فوتبالی شدن جهان استادیوم برامال‌لین، یورکشایر انگلستان/ تاریخ ساخت 1885

اما آیا ما شاهد «فوتبالی‌شدن» جهان هستیم یا جهانی‌شدن فوتبال؟ آیا فوتبال جهان را شرح می‌دهد یا جهان فوتبال را؟ به بیان دقیق‌تر، فوتبال علت جهانی‌شدن است یا معلول آن؟ دیوید گولدبلات در کتاب کم‌نظیرش درباره‌ تاریخ فوتبال در جهان به دیالکتیک میان فوتبال، اقتصاد، فرهنگ و سیاست اشاره می‌کند. طبق گفته او، فوتبال به تنهایی «روند تاریخ را تغییر نداده... منجر به انقلاب صنعتی یا بنا نهادن شهرها در جهان نشده است... نقشی در شروع یا پایان جنگ‌ها نداشته است... باعث ایجاد صلح نشده یا مرزهای جهان را بازترسیم نکرده است.» اما با این حال او می‌گوید، «تاریخ جهان مدرن، بدون توجه به فوتبال تاریخ ناقصی خواهد بود.» فوتبال هم از سیاست، اقتصاد و فرهنگ تاثیر می‌پذیرد و هم بر آنها تاثیر می‌گذارد.

جهانی‌شدن سیاست

اغلب می‌شنویم که مسابقه‌های ورزشی جهانی نظیر المپیک و جام‌جهانی فوتبال به فهم مردم جهان از همدیگر کمک می‌کنند. به‌نظر هواداران سیاست ورزشی، رقابت‌های ورزشی می‌تواند «یکپارچگی و همکاری جهانی» را افزایش دهند. در حقیقت، فوتبال ورزشی جهانی است. تصور رایج این است که «اگر با کسی فوتبال بازی کنید، در این صورت به فکر کشتن او نخواهید افتاد.» به نظر کوفی عنان، دبیرکل پیشین سازمان ملل، هیچ چیز نمی‌تواند همچون فوتبال مردم را با یکدیگر متحد سازد: «هربار به‌مدت ۹۰ دقیقه مردم به ملتی واحد تبدیل می‌شوند.» سپ بلاتر، رئیس پیشین فیفا، «به قدرت فوق‌العاده فوتبال به مثابه مدرسه‌ زندگی برای ایجاد صلح و دوستی و آموزش اصول اساسی اجتماعی و تربیتی» عقیده داشت. اما آیا جام‌جهانی واقعا به همکاری جهانی می‌انجامد؟ آیا «خانواده‌ جهانی فوتبال» وجود دارد؟

از طرفی، بی‌شک مسابقه‌های جام‌جهانی روابط بین بازیکنان، تماشاگران و کشور میزبان، یا روابط میان نمایندگان فدراسیون‌های ملی در جلسات فیفا را تقویت می‌کند. در اصل، این رقابت‌ها شکلی از همکاری بین‌المللی به شمار می‌روند. از طرف دیگر، جام‌جهانی هویت‌های ملی را پررنگ‌تر می‌سازد. این رقابت بین‌المللی است، اما هویت‌ها در قالب ملی صف‌آرایی می‌کنند.

قدرت فوتبال را برای افزایش همکاری محلی می‌توان با اشاره به سه نمونه نشان داد. تاریخ فوتبال در انگلستان و دیگر نقاط حاکی از آن است که پیدایش این بازی در شهرهای صنعتی به انسجام میان کارگران و شهرها انجامید. نخستین و پرشورترین هواداران فوتبال در شهرهایی سکونت داشتند که پیش از آن از همبستگی اجتماعی بی‌بهره بودند. گوئندولین آکسنهام در فیلم «بازی خودجوش» داستان مسابقه‌های خودجوش و غیررسمی فوتبال در گوشه‌وکنار دنیا را تعریف می‌کند؛ «پدیده‌ای جهانی که همه‌ نژادها، ادیان، و طبقات را در بر می‌گیرد.» این مسابقه‌های غیررسمی، گروه‌های گوناگون در نقاط مختلفی همچون ترینیداد، برزیل، اروگوئه، بولیوی، پرو، فرانسه، ایتالیا، آلمان، انگلستان، اسرائیل، مصر، کنیا، آفریقای جنوبی، غنا، توگو، ژاپن، و ایران را با یکدیگر متحد می‌سازد. آکسنهام و همکارانش در می‌یابند که این بازی‌های خودجوش، جوامع محلی درمیان زاغه‌نشین‌های نایروبی، زندانیان بولیوی، زنان و مردان ایران و مردان سالخورده‌ برزیلی را به یکدیگر پیوند می‌دهد. می‌توان گفت این بازی جهانی به اتحاد جوامع محلی می‌انجامد.

اما به‌راستی این گزاف است که بگوییم فوتبال عامل صلح جهانی است. همکاری محلی خودبه‌خود به همکاری جهانی نمی‌انجامد. جام‌جهانی به تنهایی نمی‌تواند صلح جهانی بیافریند. در سال ۱۹۳۶، ورزشکاران بریتانیا و آلمان در المپیک برلین با یکدیگر رقابت کردند. سه سال بعد، این دو کشور با یکدیگر در جنگ بودند. بی‌تردید، فیفا به‌عنوان یک نهاد ورزشی غیردولتی می‌تواند اندکی بر دنیای سیاست تاثیر بگذارد. اما نمی‌توان انتظار داشت که سازمانی با ۴۰۰ کارمند بتواند از اعلان جنگ دولت‌ها با همدیگر جلوگیری کند. تماس مردم ضامن همکاری دولت‌ها نیست.

به نظر برخی دیگر، اتفاقا فوتبال می‌تواند به ستیز و درگیری بینجامد. مشهورترین نمونه عبارت است از جنگ فوتبالی میان السالوادور و هندوراس در سال ۱۹۶۹. در این سال، خشونت هواداران در بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی به جنگ مرزی کوتاهی میان این دو کشور انجامید. در اکتبر ۲۰۱۴، مسابقه‌ آلبانی و صربستان در بازی‌های انتخابی جام ملت‌های اروپای ۲۰۱۶ ناتمام ماند، زیرا ورود پهپادی با پرچم ملی‌گرایانه‌ «آلبانی کبیر» به‌ورزشگاه خانگی صربستان در بلگراد به درگیری میان بازیکنان و هواداران دو تیم انجامید. روزنامه‌نگارانی نظیر فرانکلین فوئر، سایمون کوپر، و جیمز مونتگیو به ما یادآوری کرده‌اند که فوتبال می‌تواند حتی در سطح محلی هم به درگیری بینجامد، یا حداقل آتش مخاصمه‌های سیاسی موجود را شعله‌ورتر سازد. برای مثال، می‌توان به رقابت بارسلونا و رئال‌مادرید، سلتیک گلاسکو و گلاسکو رنجرز، و رویدادهای اخیر در مصر اشاره کرد. جام‌جهانی هویت‌های ملی را پررنگ‌تر می‌کند. این رقابت بین‌المللی است اما هویت‌ها در قالب ملی صف‌آرایی می‌کنند.

سابقه رقابت فرقه‌گرایانه میان رنجرز پروتستان و سلتیک کاتولیک به قرن نوزدهم باز می‌گردد، یعنی زمانی که شمار فراوانی از کاتولیک‌های فقیرتر ایرلندی در پی قطحی سیب‌زمینی در دهه ۱۸۴۰م به گلاسکو مهاجرت کردند. در آن زمان، این شهر پایگاه پرسبیترین‌(یکی از مذاهب مسیحی)های پروتستان بود و با آغوش باز از مهاجران کاتولیک استقبال نکرد. در نتیجه، تازه‌واردها انجمن‌های مختص به خود، از جمله باشگاه فوتبال سلتیک (۱۸۸۸) را تاسیس کردند. پس از آنکه سلتیک در ۶ دوره نخست رقابت‌های باشگاهی چهاربار قهرمان شد، اسکاتلندی‌های پروتستان در حمایت از رنجرز به‌عنوان یک تیم پروتستان «اسکاتلندی» با یکدیگر هم‌نوا شدند. از دهه‌‌ ۱۹۲۰، خشونت هواداران همواره رقابت‌های سالانه‌ این دو تیم را تهدید کرده است. در این مورد، می‌توان گفت فوتبال به تشدید این درگیری‌ها انجامیده، یا حداقل بازتابی از این مخاصمه بوده است.

تاریخ خشونت‌بار خاورمیانه هم نشان می‌دهد که فوتبال می‌تواند همچون نیرویی مخرب، تعصبات موجود را تشدید کند. برای مثال، می‌توان به درگیری‌های خشونت‌آمیز هواداران تیم‌های ملی الجزایر و مصر در بازی‌های انتخابی جام‌جهانی در اواخر سال ۲۰۰۹ اشاره کرد که به قطع روابط دیپلماتیک بین این دو کشور انجامید. افزون بر این در فوریه‌ ۲۰۱۲، یک سال پس از سرنگونی حکومت مبارک، در درگیری مرگباری که‌ پس از بازی تیم‌های الاهلی قاهره و المصری پورت‌سعید رخ داد، ۷۹ نفر کشته و بیش از ۱۰۰۰ نفر زخمی شدند. اکثر کشته‌شدگان از هواداران سرسخت الاهلی و از مخالفان حکومت مبارک بودند. معلوم نیست که علت قتل آنها چه بود: باورهای سیاسی، هواداری از الاهلی یا هر دو. اما نمی‌توان انکار کرد که فوتبال در این درگیری نقش داشت. به عبارت دیگر، فوتبال نه‌تنها عامل صلح نبود بلکه اختلاف‌های سیاسی مصر را تشدید کرد.

 دیوید گولدبلات نشان داده که گسترش جهانی فوتبال مدیون ظهور امپراتوری بریتانیا و اقتصاد صنعتی آن در دومین موج جهانی‌شدن (پس از نخستین موج توسعه‌طلبی اروپایی در اوایل دوران مدرن) بوده است. پس از پیدایش فوتبال در انگلستان قرن نوزدهم، این بازی به سرعت انتشار یافت. به نظر گولدبلات، دریانوردان، مهندسان، بانکداران، آموزگاران و جهانگردان بریتانیایی نقش مهمی در فراگیر شدن فوتبال داشتند. حمایت نیروی دریایی بریتانیا از سلطه‌ اقتصادی این کشور در قرن نوزدهم نشان می‌دهد که قدرت نظامی و اقتصادی بریتانیا از یکدیگر جدایی‌ناپذیر بوده و هریک دیگری را تقویت می‌کرد. بنابراین جهانی‌شدن فوتبال متاثر از قدرت سیاسی و اقتصادی بریتانیا بود. البته با توجه به قدرت دولت‌ملت‌ها و هویت‌های ملی، بعید است که جهانی‌شدن فوتبال به صلح جهانی بینجامد. سازمان‌های فراملی‌ نظیر فیفا منافع دیرپای سیاسی ملی را از بین نخواهند برد. دولت‌ملت همچنان، حتی در فوتبال، حرف آخر را می‌زند؛ در واقع گسترش جهانی دولت‌ملت، خود بخشی از جهانی‌شدن است و عضویت فدراسیون‌های ملی در فیفا حاکمیت ملی را تقویت می‌کند. با وجود این، نباید از یاد برد که علاوه بر عوامل سیاسی، عوامل اقتصادی هم در انتشار جهانی فوتبال نقش دارند.

فوتبال و جهانی‌شدن فعالیت اقتصادی

فوتبال حرفه‌ای باشگاهی حداقل از چهار طریق روندهای اقتصادی جهانی را پیش برده است. نخست باید از حکم سال ۱۹۹۵ دیوان دادگستری اروپا موسوم به «قانون بوسمن» یاد کرد که ورود شمار فراوانی از بازیکنان خارجی به لیگ‌های اروپایی، به‌ویژه لیگ برتر انگلستان را در پی داشت. در سال ۱۹۹۲ کمتر از ۵ درصد از بازیکنان لیگ برتر خارجی بودند، اما این رقم در سال ۲۰۰۴ به حدود ۶۰ درصد رسیده بود. برانکو میلانویچ، اقتصاددان نامدار می‌گوید: «بازار بازیکنان فوتبال حرفه‌ای، جهانی‌ترین بازار کار است.» عجیب نیست که باشگاه‌های ثروتمندی نظیر منچسترسیتی، چلسی و بایرن‌مونیخ که بهترین بازیکنان را استخدام می‌کنند بیش از دیگر باشگاه‌ها جام‌های قهرمانی را به‌دست می‌آورند. آنها با جذب بازیکنانی از آفریقا، آسیا، آمریکای‌لاتین (و گاهی آمریکای شمالی) بازارهای کار را بیش از پیش جهانی می‌کنند.

افزون بر این، باید از خریداران خارجی تیم‌های برتر اروپایی یاد کرد، شهروندان آمریکایی باشگاه‌های آرسنال، منچستر یونایتد، استون‌ویلا، فولام، لیورپول و ساندرلند، شاهزادگان عرب باشگاه‌های پاری‌سن‌ژرمن و منچسترسیتی و یک مالزیایی باشگاه کاردیف را خریده‌اند. این امر نشان می‌دهد که مالکیت تیم‌های برتر به کسب‌وکاری جهانی تبدیل شده است. علاوه بر این، تبدیل نام تیم‌های بزرگ به نشان‌های تجاری جهانی به آنها کمک می‌کند تا حقوق بالای بازیکنان را بپردازند. میلیون‌ها هواداری که هر بازی را از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای می‌بینند، امکانات نامحدودی برای تبلیغ و بازاریابی فراهم می‌کنند. برای مثال زمانی میزان فروش سالانه پیراهن منچستریونایتد در کل بریتانیا حداکثر سی هزار عدد بود، اما اکنون میزان فروش سالانه پیراهن و دیگر یادگاری‌های منچستریونایتد در کل جهان بالغ بر چند میلیون دلار‌ است. استقبال گسترده هواداران از بازی‌های دوستانه تیم‌هایی مثل بارسلونا، رئال‌مادرید، چلسی، منچستریونایتد، آرسنال، لیورپول، رم، اینترمیلان، آ ث میلان و بایرن‌مونیخ در گوشه‌و‌کنار جهان به روشنی نشان می‌دهد که این نام‌ها به مارک‌هایی جهانی تبدیل شده‌اند.

در آفریقا فدراسیون‌های ملی و لیگ‌های حرفه‌ای قوی نیستند. این مشکل ربطی به کمبود بازیکنان خوب ندارد و ناشی از ضعف مدیریت و توسعه‌نیافتگی اقتصادی است. به‌نظر کوپر و ژیمانسکی، مشکل عبارت است از انزوا؛ یعنی دوری از شبکه‌های فوتبال برتر دنیا. اکثر کشورهای فقیر محکوم به انزوا هستند. شهروندان آنها نمی‌توانند به آسانی به آلمان یا ایتالیا سفر کنند و ببینند که آنجا فوتبال را چگونه بازی می‌کنند، چه رسد به اینکه با بهترین مربیان حرف بزنند. برخی از آنان حتی نمی‌توانند فوتبال خارجی را در تلویزیون تماشا کنند زیرا تلویزیون ندارند. تنها معدودی از بازیکنان بسیار خوب این کشورها در بهترین لیگ‌های دنیا بازی می‌کنند. یکی از دلایل ناکامی کشورهای فقیر در ورزش – و یکی از دلایل فقر آنها – این است که کمتر از کشورهای ثروتمند با دیگر کشورها ارتباط دارند. در نتیجه، به جدیدترین سبک‌های بازی دسترسی ندارند. به اختصار می‌توان گفت که جهانی‌شدن سلسله‌مراتبی را به‌وجود می‌آورد که در زمین بازی بازتولید می‌شود. فوتبال اغلب بازتاب روندهای اقتصادی است و نه نیروی محرکه‌ آن.

سخن آخر

فوتبال به صلح جهانی یا تغییر بازارهای جهان نمی‌انجامد. در عوض، بازتاب و عامل تقویت قدرت سیاسی دولت‌ملت‌ها است. باشگاه‌های فوتبال هم آن‌قدر بزرگ یا سودآور نیستند که همچون ۵۰۰ شرکت عظیم جهان بر اقتصاد دنیا تاثیر بگذارند. می‌توان گفت که در حیطه‌های سیاست و اقتصاد، فوتبال بیشتر پیرو روندهای جهانی‌شدن است و نه پیشگام آن. اما در قلمرو فرهنگ، فوتبال زبانی را به‌وجود می‌آورد که ارتباط میان هواداران این بازی را تسهیل می‌کند و فرهنگی جهانی می‌آفریند. به‌نظر دیوید گولدبلات، جذابیت فوتبال «ناشی از... میل و نیاز انسان به بازی است.» مهارت‌های حیرت‌آور بازیکنان، هیجان مسابقه‌های باشگاهی و شکوه و عظمت رقابت‌های جهانی میان تیم‌های ملی، همگی حاکی از اتفاقی زیبا، خوب و واقعی است. اینها همگی امکان کمال (به قول یونانیان باستان، هنر) در بازی را نوید می‌دهد. فوتبال یعنی امید به کمال، امید به دنیایی بهتر، عادلانه‌تر و عاری از جنگ. فوتبال یعنی پیروزی تخیل جهانی، قوه‌خیالی که هنوز به نیروی محرکه‌ اقتصاد یا سیاست جهانی تبدیل نشده است.