از وجودش خبر هم نداشته است. آن وقت است که با خود واقعی‌اش آشنا می‌شود و همین شناخت و پذیرش خود تغییر و تحول شگرفی در زندگی وی پدید می‌آورد.

۳- نقاب‌هایی که به علت آن خجالت‌ها بر صورت زده‌اید را شناسایی کنید. (در مورد یک توضیح داده شد)

۴- نکات مثبت، توانایی‌ها، موفقیت‌های خود را و حد و میزان آنها را شناسایی کنید و روی یک کاغذ بنویسید. خود را با آن توانایی‌ها، دانش، موفقیت‌ها باور کنید.

۵- نیاز به مقایسه‌های مرضی میان خود و دیگران را کنار بگذارید و شروع کنید به دوست داشتن و تایید خود. تا ۶۰ روز به مدت حداقل ۱۰ دقیقه مراقبه داشته باشید و با خود تکرار کنید که: «من خوب هستم. کافی هستم. زیبا هستم.خودم را دوست دارم و همه مرا دوست دارند و حواس هیچکسی به من نیست. من می‌توانم و موفق می‌شوم.» این جملات را آرام تکرار کنید، به حدی آرام که تک‌تک کلماتش را در خود باور کنید.

۶- وارد ترس‌هایتان بشوید. ریشه اصلی تمام ترس‌های ما ترس از مرگ است. باور کنید که با آشکار کردن آنچه که از آن خجالت می‌کشید، نمی‌میرید! زمانی که وارد ترس‌هایمان می‌شویم متوجه می‌شویم که توهم ما ترسناک‌تر از واقعیت بوده ‌است. ترس از حرف و قضاوت مردم برای افراد خجالتی یکی از شدیدترین ترس‌ها است. این افراد بهتر است به جای اینکه منتظر تایید و پذیرفته شدن و تحسین از جانب دیگران باشند، شروع کنند به مهر و عشق و توجه و تایید دادن به خود. در واقع چیزی که آنها به آن نیاز دارند عشق و تایید خود است و نه عشق و تایید دیگران.

۷- با کمک یک مربی برنامه بهبودی را شروع کنید و بر تک‌تک نقاب‌هایتان کار کنید تا از همه جهات شخصیت استواری پیدا کنید.