تورم چگونه پدیده‌ای است؟
محمدصادق الحسینی
در کتاب‌های اقتصاد کلانی که ما در دوره کارشناسی می‌خواندیم و در چیزهایی که اساتید در کلاس درس بیان می‌کردند، نظریات مربوط به تورم به چند شاخه اصلی که مهم‌ترین آنها تورم فشار هزینه و تورمِ فشار تقاضا بود، تقسیم می‌شد.

منطق این دسته‌بندی این است که «در تورمی که فشار تقاضا محرک اصلی آن است، به دلایل مختلف از جمله سلیقه مصرف‌کننده و دلایل متعدد این‌چنینی که برای آن ذکر می‌شود؛ دریافت‌های موسسات تولیدی سریعتر از هزینه‌ها افزایش می‌یابد. بنابراین تورم ناشی از فشار تقاضا با انتقال تابع تقاضا به سمت بالا، سبب می‌شود تا علاوه بر اینکه قیمت‌ها افزایش می‌یابد، تولید هم زیاد شود… اما در تورم ناشی از فشار هزینه، هزینه‌ها سریع‌تر از دریافت‌ها افزایش می‌یابد و به بیان نموداری منحنی عرضه به سمت بالا منجر می‌شود و سود فعالیت تولیدی کاهش یافته و تولید کاهش یافته و خطر بیکاری وجود دارد…. به اولی تورم همراه با رونق و به دومی تورم همراه با رکود نیز می‌گویند.»
این متن که در غالب کتاب‌های کلان وجود دارد، برداشتی کاملا کینزی از تورم است که به نظر من هرچند شاید بخشی از واقعیت را توصیف (صرفا توصیف) کند اما به شدت به بیراهه رفته است. چرا که به نظر می‌رسد هر دو نوع تورم که در بالا بیان شد، توسط عاملی واحد بوجود می‌آیند و نتیجه‌شان نیز برعکس آنچه گفته شد، هیچ تاثیری بر تولید ندارد. (تحلیلی که در بندهای بعدی از تورم ارائه می‌دهم، بیشتر مبتنی بر برداشته‌هایم از اقتصاددانان مکتب اتریش خصوص راثبارد است. همچنین غالبا با نظریات فریدمن هم تناسب دارد).
تورم فشار هزینه
اگر بتوانم نشان دهم که گزاره زیر درست است، پنبه تورم فشار هزینه می‌خورد: «افزایش هزینه‌هایی از قبیل دستمزد، تنها زمانی می‌تواند ادامه پیدا کند که برای تامین مالی آنها پول جدید خلق گردد.» فرض کنیم که حجم پولی که در اقتصاد هست، ثابت و برابر A باشد و هیچ تغییر غیرعادی هم در سرعت گردش پول وجود نداشته باشد(که غالبا این‌طور است). آنوقت فرض می‌کنیم شرایطی پیش آمده که تولید‌کننده مجبور است دستمزد بیشتری به کارگران پرداخت کند. در این شرایط آنها یا باید کل دستمزدهای پرداختی را کم کنند (دستمزدها را کاهش دهند یا عده‌ای را اخراج کنند) یا اینکه مابقی هزینه‌های تولید خود را کاهش دهند یا باید قیمت محصول خود را بالا ببرند. فرض می‌کنیم که قیمت محصول را بالا می‌برند. در این صورت خریداران مجبور هستند که صرفه‌جویی کنند. اگر خریداران این کار را نکنند و بخواهند به مقدار قبل از آن کالایی که گران شده است استفاده کنند، باید مخارجشان را روی مابقی کالاها کاهش دهند. اگر این فشار هزینه‌ها برای کل محصولات رخ داده باشد، در آن صورت مصرف‌کنندگان (چون بدلیل افزایش نیافتن حجم پول؛ مقدار پولی که در اختیار دارد ثابت است و جمع کل حجم پول برابر A است) مجبور هستند مخارجشان را روی کلیه کالاها ثابت و مقداری برابر کل حجم پول A نگاه دارند، پس مصرفشان از کالاهای مختلف کاهش می‌یابد. پس مشخص شد که وقتی سیستم، بسته است(پول جدیدی تزریق نمی‌شود)، باید وضع کسی بهتر شود تا وضع کس دیگری بهتر شود.
همانطور که در کامنت‌های پست‌های کلک سینا اشاره کردم؛ در تحلیل‌های دوستان که البته در ایران بسیار معمول است، غالبا تورم را بر مبنای فشار هزینه توضیح می‌دهند؛ اما همانطور که فریدمن هم اشاره می‌کند؛ این روش، تقسیم‌بندی اساسی میان فرد و جامعه را نادیده می‌گیرد. ممکن است یک فرد محصول خود را نسبت به قبل با قیمت بالاتری بفروشد یا برای ساعات کارش دستمزد بالاتری طلب کند، اما همه عرضه‌کنندگان نمی‌توانند این کار را انجام دهند. چرا که مصرف‌کنندگان قادر نخواهند بود همان مقدار سابق را خریداری کنند، مگر اینکه حجم پول افزایش یافته باشد. چرا که در یک سیستم بسته پولی که پول جدیدی به سیستم تزریق نشده است، وجود تورم عمومی به لحاظ نظری ناممکن است!
(برای یک تمرین فکری، فرض کنید که یک اقتصاد دو کالایی داریم که پول در آن وجود ندارد و مبادله به‌صورت کالا به کالا صورت می‌گیرد. تا دیروز یک کیلو گندم با یک کیلو جو معاوضه می‌شد، اما امروز به دلیل خشکسالی هر دو محصول کاهش یافته، ولی تولید گندم بیشتر از تولید جو کاهش داشته است. در نتیجه یک کیلو گندم امسال با مقداری بیش از یک کیلو جو معاوضه خواهد شد و تورمی هم وجود ندارد. صرفا قیمت کالای جوکارها کمتر شده و قیمت کالای گندم کارها بهتر شده است. تورم مربوط به زمانی است که پول در اقتصاد وارد می‌شود و همچنین وقتی که مقدار این پول ثابت نیست و افزایش می‌یابد. وقتی حجم پول در این اقتصاد دوکالایی افزایش می‌یابد، امکان این امر وجود دارد که گندمی که 20‌تومان و جویی که 20‌تومان قیمت داشتند حال با همان شرایطی که ذکر کردیم؛ قیمتشان به 30 و 25 برسد. یعنی تورم!! بیشتر به این مثال ساده فکر کنیم؛ تا برایمان روشن شود که تورم در ماهیتش پدیده‌ای پولی است و علتش هم افزایش حجم پول! در ادامه پست‌هایی که در این خصوص خواهم نوشت، این امر را بیشتر روشن خواهم کرد)
تورم فشار تقاضا
طبق این نظریه؛ تورم به دلیل افزایش در تقاضای کالا و خدمات در اقتصاد به وجود می‌آید و محرک تورم، تقاضا دانسته می‌شود. در این نظریه دو نوع تحلیل شبیه به هم وجود دارد؛در اولین تحلیل گفته می‌شود که افزایش تقاضا که به دلایل مختلف و البته بعنوان متغیری برون زا افزایش می‌یابد، سبب می‌شود تا خرده‌فروشان، کالای بیشتری را سفارش دهند و مقدار سفارش‌های خود را افزایش دهند و در نتیجه عمده فروشان نیز تقاضای خود را افزایش داده و به تبع آنها تولیدکنندگان نیز تولیدشان را بالا می‌برند. اما در حین انجام چنین امری، رقابت در استخدام نهاده‌های تولیدی ایجاد می‌شود و آنها باید قیمت بالایی برای مواد اولیه و کارگر بپردازند. به هر حال این فرآیند موجب می‌شود تا این بالا رفتن هزینه‌ها به عموم مردم انتقال یابد. (یعنی این تحلیل بسیار شبیه تحلیل فشار عرضه است، با این تفاوت که فقط محرک اولیه تقاضا بوده است.)
اما دومین تحلیل در این زمینه با ساده‌سازی موضوع، این بحث را مطرح می‌کند که افزایش تقاضا برای کالاها سبب می‌شود تا قیمت کالاها در اقتصاد افزایش یابد و بحث را به هزینه‌های تولید مربوط نمی‌کند (همانند کالاهایی که عرضه‌شان در کوتاه‌مدت ثابت است؛ مثل کالاهای کشاورزی و دامی)
در هر دو این تحلیل‌ها همانند نظریه فشار هزینه، یک اشتباه و خلط بزرگ وجود دارد و آن این است که افزایش قیمت یک یا برخی کالاها را به کل اقتصاد تعمیم می‌دهند و تقسیم‌بندی تحلیل میان خرد و کلان و فرد و جامعه را نادیده می‌گیرند. وقتی حجم پول موجود در اقتصاد ثابت است؛ مصرف‌کنندگان صرفا از یک طریق می‌توانند تقاضایش را افزایش دهند؛ صرفا باید مخارجشان را روی برخی از کالاها کم کنند (که موجب کاهش قیمت در آن قسمت‌ها خواهد شد) تا بتوانند مخارجشان را در مورد کالایی دیگر افزایش دهند. یعنی تغییر در سلیقه‌های مردم صرفا وقتی معنا‌دار است که بگوییم مردم از یک کالا یا از یک گروه از کالاها کمتر و از گروهی دیگر از کالاها بیشتر خوششان می‌آید. نه چیزی دیگر!!
اما هنگامی که حجم پول افزایش پیدا می‌کند، مردم می‌توانند به‌علت در اختیار داشتن مقدار بیشتری موجودی (نسبت به حالت قبل) از همه کالاها بیشتر تقاضا کنند یا از برخی کالاها بیشتر تقاضا کنند و مجبور نباشند که تقاضا برای سایر کالاها را کاهش دهند. این امر سبب می‌شود تا تغییر در سلیقه‌ها یا به طور کلی افزایش تقاضا از جانب مصرف‌کنندگان؛ معیار تقویت شوندگی بیرونی پیدا کرده و امکان وقوع پیدا کند.
در حالی که در هنگامی که حجم پول ثابت است؛ به ناگزیر یا باید قیمت کالایی کم و قیمت کالایی دیگر زیاد شود یا اینکه حجم پول افزایش یابد. بنابراین تورم از جانب فشار تقاضا یا هزینه نیست که بوجود می‌آید، بلکه به علت افزایش حجم پول است که خود را در یکی از این دو مجرا نشان می‌دهد.
به قول فریدمن: «تورم بلندمدت همیشه و همه جا یک پدیده پولی است که به علت افزایش سریع‌تر حجم پول نسبت به مقدار تولید رخ می‌دهد (البته سریعا باید گفت که نرخ دقیق تورم به طور کامل و مکانیکی به نرخ رشد پولی وابسته نیست)».