صفر تا سکو

 جسته و گریخته از زندگی شما شنیده‌ایم. می‌خواهیم از زبان خودتان هم این روایت را بشنویم. ایوب پایداری از کجا آمده و تربیت شده چه خانواده‌ای است؟

من در روستای کندرود از توابع بخش صوفیان شهرستان شبستر در استان آذربایجان‌شرقی به دنیا آمدم. خانواده‌ام مثل سایر اهالی آن روستا به کار باغداری و دامپروری مشغول بودند. کودکی‌ام در دامنه کوهستان میشو و در یک خانه روستایی که تهیه مایحتاج اولیه زندگی یک چالش بزرگ هر روزه بود، گذشت. من از همان موقع یاد گرفتم که مجبورم متکی به خودم و توانایی‌هایی باشم و اجازه ندهم شرایط سخت زندگی برای همیشه سرنوشت زندگی‌ام را رقم بزند.

 جایی خواندم از کودکی به بستنی علاقه داشتید. ولی الان می‌گویید که تهیه مایحتاج زندگی هم برایتان آن زمان سخت بوده. پس چطور این علاقه شکل گرفت؟

درست است؛ علاقه‌ام به بستنی از کودکی شکل گرفت. در یکی دو سفری که همراه با خانواده به شهر رفته بودیم، بستنی را امتحان کردم. در آن زمان بستنی‌ها بیشتر یخی بودند و کیفیت بالایی نداشتند، ولی همچنان برای یک کودک جذاب بودند.

 چطور شد که به تهران آمدید؟

 آن زمان بسیاری از جوان‌های روستا به دنبال موقعیت‌های شغلی بهتر و مشکلات معیشتی زیاد راهی تهران می‌شدند و وقتی به روستا برمی گشتند، تجربه‌های شغلی و حرفه‌ای شان را تعریف می‌کردند. آن زمان بیشتر آنها در مشاغل مرتبط با کار قنادی و تولید، توزیع و فروش بستنی و ساخت وسایل و تجهیزات تولید آن در مغازه‌ها و کارگاه‌های اقوام و همشهری‌هایمان مشغول به کار می‌شدند. من هم تحت تاثیر صحبت‌های آنها قرار می‌گرفتم و نسبت به کسب تجربه‌های جدید نه تنها علاقه، که عطش داشتم. هنوز هم همین‌طور هستم. این عطش و البته مشکلات اقتصادی باعث شد تا ترک‌تحصیل کنم و با ۱۵ سال سن، راهی تهران شوم. دوران سختی بود. خیلی سخت؛ این دوران در شکل‌گیری شخصیت حرفه‌ای من بسیار تاثیر گذاشت. اگر امروز کسی مرا به خاطر روند کاری که طی کردم تحسین می‌کند، به‌خاطر همان روزهای سختی است که از من چنین آدمی ساخته است.

 وقتی به تهران وارد شدید برای یک پسر ۱۵ ساله، این شهر بزرگ وحشتناک نبود؟ چقدر طول کشید تا کار پیدا کنید؟

من وقتی وارد تهران شدم، در کنار هم روستایی‌هایم مشغول به کار شدم؛ حجم سنگین کاری که انجام می‌دادم و لذتی که از کسب درآمدم می‌بردم، باعث شد تا خیلی اسیر غم غربت نشوم؛ چراکه این درآمد حاصل دسترنجم بود و برایم خوشایند.

 توانستید در تهران به راحتی کار پیدا کنید؟

همان‌طور که گفتم در ۱۵ سالگی به تهران آمدم. آن زمان کارم را به‌عنوان یک کارگر ساده در مغازه شیرینی‌فروشی یکی از

هم روستایی‌هایمان شروع کردم. با علاقه و جدیت فوت و فن کار را یاد گرفتم. در فصل تابستان و در ایام ماه مبارک و با دهان روزه از سحر تا افطار در گرمای طاقت فرسای کارگاه و با کمترین امکانات رفاهی و معیشتی کار می‌کردم و هیچ وقت توصیه‌های پدر و مادرم در داشتن صداقت در کار و کسب روزی حلال را از یادم نمی‌بردم و هیچ چیزی باعث نشد ذره‌ای در کارم کم بگذارم یا حتی یک لحظه ناامیدی و یأس بر من غلبه کند. با خودم فکر می‌کردم حالا که به‌دلیل مشکلات اقتصادی مجبور به ترک مدرسه شده‌ام، حتماﹰ باید با تلاش بیشتر در کسب‌و‌کار موفق شوم؛ وگرنه زندگی سختی خواهم داشت. من همیشه دوست داشتم به سمت بهتر شدن حرکت کنم. به همین دلیل به مرور زمان در چند کارگاه شیرینی‌پزی و بستنی‌سازی، کارم را ادامه دادم. هرچند دستمزدم بیشتر شده بود؛ ولی این چیزی نبود که به دنبالش بودم و مرا راضی کند.

 چرا؟ دوست داشتید در کارتان استقلال داشته باشید؟

بله؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم از یکی از کارگاه‌های تولید بستنی یک یخچال دستی سیار اجاره کنم و به شکل گردشی در خیابان‌ها و معابر شهر، بستنی بفروشم. اما حتی طی کردن مسیر‌های طولانی در گرمای طاقت‌فرسای تابستان‌های تهران آن هم با پای پیاده و با یک چرخ پر از بستنی، چیزی نبود که از انگیزه‌ام برای افزایش درآمد کم کند. طعم شیرین موفقیتی که از فروش بستنی در آن روزها احساس کردم باعث شد که پس از آن دیگر به عقب و دوران سخت قبل از آن نگاه نکنم و تنها راه زندگی را توکل به لطف خدا و تلاش رو به جلو بدانم.

 تولید بستنی را چطور شروع کردید؟

من در سال ۱۳۵۴ با اجاره مغازه‌ای در منطقه اسلام شهر تصمیم گرفتم کار تولید بستنی‌های چوبی را در سطح محدود و به شکل کارگاهی شروع کنم. روش تولید در آن روزها بسیار پرزحمت بود. همه کارها به‌صورت دستی انجام می‌شد. شربت بستنی را باید در طبق‌های قالب به شکل دستی پر می‌کردیم و با قرار دادن طبق‌ها در محلول سرمازا و چوب‌گذاری، آن را منجمد می‌کردیم و دوباره با دست، بستنی‌های منجمد را از قالب جدا و به شکل دستی بسته‌بندی می‌کردیم.

 چرا به فکر تولید بستنی افتادید؟ می‌توانستید کار فروش بستنی را توسعه بدهید و دردسرهای تولید آن را تحمل نکنید.

قبلا یک قنادی داشتم که بستنی دست‌ساز در آنجا تولید می‌کردم. قبل از انقلاب در سال ۱۳۵۴بود. اما کارگاهی که بشود اسمش را گذاشت کارگاه بستنی، سال ۱۳۵۸ شکل گرفت. آن زمان احساس می‌کردم بستنی‌هایی که در بازار هستند، کیفیت و تنوع لازم را ندارند. احساس کردم می‌توان محصولات باکیفیتی را به بازار ارائه کرد. این توان را در خودم دیدم و این بود که تصمیم گرفتم وارد عرصه تولید شوم.

 چطور بستنی‌هایی را که تولید می‌کردید، می‌فروختید؟

فروشندگان بستنی‌های من نوجوان‌های اسلام‌شهر بودند که در فصل تابستان با تعطیلی مدارس یخچال‌های دستی سیار بستنی را با وثیقه گذاشتن شناسنامه از من کرایه می‌کردند و هر روز غروب پس از فروش بستنی به کارگاه برمی گشتند. کم کم‌آوازه طعم متفاوت و کیفیت بالاتر بستنی‌های «میهن» در تمام شهر پیچید. همان موقع هم می‌دانستم به زودی می‌توانم با محصولات معروف بستنی آن روز ایران به لحاظ کیفیت رقابت کنم. حتی به این هم فکر می‌کردم که یک روز بزرگ‌ترین تولیدکننده بستنی کشور شوم. من باور داشتم که انسان‌های بزرگ با آرزوهایشان دنیا را تغییر داده‌اند. باور داشتم که موفقیت یعنی توانایی ادامه مسیر آن هم با اشتیاق به‌رغم شکست‌های پی در پی است. سال ۱۳۵۸ نیسان خریدم. در کنار تولیدی که انجام می‌دادم، توزیع هم می‌کردم. آن زمان البته کارگاهم کوچک بود؛ ولی اعتقاد داشتم که باید به حلقه آخر این زنجیره یعنی مشتری نزدیک شوم. به همین دلیل هم خودم توزیع را برعهده گرفتم.

 مگر تولید بستنی‌های شما چه تفاوتی با بستنی‌های دیگر داشت که باعث معروف شدن شما شد؟

کیفیت آن متفاوت بود. من بسیار به کیفیت و مواد اولیه مرغوب اهمیت می‌دادم و این باعث شد تا محصولاتم با سایر بستنی‌هایی که آن زمان در بازار بودند، متفاوت باشد؛ البته این تفکر را هنوز هم در کارم دارم.

 سرمایه اولیه‌تان برای ایجاد کارگاه بستنی‌سازی از کجا فراهم شد؟

در طول سال‌هایی که کار کردم، توانستم پس‌اندازی داشته باشم. همین پس‌اندازها برای شروع کارم کافی بود. البته این را هم بگویم که در آن زمان هزینه تولید مثل الان این‌قدر بالا نبود. در نتیجه این پس‌انداز برای شروع کارم کفاف می‌داد.

 شما هم در این مسیری که طی کردید با شکست مواجه شده‌اید؟

مسلما در هر مسیری افت‌و‌خیز وجود دارد. من هم از این قاعده مستثنی نبودم. برنامه‌هایی داشتم که به سرانجام نرسید و با موفقیت انجام نشد؛ اما اعتقاد دارم که موفقیت، با توانایی ادامه مسیری که شروع می‌شود و پشت سر گذاشتن شکست‌ها حاصل می‌شود.

 چه زمانی توانستید کارتان را از کارگاه به تولیدی بزرگ گسترش دهید؟

مغازه تولید بستنی یا همان کارگاه کوچکم را چند سال بعد به کارگاه نیمه صنعتی بزرگ‌تری در حوالی همان محل تبدیل کردم. آنجا دیگر با یک دستگاه خاور یخچال‌دار حتی به شهرستان‌های دور و نزدیک هم بستنی می‌فرستادم. بستنی‌های ساده چوبی و لیوانی در دو نوع شیری و میوه‌ای و بیشتر با طعم‌های آشنای وانیلی و شکلاتی. در تمام سال‌های جنگ با وجود کمبود شدید امکانات و مواد اولیه، سعی کردم نه تنها کیفیت محصولاتم را حفظ کنم، بلکه هر روز به فکر پیشرفت بودم. همین طرز تفکر هم باعث شد تا اولین کارخانه تولید صنعتی بستنی را در همان منطقه اسلام‌شهر راه‌اندازی کنم. تولید با ماشین‌آلات صنعتی، محصولات بیشتر و با کیفیت‌تری را ممکن می‌ساخت و باعث آشنایی هر چه بیشتر با برند نوپای «میهن» در بازار می‌شد. نام میهن را هم به دلیل عرق ملی‌ام انتخاب کرده بودم. از بچگی آرزو داشتم در کاری که انجام می‌دهم منشأ تغییر و تحول باشم و بر صنعت و حرفه‌ای که دنبال می‌کنم، تاثیرگذار باشم. به همین دلیل در سفر به اروپا و بازدید از یکی از شرکت‌های تولیدکننده ماشین‌آلات بستنی، از آنها خواستم تا بستنی‌های جدید و متفاوتی را که به روش اکسترودری و تونل انجماد تولید می‌شد، به من نشان دهند. با خود فکر کردم که کشور ما هم به تغییر و تحول در تولید بستنی نیاز دارد. شاید این تصمیم بسیار بزرگ و پرریسکی بود؛ چراکه بستنی‌هایی که به این روش تولید می‌شد، کیفیت و قیمت بالاتری داشت و تکنولوژی آن هم بسیار پرهزینه بود. اما از کودکی ایمان داشتم که دنبال کردن آرزوها حتی اگر به شکست برسد یک ناکامی نیست و هیچ چیز نباید راه پیشرفت را سد کند. این سرمایه‌گذاری با مشکلات فراوان آن روزها انجام شد و به دلیل شکل و فرم جدید و نیز فرمولاسیون متفاوت و بسیار با کیفیت‌تر توجه همگان را به خودش جلب کرد و بستنی از یک فرآورده تفننی کودکانه به یک اسنک منجمد مغذی برای همه مردم از هر سن و جنس تبدیل شد. اکنون که به گذشته نگاه می‌کنم بسیار خوشحالم که از آن به بعد روح تازه‌ای به صنعت بستنی کشور دمیده شد که تا امروز ادامه دارد. صنعت بستنی ایران از همان سال‌ها توانست به‌عنوان یک صنعت مهم غذایی در منطقه مطرح شود و به صادرات چشمگیری دست پیدا کند. بعد از آن موفقیت، سعی کردم همیشه خط تولید را افزایش دهم و ماشین‌آلات مدرن بستنی را برای تولید بستنی به کار ببرم. توانستم ذائقه ایرانی‌ها را مانند کشورهای پیشرفته با جدیدترین بستنی‌های تولیدشده در شرکت‌های بزرگ دنیا آشنا کنم. بسیاری از محصولات فعلی بازار بستنی و اسامی آنها که خودشان به برندهای ثابت تبدیل شده‌اند همچون مگنوم، عروسکی، سالار و... حاصل همین تلاش‌هاست.

 زمانی که وارد این حوزه شدید، چند رقیب داشتید؟

در آن زمان یکی دو کارخانه بزرگ و قدیمی مشغول به کار بودند و تعداد زیادی کارگاه‌های کوچک که به تولید بستنی مشغول بودند.

 از چه زمانی آنها شما را به‌عنوان رقیب خود در بازار قبول کردند؟

پس از آنکه کار خود را شروع کردم، مدت زمان زیادی طول نکشید که آوازه کیفیت محصولاتم هم در بین مصرف‌کنندگان و هم در بین سایر تولیدکنندگان پیچید. نگاهم همان‌طور که گفتم، از روز اول به تولید، کیفی بود. از سال ۱۳۶۷-۱۳۶۶ که کار را به‌صورت صنعتی شروع کردم، خودم را به‌عنوان یک تولیدکننده کیفی مطرح کردم. اما می‌توانم بگویم این برند به‌عنوان یک برند کیفی در سال ۱۳۷۱ بود که با بستنی پریما یا مگنوم معروف، نقش خود را در بازار ایفا کرد. اسم محصولاتمان از آن زمان ورد زبان‌ها شد.

 شما در حال حاضر محصولات لبنی هم تولید می‌کنید. این توسعه حوزه کسب‌و‌کار هم در راستای همان نگاه رو به جلوی شما بود؟

در سال ۱۳۷۵ و پس از موفقیت‌هایی که در زمینه تولید بستنی به دست آوردم، تصمیم گرفتم وارد عرصه تولید محصولات لبنی شوم. ما برای بستنی از شیر تازه استفاده می‌کردیم. در ایام زمستان نمی‌توانستیم این شیر را جابه‌جا کنیم. دامداران تمایلی به فروش شیر به شکل فصلی نداشتند. ما مجبور بودیم زمستان هم از آنها شیر بخریم. در فاصله سال‌های ۱۳۷۶-۱۳۷۵ تولید شیر استریل را آغاز کردیم. این مساله به ما کمک کرد که انعطاف بیشتری داشته باشیم. اما تا آن زمان هم فقط در تولید بستنی فعال بودیم. انگیزه جابه‌جایی به موقع شیرخام ما را به سمت تولید محصولات لبنی سوق داد. این مساله مهمی بود؛ زیرا دامداران می‌توانستند به ما اعتماد کنند و قرارداد ببندند. به‌واسطه تولید شیر استریل و بستنی توانستیم سهم بالایی را در بازار در اختیار بگیریم. بعد از آن احساس کردم که در تولید بستنی و شیر استریل به حالت اشباع می‌رسیم. از این رو شهر لبنیات را تاسیس کردیم تا بتوانیم با محصولات جدید وارد بازار شویم و برندمان را حفظ کنیم.

 چه اتفاقی افتاد که «میهن» تا این اندازه رشد کرد؟ این سوال را از این جهت می‌پرسم که شاید در باور خیلی‌ها نگنجد که کسی که با چرخ‌دستی بستنی می‌فروخته و سواد چندانی هم نداشته، ناگهان بدون هیچ پشتوانه‌ای یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان کشور شود.

من همیشه در صحبت‌هایم این مساله را تاکید می‌کنم که اول از همه توکل به خدا و لطف او راز موفقیت من بوده. این شعار نیست و همه آنهایی که مرا می‌شناسند حتما این مساله را از زبانم شنیده‌اند. از طرفی دیگر در آن زمان که محصول کیفی چندانی در کشور تولید نمی‌شد، من نگاه متفاوتی به کیفیت داشتم. به خودم گفتم من هر چه که تولید می‌کنم باید باکیفیت باشد. به هر قیمتی کیفیت را رعایت کردم. ببینید به کیفیت رسیدن کار سختی نیست. دسترسی به منابع تجربی و علمی امروز در دنیا با پرداخت هزینه کاملا مقدور است. استمرار کیفیت اتفاقی است که در همه واحدها نمی‌افتد؛ ولی من این نگاه را از روز اول تولیدم داشتم. از طرفی نگاه خیلی متفاوتی هم به توزیع داشتم. چه در زمان کارگاه کوچک بستنی‌سازی‌ام چه امروز که بیش از ۱۶ هزار و ۴۰۰ نفر در مجموعه‌ام مشغول به کار هستند. زمانی که با گاری و چرخ‌دستی بستنی می‌فروختم هم به پخش مویرگی اعتقاد داشتم. زمانی که یک نیسان خریدم و محصولات را خودم می‌فروختم هم همین باور را داشتم و الان که ناوگان توزیع خوبی را در اختیار دارم هم همین‌طور. همیشه مساله توزیع برایم مهم بوده. تلاش برای دسترسی به حلقه آخر زنجیره که همان مصرف‌کننده است، راس تصمیم‌هایم بوده است. نکته‌ای دیگر که شاید بتوانم آن را در موفقیتم دخیل بدانم، قیمت‌گذاری است. در امر قیمت‌گذاری همزمان که به کیفیت تولیدم اهمیت می‌دهم، قیمت‌ها را همیشه طوری تعیین می‌کنم که از اقشار ضعیف جامعه تا متمول‌ترین‌ها بتوانند از آن استفاده کنند. امروز در سبدمان بستنی‌هایمان از بستنی ۵۰۰ تومانی تا ۱۵ هزار تومانی موجود است. بسته به کیفیت، قیمت‌ها متفاوت است. امکان خرید را برای فقیرترین اقشار هم فراهم کردیم؛ اما متناسب با همان قیمت، کیفیت را تعریف می‌کنیم. البته در همان قیمت‌های ارزان هم به کیفیت بالا اعتقاد داریم. در کنار اینها باید به تلاش خستگی‌ناپذیر و شبانه‌روزی‌ام و خلاقیت و نوآوری هم اشاره کنم.

 بوروکراسی‌های اداری روند کسب‌و‌کار شما را کند نکرد؟

قطعا تاثیر داشته، اما ما هم آبدیده شده‌ایم و سعی می‌کنیم تا با تلاش بیشتر مشکلات را حل کنیم.

 شما هم برای تداوم کسب‌و‌کارتان از تسهیلات بانکی استفاده کرده‌اید؟

بله؛ در مقاطع مختلف از تسهیلات بانکی استفاده کرده‌ایم؛ اما خوشبختانه تا امروز بازپرداخت این تسهیلات حتی یک روز هم به تاخیر نیفتاده است.

 فضای کسب‌و‌کار این روزها چندان به مذاق صاحبان بنگاه‌های اقتصادی خوش نمی‌آید. اما برخی از بنگاه‌ها هم هستند که در این فضا توانسته‌اند دوام بیاورند و چرخ تولیدشان همچنان بچرخد. شما هم از آن دست از بنگاه‌ها هستید. چطور هنوز توانسته‌اید در اوج باشید؟

فرمول موفقیت ما همیشه یکی بوده چه در گذشته و چه حالا که شرایط سخت‌تر شده اگر با مصرف‌کننده صادق باشی و خلاقیت و نوآوری داشته باشی این شرایط سخت هم مثل بقیه مشکلات تمام خواهد شد.

 من معمولا در مصاحبه هایم این سوال را می‌پرسم که آیا شما هم برای پیشرفت، از رانت استفاده کرده‌اید؟

برای پیشرفت روشی را انتخاب کرده‌ایم که احتیاج به رانت و استفاده از رانت نداریم؛ ما با تلاش همه همکارانم مشکلات را پشت سر می‌گذاریم.

 می‌دانید که بروز فساد مشکل فعلی بیشتر نهاد‌هاست و بسیاری از صاحبان کسب‌و‌کار هم از این موضوع ناراضی هستند. آنها عنوان می‌کنند که بدون رشوه کاری از پیش نمی‌رود. آیا این مساله را قبول دارید؟

متاسفانه این مساله کم و بیش وجود دارد؛ ما هم مثل سایر صاحبان کسب‌و‌کار ناراضی هستیم. اما این را هم بگویم که تا به حال خودم هیچ رشوه‌ای در هیچ شرایطی نپرداخته‌ام و تن به این فساد حاکم نداده‌ام.

 فضای حال حاضر کسب‌و‌کار برای ورود جوان‌ها کمی نامناسب است. البته خود آنها هم چندان تمایل و انگیزه‌ای برای ورود به این فضا را ندارند. به نظر شما دلیل این بی‌انگیزگی چیست؟

به نظر من فضای خوبی برای جوانان مهیاست؛ اما متاسفانه جوانان امروز ترجیح می‌دهند بدون دردسر و سریع به موفقیت برسند که طبعا نشدنی است. این در حالی است که نسل ما با کوشش و پشتکار به اهدافش می‌رسید؛ ولی جوان‌های امروزی خلاق، تحصیلکرده و به روز هستند و می‌توانند از این پتانسیل استفاده کنند.  


به عقب نگاه نمی‌کنم

 شما به‌عنوان ایوب پایداری چطور خودتان را به دیگران معرفی می‌کنید؟

ایوب پایداری، متولد روستاهای اطراف صوفیان، کارگری تهی‌دست که 47 سال زحمت کشیده و خودش را هنوز یک کارگر و بستنی‌فروش می‌داند و عاشق سرفرازی کشورش است.

 بزرگ‌ترین آرزوی ایوب پایداری چیست؟

سرافرازی و سربلندی میهنم ایران و سلامتی و خوشبختی برای مردم ایران. واقعا آرزوی دیگری ندارم. شخصا در این سن و سال به دنبال مادیات نیستم.

 لذت‌بخش‌ترین لحظه‌های شما چه زمانی است؟

خداوند عهده‌دار روزی بندگان است؛ ولی این روزی را در سایه سعی و تلاش می‌دهد. لذت بخش‌ترین لحظات زندگی من آن زمانی است که احساس می‌کنم امکاناتی مهیا شده تا جوانان بتوانند با کار و تلاش اسباب آرامش و سلامت خود و خانواده را فراهم کنند.

 وقتی به عقب نگاه می‌کنید کدام قسمت زندگی‌تان بیشتر آزارتان می‌دهد؟

نگاه من همیشه به آینده بوده، در گذشته سختی‌هایی بوده که تمام شده و دیگر نباید به آن پرداخت. اما اگر به گذشته برگردم همین مسیر را با اشتباهات و خطاهای کمتر طی خواهم کرد.

 از آینده و ماندگاری کسب‌و‌کارتان نگرانی ندارید؟ بالاخره شما برند میهن را بین‌المللی کردید. آیا نسل بعدی هم این کار را ادامه می‌دهند؟

من میهن را درخت تناوری می‌بینم که روز به روز رشد می‌کند و بار و برکت بیشتری خواهد داد و هر روز تعداد کسانی که از سایه و میوه این درخت بهره‌مند می‌شوند، بیشتر خواهد شد. تلاش می‌کنیم راه‌های مطمئنی برای ماندگاری برندمان پیدا کنیم. از راهکارهای پیشنهادی در این باره که در دست بررسی داریم، ورود گروه میهن به بورس اوراق بهادار است. به هر حال برای تداوم این کار در نسل‌های آینده تشخیص‌مان این است که می‌توانیم با این کار به هدفمان برسیم. در حال حاضر شرکتمان به‌صورت خانوادگی اداره می‌شود.

scan MR PAYDARI00003