خاطرات سیاستمدار پیر

در بخشی از مقدمه کتاب می‌خوانیم:

قوام‌السلطنه در آغاز یادداشت‌های خود پس از شرح مسافرت به مسکو و ملاقات با استالین نوشته است: «من با یک صفای باطن نسبت به روس‌ها به مسکو رفتم، درحالی‌که با یک مغز پرتزویر درباره آنها به تهران بازگشتم.» پس از بازگشت از مسکو اولین مرحله بازی‌ای که قوام می‌خواست با روس‌ها بکند تشکیل حزب دموکرات ایران بود؛ زیرا او خوب می‌دانست که برای مقابله با جمعیتی موجود یک جمعیت مشابهی لازم است و تشخیص داده بود که با سرنیزه نمی‌توان به جنگ اجتماع رفت. بنابراین برای از هم پاشاندن حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان و حزب کومله کردستان لازم بود یک حزب قوی و متشکل در سراسر مملکت به‌وجود آورد تا در هنگام لزوم به‌دست مردمی که در این حزب سیاسی اجتماع می‌کنند آن احزاب را کوبید و برای همیشه قلم قرمز به روی نام آنها کشید...»

بنابراین گزارش، میرزا صالح ۱۶ سال پیش بخشی از خاطره‌های قوام را با عنوان «خاطره‌های وزیر کار قوام» چاپ کرد؛ اما این خاطره‌ها و روزنوشت‌های احمد قوام بود، نه وزیر کار او. به گفته‌ او، شرح این ماجرا که چه شد در آن سال خاطره‌های قوام با عنوان وزیر کار وی منتشر شد، طولانی است. این پژوهشگر و مترجم می‌گوید که تنها فردی است که خاطر‌ه‌ها و روزنوشت‌های قوام را در دست دارد و در این کتاب از خاطره‌ها و روزنوشت‌های قوام به مسائل متعدد و مهمی می‌پردازد که درباره‌ آنها مستندات و مکتوب‌های تاریخی روشن و قابل استنادی نیست. با توجه به اهمیت این مقطع تاریخی و همچنین اهمیت قوام و نقشی که آن‌ سال‌ها بر عهده داشته، این مستندات و خاطره‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است. به گفته این پژوهشگر حوزه تاریخ، در این کتاب خاطرات جالبی از قوام درباره جریان ملی شدن صنعت نفت، مذاکره با آمریکایی‌ها و دیگر موارد مربوط به سیاست حکومت پهلوی در ایران آمده است.

در خاطره دیدار قوام با استالین این‌گونه می‌خوانیم: «بنا به دعوتی که از جانب استالین به‌عمل آمده بود به تنهایی به ملاقات استالین به کاخ کرملین رفتم؛ ولی این ملاقات اثر بسیار نامطلوبی در من برجای گذاشت و شاید اعتمادم را در صداقت و صمیمت روس‌ها نسبت به ایران متزلزل یافتم. من با نیتی پاک و ضمیری روشن برای حل‌وفصل قضیه ایران به مسکو رفته بودم و انتظار داشتم در ملاقات‌هایی که با سران شوروی دست می‌دهد، آنها با نخست‌وزیری چون من که در روابط بین‌المللی استقلال دارد و از سیاست خاصی متابعت نمی‌کند، با روشی دوستانه و مساعد وارد بحث و مذاکره شوند. لیکن استالین در نخستین ملاقات آمرانه و تحکم‌آمیز سخن گفت و این کاملا مخالف انتظار و توقع من بود، خاصه اینکه هرگز حاضر نمی‌شدم با رئیس دولت کشوری دیگر، هر چقدر هم که بزرگ و مقتدر باشد، جز با رعایت احترام متقابل مجالست و گفت‌وگو کنم. در همان جلسه اول استالین علاوه بر آنکه با صراحت تمام اعطای امتیاز نفت شمال را به مدت پنجاه سال خواستار شد.

در جواب سوال من درباره تاریخ تخلیه ایران از قوای سرخ پاسخ صریحی نداد و آن را منوط به فرارسیدن زمان مناسب کرد. دریافتم که اعتمادم نسبت به سیاست روس‌ها و حسن‌نیت، ایشان تا حدی اشتباه‌ بوده است و در همان لحظه از آمدن به مسکو برای مذاکره با روس‌ها، در دل احساس ندامت و پشیمانی کردم... استالین که یک گرجی بسیار زیرک و با تجربه بود، معمولا با سران کشورهای غربی دیگر و نمایندگان آنها با شدت و خشونت مطلب را عنوان می‌کرد. در مورد من نیز استالین به عصبانیت و ناراحتی درونی‌ام پی‌برد و دانست که در ملاقات‌های بعدی خشونت و تهدید را نباید نسبت به رئیس هیات نمایندگی ایران ادامه دهد؛ زیرا امکان داشت برنامه اقامت خود را در مسکو قطع کنم و با یاس از کنار آمدن با سران شوروی، در روش سیاسی خود تغییر محسوس بدهم و به اتکای دول غربی موضوع شکایت ایران را در سازمان ملل متحد به‌طور جدی تعقیب کنم و افکار جهانیان را با طرح دعوی در شورای امنیت و جلسات رسمی سازمان ملل متحد علیه دولت اتحاد شوروی برانگیزم. در جلسات بعد کلام استالین تغییر یافت و در مقابل مردی سرکش و مقاوم به ملایمت گرایید.»

قوام در بخش «انتخابات دوره پانزدهم مجلس» نیز خاطره جالبی نقل کرده است: «...روزنامه‌های اطلاعات و کیهان علیه من و دوستان نزدیک مقالات تند و انتقادآمیزی منتشر ساختند. روزنامه‌های موسمی که معمولا در مواقع لازم، با دریافت کمک‌های مالی به‌وسیله استعمار انگلستان مورد استفاده واقع می‌شوند و علیه آزادی‌خواهان و وطن‌پرستان به‌کار می‌روند، از قبیل روزنامه‌های صدای وطن، صدای مردم، اقدام و از این قبیل، از هیچ هتاکی و اهانت به من و همکاران وفادارم دریغ نورزیدند. دکتر مظفر بقایی که با مساعدت و کمک من از ورطه گمنامی بیرون آمده و برای نخستین بار به مجلس راه یافته بود مامور شد به‌عنوان اینکه من دیگر رهبر حزب دموکرات ایران نیستم، محل حزب دموکرات را که در آن موقع در کافه شهرداری بود، اشغال کند. این شخص فرومایه و کم غیرت نیز به اتفاق گروهی چاقوکش و چماق به دست به محل حزب حمله‌ور شد. حسین مکی نیز که موفقیت خود را در انتخابات مجلس شورای ملی از شهر اراک، مرهون مساعدت من بود از عضویت حزب دموکرات استعفا کرد و با نهایت بی‌شرمی مخالفت با مرا آغاز کرد.»

- «خاطرات سیاسی قوام‌السلطنه» به همت غلامحسین میرزاصالح، انتشارات معین