اسلحه در برابر نفت، استراتژی شاه قباد فخیمی و جمعی از مدیران شرکت نفت

زمانی که درآمدهای نفتی ما بالا رفت وام‌های کلانی به کشورهای انگلیس، سوئیس، فرانسه، مصر و بسیاری از کشورهای دیگر اعطا کردیم، با توجه به اینکه شما گفته بودید ما برای اجرای پروژه‌هایمان دچار محدودیت منابع مالی بودیم، آیا اعتراضی صورت گرفت که این پول‌ها را در صنعت نفت سرمایه‌گذاری کنید؟

نه؛ مثلا در مورد پالایشگاه صادراتی شل از بانک مرکزی خواستیم که برای سرمایه‌گذاری کمک کند اما مسوولان این نهاد گفتند پول نداریم. به خاطر دارم به اتفاق نماینده شرکت شل به بانک مرکزی رفتیم که نماینده بانک مرکزی خیلی عذرخواهی کرد و گفت ما تنها چیزی که در بودجه‌مان وارد کردیم حق سهمِ NIOC در آن پالایشگاه است و برای وام چیزی درنظر نگرفتیم.

در مورد ۴ برابر شدن قیمت نفت، چند تحلیل وجود دارد؛ تحلیل اول این است که شاه می‌خواست جلوی آمریکا بایستد و تحلیل دیگر این است که افزایش قیمت نفت با چراغ سبز آمریکا بوده است. شما در کتاب‌تان گفته‌اید شاه همیشه اعتراض می‌کرد که باید سهم ایران از تولید نفت جهان افزایش پیدا کند و به کنسرسیوم هم فشارهای زیادی می‌آورد که این کار صورت بگیرد ولی ما همزمان طرح افزایش ظرفیت صادراتی را داشتیم، افزایش ۴ برابری قیمت نفت و افزایش تولید نفت که شاه روی آن تاکید داشت براساس طرح شاه بود یا چراغ‌سبزی از سمت آمریکا بود؟

۴ برابر شدن قیمت نفت مربوط به مذاکراتی بود که شاه با نیکسون در تهران داشت و پذیرایی فوق‌العاده شاهانه از او کرده بود. بعد به نیکسون تفهیم کرده بود که شما در کشورهای مختلف که می‌روید ـ زمانی بود که جنگ ویتنام بود و در جنگ ویتنام هر روز اجساد سربازان آمریکایی وارد آمریکا می‌شد و هر روز تظاهرات شدید مردم آمریکا خیلی غیرعادی بودـ چرا جوانان آمریکا را می‌فرستید بروند در کشورهای خارجی بجنگند، شما باید برای کشورهای خارجی امکانات نظامی فراهم کنید که آنها از خودشان دفاع کنند و بعد شاه داوطلب شده بود که ایران دفاع از خلیج‌فارس در مقابل حملات احتمالی شوروی را برعهده بگیرد و متقابلا از نیکسون خواسته بود تسلیحات موردنیاز را برای ایران فراهم کند؛ یعنی ایران با پول نفتش سلاح بخرد.

بنابراین نیکسون از این مساله خیلی خوشش آمد، بعد از آن رفت در سانفرانسیسکوی آمریکا یک سخنرانی کرد و این مطالب را آنجا مطرح کرد و بعد این مطلب منصوب شد به تئوری نیکسون، برای اینکه این کار انجام شود بقیه مراحل دیگر که اتفاق افتاد و جنگ کیپور که یک جنگِ برنامه‌ریزی شده‌‌ای بود. شاه کاملا در زمین بازی کرد که برایش طراحی کرده بودند و برای آنکه بگوید پادشاه نفت است، مسوولیت ۴ برابر شدن قیمت نفت را بر عهده گرفت تا آنکه آمریکا به اهداف خود برسد. اروپا کمرش زیر ۴ برابر شدن قیمت نفت شکست و چون شاه بی‌جهت مسوولیت آن را برعهده گرفت، جبهه‌گیری‌ها در جهان و برخی اعضای اوپک علیه او آغاز شد.

دردهه ۴۰ شمسی اختلاف‌نظرهای بسیاری درباره ساختمان مرکزی نفت وجود داشت، اینکه این ساختمان در تهران باشد یا خوزستان؛ اعتقاد شما چه بود و چه هست؟

نه؛ صددرصد باید در مرکز مملکت باشد و در مرکز محل بازرگانی و در مرکز ارتباطات جهانی؛ بنده کاملا طرفدار این موضوع هستم ولی معتقدم دانشگاه نفت باید در جنوب بماند؛ در مورد نظر آقای زنگنه که سیستم استخدام کارکنان را تغییر و دانشکده نفت را از آبادان به اهواز انتقال داده، باید بگویم اثر منفی آن بیشتر از چیزی است که می‌شود آن را تصور کرد.

سوال بعدی من این است که چرا کنسرسیوم از جمع‌آوری گازهای همراه صرف‌نظر کرده و این را به سال‌های بعد موکول کرد؟

کنسرسیوم یک شرکت تجارتی بود، آنها با برنامه‌ریزی تجارتی خودشان و هماهنگی آن با فعالیت‌هایی که در کشورهای دیگر داشتند، این تصمیمات را در مورد یک کشوری می‌گیرند. ما تصمیم گرفتیم خودمان پیشقدم شویم لذا خط لوله گازی را در دستور کار قرار دادیم تا گازهای همراه را به شوروی صادر کنیم. به همین دلیل کنسرسیوم خود را کاملا از این مساله کنار کشیده بود.

پرفسور سعیدی که چند سال پیش فوت شدند، می‌گفتند شرکت ملی نفت برای تزریق گاز به مخازن نفتی به‌شدت با کنسرسیوم درگیر بود، حتی شاه هم به آنها خیلی اولتیماتوم می‌داد که سریعا اینها را جمع کنید و کار تزریق گاز را انجام بدهید که به حوزه تزریق گاز هم کلا بی‌تفاوت بودند...

مساله تزریق گاز در مناطق نفتی یعنی مناطقی که گازش بیرون می‌رود و باید جمع‌آوری شود، خودش یک پروژه بزرگی است به‌صورت معمولی نیست که شما فرض کنید گازی که از چاه می‌تواند بیرون بیاید برگردد، اینها را باید در مخازن با فشار بالا ذخیره کنند که بتواند فشار را نگه دارد و بعد با دستگاه‌های سیستم کمپرسی به مخزن تزریق کند. به هر حال سرمایه‌گذاری سنگین می‌خواست و در ایران کم‌کم در حال انجام بود که مصادف شد با مساله قیمت نفت و اختلافاتی که با کنسرسیوم پیش آمد.

یکی از مسائل مهم آن دوران در مذاکره با کنسرسیوم مساله تزریق گاز بود و تقریبا دیگر زمان آن گذشته بود چون وضعیت در دو سال آخر نظام شاهنشاهی بسیار به‌هم ریخته بود. یادم می‌آید در جلسه مذاکرات نشسته بودم که صدای اعتراضات مردم شنیده می‌شد، مردمی که از خیابان تخت‌جمشید – طالقاتی- عبور می‌کردند تا خود را به مراکز سخنرانی برسانند و در مسیر شعار می‌دادند. تمام این شعارها در اتاق کنفرانسی که ما نشسته بودیم شنیده می‌شد و همه ساکت می‌شدند و آقایان خارجی هم که آمده بودند مذاکره کنند یک پوزخندی می‌زدند که ما با این سروصداها چرا داریم مذاکره می‌کنیم؟!

شما آخرین حقوقی که از شرکت نفت گرفتید چقدر بود؟

بعد از انقلاب تمام حقوق‌ها را ۵۰ درصد کم کردند، حقوق‌های بازنشستگان را هم کاهش دادند، حقوق بنده که یک کارمند بودم و پست مدیریت هم داشتم، با یک آدم کارگر معمولی که آنجا کار کرده بود یکی بود، زیرا حقوق‌ها را بر حسب سنوات استخدامی یکی کرده بودند، حقوق من آن موقع ۱۰ هزار تومان بود که البته مالیات هم به آن تعلق می‌گرفت.

آن زمان می‌شد با ۱۰ هزار تومان یک پیکان خرید؟

بله می‌شد. البته خودروی اول من یک ماشین واکسون انگلیسی زردزنگ متعلق به ۱۳ سال پیش از انقلاب بود. یاد خاطره‌ای افتادم، آن زمانی که این خودرو را خریده بودم، رادیاتور آن کار نمی‌کرد. یک نفر که در پالایشگاه مشغول خرید و فروش ماشین بود ماشین را از من خرید و من هم به او فروختم، بعد یک روزنشسته بودیم که یک نفر در زد؛ رئیس شرکت واکسون از خرمشهر به سراغ ما آمده بود، گفت چرا قسط ماشینت را ندادی؟ گفتم من ماشینم را فروختم، گفت به چه کسی فروختی؟ چرا نیاوردی شرکت؟ گفت الان شما ۸ ماه است قسط ماشینت را ندادی، می‌روم از تو شکایت می‌کنم، تمام وسایل خانه‌ات را می‌برم، این چه کاری بود شما کردید؟! آخر هم گفت من این کارها را نمی‌کنم، نام آن آقا را بگو من می‌روم سراغ او و مشخص شد آن آقا هم فروخته است به یک نفر در مشهد و در مشهد آن ماشین را پیدا کردند و آوردند.