انتخاب و نظارت بر عملکرد مدیران

مدیریت در جامعه ما اشکالاتی دارد که می‌توان گفت اگر رفع شود کشورمان به جایگاهی که شایستگی آن را دارد خواهد رسید. در واقع آنچه در بیشتر موارد با آن روبه‌رو هستیم و عنوان «مدیریت» به آن داده شده، «ریاست» و «مالکیت» است، نه «مدیریت». با اینکه به خوبی می‌‌دانیم این اشکالات ریشه‌های فرهنگی دارد و حل آنها در گرو رشد فرهنگی است، اما باز هم اشاره به آنها خالی از فایده نیست. در این زمینه به چند مورد که کمتر به آن پرداخته شده، در حد حوصله این مقاله اشاره می‌کنیم.

• انتخاب مدیر یعنی انتخاب کسی که در حوزه‌ای که ما او را منصوب کرده‌ایم اهداف سازمان را درک می‌کند و با سلیقه خودش آنها را پیاده کند. به‌عبارت دیگر اینکه کسی را مدیر سازمانی یا واحدی قرار دهیم و با تذکرات و ایرادگیری‌های دائمی توقع داشته باشیم که سلیقه ما را اعمال کند، توقع نابجایی است که نه تنها برآورده نمی‌شود بلکه با این ایرادگیری‌های مکرر باعث خواهیم شد اعتماد به نفس مدیریتی مدیر مذکور تضعیف شده و از آنچه می‌توانست باشد ضعیف‌تر عمل کند.

کسی که قرار باشد نظرات دیگری را پیاده کند منشی یا کارگزار است. مدیر، شخصی است که ما جنس سلیقه و رفتار او را در حد قابل قبول می‌پسندیم واختیار و مسوولیت را یکجا، در حوزه مدیریتش به او واگذار می‌کنیم. شاید درست باشد که بگوییم ما در رابطه با یک مدیر تنها حق دو تصمیم داریم. او را نصب یا عزل کنیم. البته لازم است که به سوالات مدیرانمان جواب دهیم یا پیشنهادهایی به آنها ارائه کنیم اما دخالت هرگز.

در جامعه ما آنچه بیشتر دیده می‌شود تمایل به واگذاری مسوولیت به مدیران و نگه‌داشتن اختیار در دست مدیران بالاتر یا مالک است. این ماندن اختیار در دست مدیران بالاتر باعث می‌شود که آنان از وظایف اصلی خود که می‌توان مطمئن بود برای سازمان مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر است باز مانده و در حال دخالت در کار مدیران میانی باشند. به عبارت دیگر مدیران راهبردی و عالی سازمان، وظایف مدیران میانی را انجام می‌دهند و پستی که در سازمان خالی می‌شود، پست خود آنها، یعنی مدیریت راهبردی است. توجه داشته باشیم که خالی بودن پست‌های راهبردی در کوتاه‌مدت مشهود نیست و در بلندمدت قابل جبران نیست.

• مالکان و کارفرمایان ما لازم است که در نظر داشته باشند، گرچه هیچ‌کس به‌طور کامل سلیقه آنها را پیاده نخواهد کرد، اما اگر خواهان گسترش و پویایی سازمان و کسب‌وکار خود هستند تنها چاره واگذاری کامل اختیار به مدیران شایسته از نظر آنها است. واگذاری با علم به اینکه بخش عمده‌ای از مسوولیت و تبعات ناشی از تصمیم‌های آن مدیران، چه خوب باشد و چه بد، خواه ناخواه برعهده مالکان و مدیران بالاتر است. درست برعکس آنچه اکنون در بسیاری از موارد مطلوب تلقی شده و دنبال می‌شود.

پایان وظیفه یک مدیر این است که در حوزه تحت مدیریتش بر اساس قوانین و آیین‌نامه‌ها، سلیقه خود را در قالب شیوه مدیریتی پیاده کند. همواره در خصوص عملکرد یک مدیر بحث‌های زیادی مطرح است. اینکه یک مدیر چرا چنین کرد و چرا چنان نکرد. اما مدیر، شخصی است که بر حوزه‌ای گمارده شده که سلیقه خودش را در امور سلیقه‌ای پیاده کند. اینکه سلیقه او با سلیقه مدیران بالاتر همخوان است یا نه، باید در زمان انتخاب او بررسی شود یا اینکه اگر عملکرد او با سلیقه مدیران بالاتر یا اهداف سازمان منطبق تشخیص داده نمی‌شود، شخص دیگری به جای او منصوب شود. اما هرگز نمی‌توان به یک مدیر گفت «تو چرا سلیقه‌ات را اعمال کردی؟» چرا که او منصوب شده تا سلیقه خودش را اعمال کند و نه هیچ‌کس دیگر را. مدیریت امری هنری است که از هیچ‌کس نمی‌توان توقع داشت دقیقا مطابق سلیقه ما مدیریت کند. این ما هستیم که وظیفه داریم مدیری را انتخاب کنیم که تا حد ممکن به سلیقه‌های ما در انجام امور نزدیک باشد. به صورت ویژه قصد دارم که به دفعات از واژه سلیقه استفاده کنم تا نشان داده شود بعد از قوانین و آیین‌نامه‌ها آنچه مدیر انجام می‌دهد کاملا هنری و سلیقه‌ای است.

به سخن دیگر آخرین حد نظارت بر یک مدیر این است که آیا سلیقه خودش را به‌طور کامل و دقیق اعمال می‌کند یا خیر؟

• ما در حال حاضر مدیری را مدیر خوب می‌دانیم که به جای مدیریت بیشتر سرکارگری کند. به سخن دیگر بیشترین زمان حضور را در محل کارش داشته باشد و اگر حوزه مدیریت او شامل مناطق دور و سخت بود، به همه آنها مرتبا سرکشی کند. در بخش خصوصی این مشکل بیشتر به چشم می‌خورد و شرکت‌ها و بنگاه‌هایی که در آنها مالک و مدیر یک نفر است، با داشتن نگاه سنتی به مدیریت، علاقه دارند دائما و شخصا به همه جا سرکشی کرده و امور را مطابق میل خود پیش ببرند و مدیر خوب را هم مدیری می‌دانند که مثل آنها عمل کرده و دائما به قول آنها «پای کار باشد». اما واقعیت این است که با این طرز تفکر یا بنگاه‌های آنها از حد متوسط بزرگتر نمی‌شود یا با توجه مازاد به امور جزئی از مسائل کلان غافل شده و خطرات بزرگتری آنها را تهدید می‌کند. مدیر ارشد لازم است که به تمامی حوزه‌های کاری‌اش به تناسب اهمیت، نزدیک و مسلط باشد اما با تک تک آنها فاصله کافی داشته باشد تا در یک یا چند مورد فرعی غرق نشود.

مدیریت یک امر تقریبا هنری است و بررسی اینکه یک مدیر درست کار می‌کند یا خیر در بسیاری از موارد در کوتاه‌مدت امکان‌پذیر نیست. باوجود این در بیشتر موارد متر و معیاری که برای بررسی عملکرد مدیران در نظر گرفته می‌شود حداکثر برای بررسی عملکرد سرکارگران مناسب است. مدیران نیز تا حدی به ناچار خود را با این ارزش‌داوری پست تطبیق می‌دهند و نتیجه این خواهد بود که از وظایف ذاتی خود باز می‌مانند. یک مدیر ارشد بهتر است در فردای سازمانش حضور داشته باشد تا در امروز آن.