دست برتر چین و روسیه

در این زمینه ۲ تریلیون دیگر در نظر گرفته شده که در هفته‌های آتی احتمال بررسی آن وجود دارد. این رقم به طرح مشاغل آمریکایی، رسیدگی به خانواده‌های آمریکایی، مراقبت ملی از کودکان، مرخصی استحقاقی خانواده‌ها، دانشگاه‌های بدون شهریه، یارانه‌ بیمه‌های درمانی، توسعه دوران پیش‌دبستانی، ایستگاه‌های شارژ وسایل نقلیه الکتریکی و اتوبوس‌های برقی مدرسه مربوط بوده که قرار است دولت فدرال هزینه‌های آن را پرداخت کند.

ارقام در نظر گرفته‌شده بیشتر مربوط به برنامه‌های داخلی ایالات‌متحده است، اما رقمی که برای امور دفاعی در نظر گرفته شده، بسیار کم است که می‌تواند تهدیدهای خارجی را افزایش دهد. چپ‌ها دوست دارند سیاست خارجی آمریکا را از نظامی‌گری تهی کنند. شاید آنها بر این باورند که در صورت لزوم، ظرافت دیپلماتیک این کشور توانایی آن را دارد تا زمان لازم برای جنگ را بخرد یا اینکه فکر می‌کنند به همراه متحدان آمریکا می‌توانند منازعات را از نو مدیریت کنند.

وقتی پای جنگ در میان باشد، نمی‌توان به آن ضرب‌المثل معروف استناد کرد که می‌گوید «در یک جنگ دو نفره، در سه راند، دو بار در آن پیروز شوی، برنده‌ای.» به‌عنوان مثال اگر قرار بود چین و ایالات‌متحده بر سر تایوان به جنگ بپردازند و چین برنده شود، بعید به‌نظر می‌رسد پکن به ایالات‌متحده فرصت دهد نفس بکشد، دوباره خود را جمع کند و برای بار دوم در آن حضور داشته باشد. چنین گزاره‌ای می‌تواند در مورد مقابله ایالات‌متحده با ایران در صورت حمله به اسرائیل یا حمله روسیه به متحدان بالتیکی آمریکا در اروپا صادق باشد. یا شما آماده جنگ هستید یا نه و اگر آماده نیستید، هیچ گزینه دیگری برای جبران شکست نظامی وجود ندارد.

این را با دنیای تجارت مقایسه نکنید. در دنیای کسب و کار شرکت‌ها دائما صعود و سقوط می‌کنند، اما شکست‌ها تاثیرشان به اندازه یک جنگ فوری نیست. باقی شرکت‌ها وارد می‌شوند، کارکنان خارج از کار مانده را استخدام می‌کنند و مشتریان آن شرکت شکست خورده، ‌جذب دیگر شرکت‌های تازه‌وارد عرصه می‌شوند. بازار در این شرایط دست به خودتنظیمی می‌زند و مشکلات زیادی ایجاد نمی‌شود. این مساله را تقریبا در همه زمینه‌های زندگی می‌بینیم: ورزش، کلیسا، سیاستمداران و حتی افرادی که از منافع شخصی خود نیز متحمل خسارات شخصی می‌شوند. نکته اما اینجاست که در زندگی خصوصی و تجارت همیشه گزینه‌های دیگری برای شروع مجدد وجود دارد. شکست برای یک شخص یا تجارت به معنای عدم‌موفقیت برای کل جمعیت یا کل بخش تجاری نیست. دامنه این ضررها محدود است و بخش بزرگی از جامعه را تهدید نمی‌کند. اما وقتی صحبت از جنگ می‌شود این امر متفاوت است؛ جایی که کل کشور، مردم آن و زندگی و معیشت آنها از حالت تعادل خارج می‌شود.

داکوتا در ادامه می‌نویسد: ارتش قدرتمند، دیپلماسی را تقویت می‌کند، روابط اقتصادی را تامین، دشمنان احتمالی را محدود و رفاه شهروندان را افزایش می‌دهد. اگر ارتش را کم تحویل بگیرید، باید خطر اضافی را در همه حوزه‌ها بپذیرید. نه اینکه بگوییم هزینه‌های نظامی باید بی‌بندوبار باشد. باید حد و مرز داشته باشد. باید ارزیابی شود که تا چه تعداد نیروی نظامی وجود داشته باشد و با در نظر گرفتن شدت خطرها تنظیم شود. اگر دشمن کوچک و ضعیف باشد، در آن صورت ممکن است سه مرد قوی و یک سگ خشمگین کفایت کند. اما در برابر یک دشمن بزرگ، نیاز داریم به قدرت نظامی قابل‌توجهی دست یابیم که مدرن باشد و افراد آمادگی کامل داشته باشند. وضعیت امروز ارتش ایالات‌متحده نگران‌کننده است. این به آن معنا نیست که جنگجویان ایالات‌متحده از اراده یا مهارت کافی برخوردار نیستند، اما بیشتر ابزارهای آنها (کشتی‌ها، هواپیماها، تانک‌ها و موارد دیگر) قدیمی هستند و از کمبود نفرات رنج می‌برد. عمده تجهیزات، بیشتر در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ خریداری شده است. نیروی دریایی تقریبا در ۳۰ سال گذشته به نصف کاهش یافته، در حالی که در دوران جنگ سرد به‌قدری نیرو وجود داشت که به برخی اجازه اعزام داده نمی‌شد. ارتش با آمادگی واحدهای خود پیشرفت چشمگیری داشته است، اما این میزان از واحدها برای همه کارهایی که از آنها خواسته می‌شود، کفایت نمی‌کند. همین امر در مورد تفنگداران دریایی آمریکا نیز صدق می‌کند؛ چراکه کاهش هزینه‌ها اینگونه بوده که از حجم نفرات بکاهند تا به توسعه فنی و قابلیت‌ها بپردازند.

اگر ایالات‌متحده با تهدیدهای قابل‌توجهی روبه‌رو نشود، هیچ‌یک از اینها مشکلی نخواهند داشت، اما در صورت وجود تهدید مساله بزرگی خواهد بود. رقبا ۲۰ سال گذشته را صرف سرمایه‌گذاری در ارتش خود و توسعه تجهیزات جدید و فناوری‌های پیشرفته کرده‌اند. آنها همچنین به‌طور جدی توسعه نیروهای خود را هم به لحاظ کمی، هم کیفی در نظر داشته‌اند.

در عین حال، متحدان ایالات‌متحده نیز اجازه داده‌اند که نظامیانشان کوچک شوند تا جایی که توانایی کمی برای کمک به یک بحران بزرگ دارند. به‌عنوان مثال، انگلیس اخیرا اعلام کرد که ارتش خود را در حوزه سایبری، فضا و عملیات از نو سازماندهی خواهد کرد و کوچک‌ترین ارتش را از سال ۱۷۱۴ در اختیار خواهد داشت؛ ارتشی که در آن سال نیروی دریایی‌اش تنها ۱۷ کشتی جنگی در اختیار داشت.

در اواخر جنگ سرد، آلمان غربی پنج هزار تانک جنگی را برای بررسی تهدیدهای شرق به میدان فرستاد. امروز کمتر از ۳۰۰ عراده در اختیار دارد. نه آلمان و نه فرانسه توانایی پشتیبانی عملیات هوایی را بدون پشتیبانی از سوختگیری هوایی ایالات‌متحده یا تامین مهمات ندارند.  ما می‌توانیم از این شرایط ابراز ناراحتی کنیم، اما این واقعیت همچنان باقی است که در صورت درگیری بزرگ، آمریکا تقریبا باید به منابع نظامی خود متکی باشد و نباید زیاد روی کشورهای دیگر حساب باز کند. سیاستمداران که در مورد محدود کردن هزینه‌های دفاعی بحث می‌کنند، از پیش نیز حمایت از ارتش را کم کرده بودند. آنها مدام در مورد هزینه‌های داخلی بحث می‌کنند و تعادل بین هزینه‌کرد در امنیت کشور و هزینه‌کرد در امور داخلی از جمله سرمایه‌گذاری در حوزه‌های انرژی پاک را به هم می‌زنند.  هزینه‌های کمتر فدرالی برای انبوهی از امور داخلی را همیشه می‌توان با گزینه‌هایی از بازار جبران کرد؛ جایی که پای اقتصاد ما، روحیه کارآفرینی مردم ما و قدرت جوامع محلی‌مان در میان است. اما وقتی صحبت از دفاع از کشور می‌شود، هیچ گزینه دیگری وجود ندارد. ارتش آمریکا یا اندازه آن مهم است و باید دوباره این سوال را مطرح کرد که آیا ارتش آمریکا توان کافی را دارد یا نه؟ در هر صورت عواقب آن غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود.