نامه‌های علامه قزوینی به فروغی

«قربانت گردم... این همه وجوه گزاف که حال قریب پانزده سال می‌شود که من در اروپا هستم و به واسطه کثرت کار و قلت وسایل مادی راحت، پیر و شکسته شده‌ام... اسبابی فراهم بیاورید که بنده فورا به ایران برگردم یا بتوانم باز هفت هشت ماهی در پاریس مانده جلد سوم تاریخ جهانگشای‌جوینی را تمام کنم. این همه وجوه گزاف که دولت برای فرستادن شاگرد به اروپا و آوردن معلمین به ایران خرج می‌کند آیا ممکن نیست که بنده را هم در عداد یک شاگرد یا یک معلم محسوب کند و یک مدد و مساعده‌ای از طرف دولت به بنده شود و یک کلاه شرعی هم بر سر آن گذارده و یک عنوانی برای آن تراشیده شود؟»

 «قربانت گردم... بنده هیچ وقت در خط سیاست نبوده‌ام چه بنده نه از وکلای ایرانم که به دعوت حضرات به اینجا آمده‌اند، نه از رجال سیاسی به اصطلاح «مهاجرین» که در این وقایع اخیره (جنگ جهانی) التجاء به برلین آورده‌اند. به هیچ وقت اصلا و ابدا، نه سابقا و نه فعلا بنده در خط سیاست نبوده‌ام و نیستم. در پاریس مشغول کارهایی بوده‌ام که می‌دانی و در اینجا هم مشغول‌‌ همان کار‌ها هستم و هر روز صبح می‌روم به کتابخانه دولتی و بعد از ظهر ساعت سه بر می‌گردم به منزل و با هیچ کس هم تقریبا معاشرتی ندارم.»

 «قربانت شوم... اما درخصوص ماندن پاریس یا رفتن به ایران اگر بنده را مخیر کنند بین رفتن به ایران، الان یا ماندن مدت قلیلی برای اتمام جلد سوم جهانگشای البته میل قبلی بنده به اتمام این جلد ناقص مانده جهانگشاست چه حیفم می‌آید که زحمت هفت هشت ساله من به واسطه اخلال یک مدت قلیل دیگر هدر برود، ولی با وجود این چندان تقیدی به این مساله ندارم به این معنی که اگر اسباب رفتن ایران فراهم شد، این کار را اصلا مانع رفتن به ایران قرار نمی‌دهم»

 «از اینکه سرکار به سمت نمایندگی در مجمع ملل معین شده‌اید، بسیار خوشحال شدم، چه در حقیقت که می‌تواند بهتر از سرکار دفاع از حقوق ایران نماید؟ و چه خوب شد که باز یکی از این شارلاتان‌های تازه به دوران رسیده که با کمال گرمی سنگ وطن را به سینه می‌زنند و در حقیقت دور‌ترین چیزی از مخیله ایشان‌‌ همان وطن است و نمونه‌ای از این هیولاهای عجیب (معجون غریب‌الترکیب مخلوط از صفات متضاد) را که گویا فقط از محصولات دوره مشروطه باشند، به این سمت معین نشدند. الحمدالله صد الحمدالله. ولی از نظر نفع شخصی از این خبر قدری به قول عوام «دلم تو ریخت»، چه می‌ترسم که سرکار قبل از آنکه بنده شرفیابی حاصل کنم، فجاة‌تشریف ببرید و به‌واسطه بعد مسافت روابط مخابرات بین ما منقطع شود و بنده بلاتکلیف و پریشان اوضاع بمانم.»