ایران در عصر برده‌داری

دنیای اقتصاد- سمیرا دردشتی: دکتر پدرام خسرونژاد، مدیر بخش ایران‌شناسی و خلیج فارس دانشگاه ایالتی اوکلاهما در آمریکا روز چهارشنبه هشتم دی‌ماه در نشستی که در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران برگزار شد به واکاوی حضور غلامان و کنیزان آفریقایی در عکاسی دوره قاجار پرداخت. در این نشست که با حضور ریاست موسسه مطالعات تاریخ معاصر و جمعی از پژوهشگران حوزه عکس و تاریخ برگزار شد، خسرونژاد ضمن اشاره به اینکه مورخ، سندشناس و باستان‌شناس نیست و فعالیت او بیشتر در حوزه مردم‌شناسی و انسان‌شناسی است، به پاره‌ای از دیگر فعالیت‌های خود در زمینه‌های مردم‌شناسی نظیر کار روی سینمای مرتضی آوینی، اشراق در تصویر و هنر شیعه ایرانی در بقاع متبرکه ایرانی پرداخت و با اشاره به فعالیت جدید خود در زمینه تصاویر غلامان و کنیزان در عصر قاجار، انگیزه خود را از طرح این بحث تلاش در روشن شدن بیشتر آنچه تاکنون در این مورد یافته است دانست.

خسرونژاد آغاز چنین تحقیقی را مدیون فعالیت خود در سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ که معاون مرکز اسناد سازمان میراث فرهنگی بود، دانست و سپس به شرح مشاهدات و پژوهش خود پرداخت که متن آن از نظرتان می‌گذرد : «در آن سال‌ها من پژوهش‌های میدانی متعددی را انجام می‌دادم. یکی از پروژه‌هایی که در این زمان به من واگذار شد، سفر به بشاگرد بود. سه برادر بزرگواری که کمیته امداد مرکز بشاگرد را راه‌اندازی کردند از من دعوت به عمل آوردند و من مدت سه ماه را با آنان گذراندم و از منطقه بشاگرد تصویربرداری می‌کردم. جایی که هنوز مردم در زیر کپر زندگی می‌کنند، طایفه رئیس و طایفه غلام دارند و طایفه غلام بدون اجازه طایفه رئیس غذا نمی‌خورد، ازدواج نمی‌کند و با همان طایفه غلام زاد و ولد می‌کند. این مشاهده در ذهن من ماندگار شد و اولین مواجهه‌ای بود که با پاره فرهنگ ایرانی-آفریقایی داشتم. این امر گذشت تا سال ۲۰۱۱ که من با دوستانم در دانشگاه سنت اندروز به این نتیجه رسیدیم که باید کنفرانسی در آنجا در رابطه با «عکس و سینمای قاجار» داشته باشیم. با مسوول آن موقع کاخ گلستان تماسی گرفتیم و با ما همکاری کردند و حدود ۳۰ تا ۴۰ عکس را برای نمایشگاهی در آن کنفرانس ارسال کردند.

در زمان نصب این تصاویر روی دیوار، من مشاهده کردم که در پنج یا شش عکسی که از داخل خود حرم ناصرالدین شاه نیز تهیه شده بود، ما تصاویر سیاهان و غلامان و البته کنیزان را به نسبت کمتر می‌بینیم و ناگهان در ذهن من ارتباطی میان این تصاویر با آن سفری که به بشاگرد داشتم برقرار شد و فکر کردم که شاید این فرصتی باشد برای مطالعه این بحث که آفریقایی‌های حاضر در این تصاویر چه کسانی بودند و آیا میان این افراد با هموطنان ما در جنوب ایران ارتباطی وجود دارد یا خیر؟ آنچه امروز در اینجا می‌آورم بیشتر معطوف به روش‌شناسی و مشکلات مربوط به پژوهش در این حوزه است. مدت چهارسال است که من در این حوزه آغاز به تحقیق کرده‌ام و در این راستا بسیاری از آلبوم‌های خانوادگی، آرشیوهای خصوصی و دولتی در داخل و خارج از کشور را مشاهده و جمع‌آوری کرده‌ام، چرا که تا این تصاویر جمع‌آوری نشود، اساسا پژوهشی در این راستا امکان‌پذیر نیست و البته احتمالا محال است که من حتی تا پایان عمرم ادعای دیدن تمامی این تصاویر را داشته باشم. تفاوت اساسی من در این رابطه با بسیاری از پژوهشگرانی که در این جمع حاضر هستند، آن است که این افراد از تاریخ آغاز کردند ولی من از عکس شروع کرده‌ام.

عکس به مثابه سند تاریخی است، عکس مرا از مطالعه تاریخ ناگزیر می‌کند. بنابراین عکس برای من یک پدیده فرهنگی (Material culture) است و تنها یک سند نیست. تاریخ عکاسی و مردم‌شناسی موازی است. یعنی زمانی‌که عکاسی در اروپا اختراع می‌شود، اولین کسانی که عکس را از دید امروز ما مطالعه کردند جغرافی‌دان، زمین‌شناس، زیست‌شناس و جهانگرد بودند که عمدتا از دانشگاه آکسفورد انگلیس به کشورهای دور نظیر استرالیا، آمریکای جنوبی و مرکزی سفر کردند و تصاویری از بومیان آن نواحی تهیه کردند و این تصاویر را به انگلیس آوردند تا به مردم نشان دهند که آن سوی جهان چه شرایطی وجود دارد. آرام آرام با شکل‌گیری علم مردم‌شناسی، عکاسی دیگر بخشی از گزارش‌های تصویری مردم‌شناسی شده بود. امروزه برخورد با عکس در مردم‌شناسی به دوگونه است، نخست آنکه مردم‌شناس به‌دنبال پژوهشی می‌رود، از آن عکس تهیه می‌کند و سپس عکس را در داخل پژوهش‌های خود به کار می‌برد تا برای اثبات یافته‌های خود از آن بهره ببرد. گونه دوم مواجهه با عکس در مردم‌شناسی (که در حقیقت همین کاری است که ما در حال انجام آن هستیم) این‌گونه است که عکسی موجود است و مردم‌شناس با مراجعه به آن تلاش می‌کند که یافته‌های مردم‌شناسی استخراج کند. کاری که من تقریبا مدت ۶ یا ۷ ماه پیش آغاز کرده‌ام این است که کارشناسان آمریکایی که در مطالعه روی تصاویر مربوط به برده‌داری در آمریکا تخصص داشته‌اند را پیدا کنم و در مورد روش‌شناسی آنها در مواجهه با تصاویر اطلاع پیدا کنم. هرچند که مدل برده‌داری در آمریکا با ایران متفاوت بوده است ولی موضوعات تصاویر بسیار شبیه است.

من در مدت چهارسالی که در این رابطه در حال پژوهش هستم هیچ مقاله‌ای را چاپ نکردم و فقط سال گذشته مصاحبه‌ای را با روزنامه گاردین در لندن انجام دادم که فقط به معرفی این پژوهش پرداختم و شماری از عکس‌ها را نیز نمایش دادم. این‌کار نوعی رزمایش برای من به‌عنوان پژوهشگر بود که کارم نه تاریخ برده‌داری و نه تاریخ عکاسی قاجار یا سندخوانی قاجار است، بلکه صرفا از زاویه مردم‌شناسی به سراغ عکس به‌عنوان یک پدیده فرهنگی رفته‌ام. حجم زیادی از نقد و نظرها در آن رابطه مطرح شد که به توسعه و اصلاح کار من کمک زیادی کرد. البته شماری از افراد نیز تلاش کردند این پدیده را به‌طور کلی رد کنند، ولی در بسیاری از موارد نیز افرادی حتی از خود خانواده‌های قاجار پیدا شدند که تعدادی تصویر در اختیار من قرار دادند و در مورد تاریخ شفاهی خانواده خود با من صحبت کردند. این تصاویر و اطلاعاتی که در این جریان به دست من رسید، برای ادامه پژوهش من بسیار راهگشا بود.

«من از به کار بردن لفظ «برده‌داری» ابایی ندارم و پیش از من نیز شماری از پژوهشگران در داخل ایران این لفظ را به کار برده‌اند، هرچند نوع برده‌داری در ایران با غرب متفاوت بوده است و شاید در اساس لفظ برده‌داری نیز غربی باشد اما مطابق تعاریف مشخص آنچه در ایران در جریان بود نیز شکل دیگری از برده‌داری بود. این افراد عمدتا اگرچه به اموری نظیر خدمتکاری، غلامی، خواجگی و کنیزی در ایران مشغول بودند اما آنها از سه، چهارسالگی از سواحل آفریقا توسط دزدان دریایی و تجاری که کار آنها تجارت برده بود دزدیده و به خلیج‌فارس و دریای عمان آورده می‌شدند، بیشتر آنها را به مکه در بازار برده‌فروشان می‌بردند و پسران در سنین سه یا چهارسالگی اخته می‌شدند و از همه دنیای شرق برای خرید آنها به آنجا می‌آمدند. گزارش داریم که هفت یا هشت بندر ایران نظیر بندر جاسک، لنگه، بوشهر و بندرعباس و... محل پهلو گرفتن قایق‌های حامل بردگان بود و در گزارش‌ها آمده که سالانه ۲ تا ۳ هزار نفر از این سیاهان وارد ایران می‌شدند. مرکز اصلی تجمع این افراد شیراز بود. شماری برای کار روی زمین به سیستان و بلوچستان و کرمان و مابقی به تهران و اصفهان می‌رفتند. غیر از این تعداد، سالانه بین ۱۷ تا ۲۰ هزار نفر از راه بنادر ایران به عثمانی برده و در آنجا به کار گرفته می‌شدند.

همکار ما خانم دکتر بهناز میرزایی در کانادا که روی تاریخ برده‌داری در ایران کار کرده‌اند، نقشه بسیار خوبی را با همکاری یونسکو تهیه کرده‌اند که راه دریایی ورود این افراد به ایران را نشان می‌دهد. به علاوه بحث برده‌داری توسط انگلیس در زمان قاجار بارها به ایران اعلام شد اما تا ۱۸ بهمن ماه سال ۱۳۰۷ در زمان رضاشاه که مجلس ایران منع رسمی برده‌داری را اعلام کرد، هرگز منع رسمی نشده‌بود. عکس‌های موجود به سه دسته کلی تقسیم می‌شوند. عکس‌هایی که توسط ناصرالدین شاه یا عکاسان دربار در داخل کاخ گرفته شده است. (من عکس خیابانی از هیچ سیاهی تا به امروز ندیده‌ام، مگر در چارچوب سفر ناصرالدین شاه یا شکارگاه ظل‌السلطان یعنی همواره در زیر پرچم سلطنت و دربار هستند.) دوم حریم ظل‌السلطان است. ما در حریم ناصرالدین شاه هم زن، هم مرد و هم بچه [سیاه] در داخل و خارج حرمسرا می‌بینیم. در حرم ظل‌السلطان فقط مردان هستند و تنها یک بچه پیدا کردم که در بغل پدر سیاهش است. دختر بچه هم هست ولی در حیطه عکاسی ظل‌السلطان زن ندیدم. گروه سوم بقیه اشراف و خاندان متمول قاجار هستند. بعضا ممکن است این تصاویر در آرشیوها هم وجود داشته باشد اما من عمدتا از خانواده‌ها گرفته‌ام.

نکته قابل توجه دیگر برای من پوشش سیاهان است. در بسیاری از موارد لباس‌های این افراد مانند اشراف است و شغل‌های درباری همراه با حقوق و عنوان داشتند و می‌توانستند زن و بچه و مایملک داشته باشند اما این افراد بعد از مرگ آیا می‌توانستند مایملک خود را برای فرزندان خود به ارث بگذارند؟ خیر، آنچه به دست آورده بودند به صاحبانشان بازمی‌گشت و به فرزندانشان ارث نمی‌رسید. گفته می‌شود آنها مورد احترام بودند و همراه اربابان خود غذا می‌خوردند و مشاغل مناسبی نظیر خدمتکاری و پرستاری داشتند اما آیا امکان خروج از آن خانه را داشتند؟ کارت هویت شخصی داشتند؟ امکان سفر داشتند؟ من حتی در موردی به یک آگهی در رابطه با فرار یکی از کنیزان برخورد کردم که صاحب آن تقاضای دستگیری و بازگشت وی را داشت. دقیقا مشابه همین امر را در آمریکا داریم. یکی از مشاغل اصلی این افراد احتمالا لله و دده بود. غنی‌ترین مجموعه در این ارتباط آلبوم‌های ظل‌السلطان است. تا به امروز نه خاطراتی از این افراد هست، نه دست‌نوشته یا نامه‌نگاری از آنها وجود دارد. این افراد از کودکی در خانه‌ها تربیت می‌شدند تا همراه فرزندان اشراف و مربی آنها باشند، احتمالا سواد داشته‌اند، اما چرا چیزی ننوشتند یا آیا محفلی با هم نداشتند؟

این افراد از آفریقا دزدیده شدند، بچگی نکردند و بعد به‌عنوان لله بچه‌ها کار می‌کردند. فقط ظل‌السلطان ۱۴ تا ۱۵ نفر از این افراد را نگهداری می‌کرده و بعد از خریدن آنها با نظارت سخت آغاباشی (خواجه‌باشی) که او نیز از اتیوپی بود، آنها را تربیت می‌کرد. من پیش‌تر فکر می‌کردم آغاباشی ظل‌السلطان عکاس او بوده و تنها غلام یا خواجه‌ای است که تا امروز می‌دانیم در عصر قاجار عکاسی بلد بود، اما بعدا متوجه شدم که عکاس مخصوص هم داشته است و بسته به اینکه این تصاویر توسط ظل‌السلطان، آغاباشی یا عکاس‌باشی مخصوص گرفته شده باشد، حالت این افراد در تصاویر متفاوت است. تمام تصاویر زیرنویس خود ظل‌السلطان را دارند و در اغلب دست‌نوشته‌ها نیز با حقارت از این افراد سخن می‌گوید، اما اینکه چه کسی عکس را گرفته مشخص نیست. نام این سیاهان خود می‌تواند موضوع یک پژوهش مستقل باشد. همه این افراد سیاه هستند، ولی به نام‌ها توجه کنید: آغا الماس، آغا یاقوت، آغا فیروز، زعفرانباشی، گلچهره و...، همچنین بسیاری از این افراد اول نامشان حاجی است. آیا این به دلیل خریده شدن آنها از بازار برده فروشی مکه است؟

اگر ناصرالدین شاه را اولین عکاس ایران ندانیم، قطعا یکی از اولین‌ها بوده است و گویی او ارزش عکس را به‌عنوان پیام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متوجه شده است. مدل نشستن او در برابر دوربین و عکس گرفتن از خودش نوعی دعوت مخاطب به تماشا کردن اوست و گویی آگاه است که قصد انتقال چه پیامی را از خلال این عکس دارد. این فرد در سفر خود عکس‌های اروپایی را دیده و با عکاسان اروپایی دیدار داشته و زمانی‌که به ایران بازمی‌گردد، عکاسان خود را به سراسر ایران می‌فرستد تا عکس تهیه کنند و آنها را زیرنویس کرده است، این فرد در نظر من یک مردم‌شناس است. حتی نوع ایستادن او در تصاویر برای یک مردم‌شناس حاوی پیام است. ناصرالدین شاه دست‌کم دو آلبوم در آتلیه خود از غلامان سیاه و سفیدی که داشته عکاسی کرده است و نام همه آنها را نیز نوشته است. چندسال بعد به آلبوم مراجعه کرده و زیر عکس‌ها در مورد کسانی که از دنیا رفته‌اند، نوشته است: «مرحوم شد!» این فرد به نظر من یک محقق تصویری بوده است. او این کار را فقط در مورد غلامانش کرده است و این باید مفهوم خاصی داشته باشد.

ظل‌السلطان نیز به نظر من یک عکاس روانشناس بسیار باهوش بوده است حتی اگر عکس‌ها را خودش نمی‌گرفت. ترکیبی که از بچه‌هایش با این سیاهان دارد و ترکیب این سیاهان با لاشه‌های قوچ‌های شکار شده مرده، بسیار فراتر از آن‌چیزی است که در تصویر می‌بینیم اگرچه بسیاری از آنها زیرنویس ندارد. آیا این تصویر نمادی از سیاهی است که نابود شده است. یکی دیگر از تصاویر جالبی که در آلبوم‌های ظل‌السلطان است، بادیگاردهای شخصی او هستند که همه سیاه هستند و ریش و سبیل دارند یعنی خواجه نبودند. پس این افراد از کجا آمدند؟ یعنی نسل دوم سیاهان ایران هستند؟ یا مادران سیاه و پدران سفید داشتند؟ حتما باید یک مورخ، جامعه‌شناس، روانشناس و مردم‌شناس به‌طور همزمان روی این تصاویر کار کنند.

یکی دیگر از سوالات عمده باقی‌مانده این است که بعد از ممنوعیت برده‌داری در ایران چه بر سر سیاهان آمد؟ این افراد همچنان در ایران بودند، احتمالا بخشیده و آزاد شدند. سند بخشایش این افراد کجاست؟ این افراد از بین که نرفتند، باید در جامعه امروزی ما حضور داشته باشند. من تاکنون با دو مورد از خانواده‌های باقی مانده این افراد در این سفر گفت‌وگو کرده‌ام. در مورد دفن این افراد، آداب دفن آنها و اینکه آیا قبرستان خاصی داشتند یا خیر نیز اطلاعاتی در دست نیست. سند کفن و دفن و متولی هزینه‌های کفن و دفن آنها نیز مشخص نیست. نکته آخری که مایلم اشاره کنم اهمیت آلبوم برای پژوهشگر مردم‌شناسی است. این عکس‌ها به نظر من تکی نبودند. اغلب آنها در آلبوم‌ها بودند و بعدا کنده و پراکنده شدند. برای پژوهشگر آلبوم گویاست. حتی قفل یک آلبوم برای ما اطلاعات دارد. وزن آلبوم، قطر آن و ترتیب چیدن این تصاویر بسیار حائز اهمیت است.»

در ادامه این نشست دکتر خسرونژاد به شماری از پرسش‌های پژوهشگران نیز پاسخ گفت. وی در رابطه با تفاوت ژست‌های بردگان سیاه در تصاویر ایران و آمریکا گفت: «بی‌نهایت تصویر مشابه تصاویر ما در آمریکا نیز وجود دارد که بسیار به مطالعات تطبیقی کمک می‌کند اما مشکلی که وجود دارد ما برخلاف آمریکا که تصاویر را در اختیار پژوهشگران قرار داده و روی آنها کار شده است، اینجا هنوز شمار زیادی از تصاویر دوره قاجار را ندیده‌ایم.» وی در پاسخ به پرسشی دیگر در رابطه با اینکه آیا به جز تهران و اصفهان در مناطق دیگری از ایران نیز بردگان حضور داشتند، گفت: «شمار محدودی عکس وجود دارد اما بیش از این ما اسنادی در این رابطه داریم که به‌طور مثال برخی از برده‌ها خریداری و به سایر مناطق منتقل شدند. بنابراین حتی اگر عکسی از این افراد نباشد دلیلی بر عدم حضور آنها نیست. چون ممکن است در آن زمان در آن نواحی دوربین عکاسی نبوده باشد.»

یکی دیگر از حاضران در این نشست که به گفته خود مدتی را در آفریقا مامور وزارت خارجه بوده است، یادآور شد که هر سیاهی آفریقایی نیست و هر آفریقایی نیز سیاه نیست و به تنوع قومی و فرهنگی و نژادی موجود در آفریقا اشاره کرد و گفت: «افرادی که به ایران آورده شدند برده نبودند و باید میان غلام، کنیز و برده تفاوت قائل شد و اغلب افراد حاضر در تصاویری که شما به آن اشاره دارید نیز به مردم منطقه خودمان نظیر عمان، یمن و اریتره و اتیوپی شباهت دارند و نه آفریقایی‌ها به‌طور عام. این افراد عمدتا، استاد و حتی میهمان بودند. افتخار ما در آفریقا این است که هیچ زمانی در این قاره از ایرانی‌ها به‌عنوان برده‌دار یاد نمی‌شود و باید توجه کنید برده‌داری با غلام متفاوت است. ائمه ما نیز غلام داشتند، آیا برده‌دار هم بودند؟» خسرونژاد در پاسخ به این سوال به قباله‌های ازدواج در این دوره اشاره کرد که غلامان سیاه زنگی به‌عنوان سرجهازی به عروس داده می‌شدند و به علاوه به پژوهش‌های دیگر پژوهشگران ایرانی در زمینه برده‌داری و همچنین مقاله «برده‌داری در اسلام» نوشته دکتر رسول جعفریان ارجاع داد.

وی همچنین در پاسخ به پرسشی در رابطه با اینکه چرا تصاویری از مظفرالدین‌شاه یا احمدشاه که به دوران متاخرتر از ناصرالدین شاه تعلق دارند با این بردگان وجود ندارد، گفت: «این پرسش خوبی است و هرچه ما جلوتر آمده‌ایم اتفاقا رواج عکاسی و تعداد دوربین‌ها در ایران بیشتر شده است اما مشکل اینجا است که ما هنوز بسیاری از تصاویر دوره قاجار را مشاهده نکرده‌ایم و بنابراین نبود عکس، دلیل بر عدم حضور عکس نیست. اگر ضعفی در این حوزه وجود دارد به دلیل کم‌کاری پژوهشگران و برنامه‌ریزان ما بوده است. ما در ایران واحد درسی در این رابطه نداریم و تنها در دانشگاه امام صادق یک واحد به نام «برده‌داری در اسلام» وجود دارد. بنابراین ما باید به جای پاک کردن صورت مساله و برخورد عاطفی با این موضوع به تعریف متناسب این واژه با فرهنگ خودمان بپردازیم.» در حاشیه این نشست نمایشگاهی برپا بود و شماری از تصاویری که در طول این پژوهش جمع‌آوری شده بود برای بازدید حاضران به نمایش درآمد، ولی به سبب مالکیت حقوقی امکان تصویربرداری از آنها وجود نداشت.