مشاور عزیز،

در حال حاضر با موقعیت بسیار استرس‌‌‌زایی در خانه مواجه هستم. چند ماهی است که این مشکل پیش آمده اما چند هفته است که شرایط خیلی بدتر شده و تاثیر بسیار بدی روی سلامت روانم گذاشته. در تلاشم که مساله را حل کنم اما این مشکلی نیست که یک‌شبه حل شود. ممکن است چند هفته یا حتی ماه‌‌‌ها طول بکشد. داشتم به این فکر می‌کردم که همکاران و به‌خصوص رئیسم را تا چه حد در جریان ماجراها قرار دهم.

امروز یکی از همکاران ارشد از من پرسید که آیا مایلم وظیفه یکی از کارمندها را که ماه بعد از اینجا می‌رود بر عهده بگیرم یا حتی به انجام دائمی آن فکر کنم یا نه. برای من کار سختی نیست حتی اگر دائمی باشد و در حالت عادی، مخالفت نمی‌‌‌کنم اما در شرایط فعلی، حتی فکر اینکه بخواهم مسوولیت جدید را  بپذیرم هم حالم را بد می‌کند به همین خاطر پس از خروج از شرکت، در ماشینم به او زنگ زدم و توضیح دادم که فعلا نمی‌توانم پیشنهاد را قبول کنم چون می‌‌‌ترسم که مبادا شرایط در خانه بدتر شود. البته نگفتم که «می‌‌‌ترسم از پسش برنیایم». ولی منظورم را رساندم.

همکارم کاملا درکم کرد و گفت که بیش از هر چیزی نگران امنیت و سلامت من است. قرار شد هر وقت مشکلم حل شد، دوباره درباره مسوولیت جدید صحبت کنیم اما فعلا قضیه منتفی شد. او با ملایمت به من پیشنهاد داد که رئیسم را در جریان بگذارم، حتی شده یکسری اطلاعات کلی به او بدهم.

فکر می‌‌‌کنم حق با همکارم است اما نمی‌‌‌دانم چه بگویم و چقدر اطلاعات دهم. امن‌‌‌ترین راه برای گفتن شرایطم چیست؟

من معمولا بلدم مسائل شخصی و کاری‌‌‌ام را تفکیک کنم و تا الان، مشکلاتم تقریبا هیچ تاثیری روی عملکردم در محل کار نگذاشته. به جز دو مورد. با اینکه آدم توداری هستم، اما همان دو مورد باعث شد خودم را مجبور کنم با یکی از همکارها تماس بگیرم و ماجرا را برایش تعریف کنم. این نشان می‌دهد که شرایطم در خانه، همین حالا هم دارد روی کارم تاثیر می‌‌‌گذارد.

رئیسم آدم خوبی است و فرهنگ سازمان هم به شکلی است که از کارکنانی مثل من، حمایت می‌شود. تقریبا سه سال است که اینجا کار می‌‌‌کنم و گزارش عملکرد خوبی دارم. به علاوه، همه در این واحد من را دوست دارند. با این وجود، فکر در میان گذاشتن رازم با رئیس، شدیدا مضطربم می‌کند. من اجازه داده‌‌‌ام درگیری‌‌‌های شخصی، روی کارم تاثیر بگذارد و این کاملا با وجهه حرفه‌‌‌ای من که برایش تلاش کرده‌‌‌ام در تضاد است. و وقتی حرفش را بزنم، دیگر تاثیرش را می‌‌‌گذارد. مثل آب رفته که به جوی برنمی‌‌‌گردد. ترجیحم این است که اصلا حرفی نزنم و سعی کنم تمرکزم را روی حل مشکل در خانه بگذارم. اما اگر اوضاع در خانه بدتر شود و تاثیر عمیق‌‌‌تری روی کارم بگذارد، آن وقت فکر می‌‌‌کنم حق با همکارم بوده و بهتر است قبل از اینکه اتفاقی بیفتد، ذهن رئیسم را آماده کنم.

اگر شما رئیس من بودید، در چنین شرایطی چقدر اطلاعات می‌‌‌خواستید؟ چه اطلاعاتی به دردتان می‌‌‌خورد؟ چه چیزی را نمی‌‌‌خواستید بدانید؟

پاسخ: دوست عزیز، اولا، امیدوارم خوب باشی و مشکلت زود حل شود. من معتقدم که باید با رئیست صحبت کنی. به نفع هر دویتان است که او بداند در زندگی شخصی‌‌‌ات چه می‌‌‌گذرد که روی تو هم تاثیر گذاشته. این‌طوری، اگر متوجه رفتاری غیرمعمول از تو شود، از قبل دلیلش را می‌‌‌داند و دچار سوءتعبیر نمی‌شود. اما اگر نگویی، ممکن است ذهنش، جاهای خالی را پر کند و به این نتیجه برسد که تو، به دلایلی مثل فرسودگی یا نارضایتی یا تصمیم به استعفا، دیگر دل به کار نمی‌دهی. یا گمانه‌‌‌زنی‌‌‌های دیگر.

لازم نیست جزئیات بدهی. کافی است بگویی: «می‌‌‌خواستم بدانید که در حال حاضر در زندگی شخصی‌‌‌ام استرس زیادی را تحمل می‌‌‌کنم. سعی دارم آن را حل کنم اما دوست داشتم در جریان باشید که اگر چیزی از نظرتان غیرعادی آمد، بدانید دلیلش چیست». مدیری که به حریم خصوصی کارمندش احترام می‌‌‌گذارد، مجبورت نمی‌‌‌کند جزئیات بدهی اما اگر رئیس تو، جزئیات خواست، بگو: «موضوعی نیست که بخواهم آن را در محل کار باز کنم اما ممنونم که نگرانید». گاهی وقتی کسی جزئیات می‌‌‌خواهد، نیتش فضولی نیست بلکه بیشتر نگران است. پس یک جواب دیگر این است که بگویی لازم نیست نگران باشد. مثلا بگو: «چیز نگران‌‌‌کننده‌‌‌ای نیست و در بلندمدت، درست می‌شود. فقط کمی زمان می‌‌‌برد تا آن را رفع و رجوع کنم». البته فقط در صورتی این را بگو که حقیقت داشته باشد. نباید واقعیت را کم‌‌‌اهمیت جلوه دهی.

قبل از این گفت‌وگو، به این فکر کن که آیا درخواست خاصی داری یا نه. مثلا شاید دوست داشته باشی فعلا پروژه اختیاری جدیدی به تو نسپارند یا بعضی از وظایف غیرضروری را به بعد موکول کنند. یا شاید ترجیح دهی بدون آمادگی، صحبت کنی و گفت‌وگو مسیر خودش را پیدا کند اما در هر صورت، بهتر است رئیست بداند که فعلا مثل سابق، توانایی انجام وظایف اضافی را نداری تا اگر پیشنهادی را رد کردی، تعجب نکند.

بعضی درخواست‌‌‌ها در این شرایط کاملا منطقی هستند. تو که درخواست مرخصی یک روز در میان نداری. فقط می‌‌‌گویی: «اتفاقی در زندگی شخصی‌‌‌ام افتاده و می‌‌‌خواهم درباره تاثیراتش روی کار و توانایی‌‌‌ام، واقع‌‌‌بین باشم.»

و صادقانه بگویم، حتی اگر درخواستی داری که کمتر منطقی است، باز هم بهتر است نیازهایت را مطرح و درباره راه‌حل صحبت کنی، به جای اینکه مشکلی حل نشده باقی بماند و رئیست، خودش به تنهایی نتیجه‌‌‌گیری کند. اما باز هم می‌‌‌گویم؛ نیازهای تو در این گروه قرار نمی‌گیرد و کاملا منطقی است.

به نظرم بزرگ‌ترین مانع تو این است که فکر می‌‌‌کنی ماجرای شخصی، با وجهه حرفه‌‌‌ایت همخوانی ندارد اما به تو اطمینان می‌‌‌دهم که داری اشتباه می‌‌‌کنی. هیچ اشکالی ندارد که انسان باشی و استرس‌‌‌های معمول یک انسان را تجربه کنی و این اصلا غیرحرفه‌‌‌ای نیست. مدیران از این ماجراها زیاد از کارمندها می‌‌‌شنوند. مردم انواع و اقسام مشکلات را خارج از محیط کار تجربه می‌کنند، از مریضی گرفته تا طلاق و مسائل حقوقی. زندگی همین است. پس صحبت از این چیزها، بخشی از وظایف عادی یک مدیر است.

اتفاقا اگر خودت صحبت را به میان بیاوری، این‌طور به نظر خواهد رسید که «بیشتر» به شرایط اشراف داری و آن را تحت کنترل داری چون اقدام به گفت‌وگو، یعنی خودآگاه، هشیار و جسور هستی، نه آدمی که نه حواسش به اشتباهاتش است، نه اهمیت می‌دهد. همه این‌‌‌ها دلایل خوبی هستند. پس با رئیست حتما صحبت کن.