در میانه بازی ابر قدرت‌ها

خود روس‌ها هم به عمد به این باور دامن می‌زدند، چنانکه شخص لنین در بیانیه‌ای خطاب به ملل شرقی نوشت: «رفقا! برادران! وقایع عمده ای در خاک روسیه در جریان است. خاتمه مجازات خونینی که از برای تقسیم کردن ممالک دیگران شروع شده بود نزدیک می‌شود. سلطنت وحشیانه که زندگانی ملل عالم را بنده خود قرار داده بود مقهور شد. عمارت کهنه و پوسیده استبداد و بندگی در زیر ضربات انقلاب روس خراب می‌شود... حکومت مملکت در دست ملت است... روسیه در این مقصود مقدس تنها است... هندوستان دوردست که قرون متمادی تحت‌ظلم و فشار درندگان متمدن اروپا واقع شده بود بیرق انقلاب برافراشته... سلطنت غارت و زور سرمایه‌داران منقرض شد. مسلمانان مشرق!، ایرانیان!، ترک‌ها، عرب‌ها!، هندی‌ها!، تمام طوایفی که سباع حریص اروپا زندگی و دارایی و آزادی شما را در قرون متوالی مال‌التجاره از برای خود قرار داده و غارتگران جنگجو می‌خواهند ممالکتان را تقسیم کنند! ما اعلام می‌کنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم کشور ایران محو و پاره شد و همین که عملیات جنگی خاتمه یابد، قشون روس از ایران خارج می‌شود و حق تعیین مقدرات ایران به‌دست ایرانیان تامین خواهد شد.»

چنین اتفاقی برای ملت ناامید و تحت‌فشاری چون ایرانیان، کم از معجزه نبود. میزان خوشحالی ایرانیان از آن واقعه را در این بیانات مرحوم «ملک‌الشعرای بهار» می‌توان دریافت: «دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هرکدام یک سر ریسمان را گرفته می‌کشیدند و آن بدبخت در این میان تقلا می‌کرد، آنگاه یکی از آن دو خصم یک سر ریسمان را‌‌‌‌ رها کرد و گفت ای بیچاره، من با تو برادرم؛ مرد بدبخت (ایران) نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما را‌‌‌‌ رها کرده لنین است.» واضح است که در این میان، میرزا و گروه کوچک وفادارش تا چه اندازه نسبت به آینده امیدوار شدند. دشمن اصلی آنها در این منطقه قزاق‌های روسی بودند و اکنون با سردرگم شدن آنها، فضای تنفسی برای میرزا و جنبش جنگل به‌وجود آمده بود.

«آن ماه که گفتی ملک رحمانی ‌است /  چون باز بدان نگه کنی شیطان‌ است»

خوش‌بینی ساده‌لوحانه جنگلی‌ها به برادران قفقازی و دولت دوست و برادر انقلابی روسیه، درحالی بود که از وقایع پشت‌پرده و مذاکرات پرتنش میان روس‌ها با انگلستان به کلی بی‌اطلاع بودند. پیام‌های صریح یا ضمنی دیپلمات‌های شوروی به لندن هم این بود که اگر انگلستان با روسیه به یک موافقتنامه کلی امنیتی و تجاری نرسد و امتیازات قابل‌توجهی برای آنها در نظر نگیرد، در سراسر «شرق» دچار مشکلات جدی خواهد شد. رویدادهای بعدی‌ نشان داد که ورود ارتش سرخ به شمال ایران(گیلان) با گفت‌وگوهای چچرین، کمیسر خارجه شوروی و للوید جرج‌ نخست‌وزیر انگلستان بستگی داشته و دولت شوروی در پی ایجاد یک‌ عامل فشار برای پیشبرد گفت‌وگوهای بازرگانی با انگلستان بوده‌ است. در یک نامه سری از تروتسکی(۴ ژوئن ۱۹۲۰- ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ یعنی روز ورود میرزا کوچک به رشت) خطاب به‌ چچرین و لنین آمده بود که «انقلاب در شرق اکنون برای ما بیشتر به منزله ابزار اصلی معامله دیپلماتیک با انگلستان و امتیازآور است [...] ماباید با استفاده از هرطریق و وسیله با تاکید بر آمادگی خود در رسیدن به تفاهم با انگلستان، در مورد شرق [این سیاست را] ادامه دهیم.» درست در هنگامی که عناصر ارتش سرخ در انزلی پیاده شده و تهران را در معرض تهدیدهای کمونیستی‌ قرار داده بودند، حکومت بلشویک محرمانه در مسکو مشغول‌ مذاکره با یک دیپلمات ایرانی بود.

چچرین در توصیه‌هایی به مذاکره‌کننده ارشدش با مقامات انگلستان می‌گوید: «آهنگ سیاست ما در شرق تابعی از سیاست ما درباره انگلستان خواهد بود. در پیچ و خم مذاکرات، می‌توانیم به انگلستان بفهمانیم که غیر از چند رنجیدگی جزئی، آغاز کشمکش نظامی در اروپا علیه ما، نخواهد توانست آسیبی جدی بر ما وارد کند. در این میان اگر ما همه امکاناتی که در شرق در اختیار داریم را به‌کار گیریم، مقامات انگلیسی را در همه جهان [گرفتار صدمات جبران‌ناپذیر می‌کنیم]. وقتی مذاکره می‌کنید، به روشنی نشان دهید که در شرق جنگ‌های سیاسی به راه می‌اندازیم.» (گنیس، همان:۱۵) وی همچنین در تلگرافی به للوید جرج، به‌صورت کاملا آشکاری او را تهدید می‌کند که: «پس از قطع مذاکرات با روسیه، آقای للوید جرج نباید تعجب کند اگر در آسیا جنبش بزرگی علیه بریتانیا به‌وجود آید.» (رواسانی، ۱۳۶۸: ۲۴۵)

فشارها نتیجه داد و شوروی و انگلستان دست به معامله بزرگی زدند. انگلستان تفاهم‌نامه تجاری مورد درخواست روسیه را پذیرفت، مشروط بر آنکه «حکومت شوروی، ملت‌های آسیا را نه به طریق نظامی، تبلیغاتی، سیاسی و یا هر شیوه دیگری، تشویق به اعمال خصمانه علیه منافع امپراتوری بریتانیا نکند.» این قرارداد در تاریخ ۹ مارس ۱۹۲۱ (۹ اسفند ۱۲۹۹) یعنی ۱۶ روز پس از کودتای سوم اسفند رضاخان به امضا رسید و از آن پس، سیاست شوروی نه‌تنها نسبت به میرزا کوچک، بلکه نسبت به کل جنبش‌ها در آسیا و طبعا نهضت جنگل تغییرات اساسی کرد. درحالی‌که جنگلی‌ها هنوز به روس‌ها و انقلابیون قفقازی به چشم یارانی می‌نگریستند که زمانی در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران، جان و مال خود را در اختیار برادران ایرانی خود قرار داده بودند، اکنون به سادگی تبدیل به برگی برای بازی میان قدرت‌های بزرگ شده بودند و بود و نبودشان به مصلحت و منافع بلندمدت روسیه بستگی پیدا کرده بود. البته این تغییرات از دید میرزا پنهان نماند و وی در نامه‌ای خطاب به لنین از تغییر شرایط گلایه کرد. نامه‌ای که بنا به اظهار یکی از حاضرین، باعث خنده و تمسخر اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست از سادگی بیش از اندازه رهبر جنگلی‌ها شده بود.

نهضت جنگل پس از ناامیدی دسته‌ای از مجاهدین آرمان‌خواه از فعالیت‌های مسالمت‌آمیز و پارلمانی به‌وجود آمد. میرزا کوچک‌خان جنگلی، طلبه‌ای که برای تغییرات اساسی در کشور، لباس رزم پوشیده بود و در انقلاب، شرکتی جانبازانه داشت با رسیدن به چنان تحلیلی، به گیلان بازگشت تا محور حرکت دسته‌ای از استقلال‌طلبان و آزادیخواهان گیلانی شده، آنجا را به پایگاهی برای برپاخیزی سراسری علیه سلطه کامل روسیه و انگلیس بر کشور و زمامداران وابسته و مرعوب آنها تبدیل کند. نهضت موسوم به جنگل در اوایل جنبش صبغه‌ای مذهبی داشت و علیه روس‌ها و عمال وطنی مبارزه می‌کرد. در دوره اول نهضت جنگل، روابط جنگلی‌ها با روس‌ها که برای بیش از یک قرن، کابوس استقلال و تمامیت ارضی ایران بودند کاملا خصمانه و خشونت‌آمیز بود. روس‌ها سعی تمام داشتند تا با روش‌های خشن و نظامی، این منطقه را آرام و مطیع نگه دارند درحالی‌که جنبش جنگل این رویه و هدف بلندمدت آنها در ضمیمه کردن این منطقه به خاک روسیه را با چالش اساسی روبه‌رو کرده بود. با پیروزی انقلاب کمونیستی به رهبری لنین در روسیه، میرزا به سبب دلبستگی‌های پیشین به انقلابیون قفقازی، به این گمان که دولت جدید روسیه از جنس همان انقلابیون عدالت‌خواه است و تفاوت ماهوی با زمامداران پیشین روسیه دارد، دست دوستی دراز شده از سوی ماموران آن کشور را فشرد درحالی‌که نمی‌دانست، همزمان سیاستمداران در مسکو با دشمنان اصلی او یعنی دولت انگلستان طرح دوستی و معامله می‌ریزند.

میرزاکوچک خان گرچه سعی کرد از دخالت روس‌ها در امور داخلی گیلان و جنبش میهنی خود جلوگیری کند، اما از آنجا که تعداد نسبتا زیادی از هواداران بلشویک‌ها، در حیات مجدد جنبش جنگل، نقش اساسی ایفا کرده بودند و خواه ناخواه در عرصه گیلان آن عصر حضور پررنگی داشتند، به ناچار با اعمال برخی سیاست‌ها و رهنمودهای دولت انقلابی روسیه موافقت کرد. با این همه دلدادگان به انقلاب روسیه، میرزا را تنها به چشم یک محلل و کاتالیزور می‌نگریستند که پس از انجام نقش موقتی خود باید هرچه سریع‌تر از کارها کنار زده شود؛ در سطحی کلان‌تر در پایتخت روسیه، رهبران و سیاستمداران شوروی، جنبش او را مانند سایر قیام‌های «شرق» در حکم یک اهرم فشار بر دولت انگلستان در نظر گرفته بودند تا بتوانند با وارد آوردن فشار به آن دولت، امتیازات اقتصادی و سیاسی موردنظر خود را بگیرند. میرزا نمی‌توانست این حجم از نیرنگ و نقشه‌های پیچیده (آن هم از سوی کسانی که داعیه عدالت طلبی و کمک به ملت‌های زیر ستم داشتند) را تصور کند؛ از این‌رو زمانی که مشکلات روسیه جدید و امپراتوری بریتانیا حل شد، به آسانی قربانی معامله آن دو دولت استعمارگر و حکومت جدید ایران شد.

 منابع:

رواسانی، شاپور(۱۳۶۸) نهضت میرزا کوچک جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران، چاپ دوم، بی‌جا: نشر شمع

رواسانی، شاپور (۱۳۸۴)نهضت جنگل و بنیانگذار آن میرزا کوچک جنگلی، مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی ۱۳۸۴ - شماره ۲۱۹ و ۲۲۰

شیخ‌الاسلامی، جواد (۱۳۶۸) اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا، جلد دوم، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی

فخرایی، ابراهیم ( ۱۳۵۴) سردار جنگل، تهران: انتشارات جاویدان

 گیلک، محمدعلی (۱۳۷۱) تاریخ انقلاب جنگل، رشت: نشر گیلکان

گنیس، ولادیمیر (۱۳۸۵) بلشویک‌ها در گیلان، ترجمه سیدجعفر مهرداد، رشت: فرهنگ ایلیا.