درگذشت شاه‌عباس یکم

جان کارت رایت، یکی از جهانگردان خارجی که در سال ۱۰۱۲ هجری قمری شاه‌عباس را از نزدیک دیده بود، در سفرنامه خود درباره ۳۴ سالگی شاه‌عباس چنین می‌نویسد: «این شهریار جوان از لحاظ جسمانی و عقلانی هر دو نمونه‌ای از کمال مطلق است. آدمی است میانه بالا، سیمایی سخت موقر و چشمانی تیز و نافذ دارد، سیه چرده‌است و صاحب سبیلانی دراز. ریشش را می‌تراشد و ظاهرش حکایت از جنگاوری او دارد و طبعی سختگیر دارد. چنان‌که در نخستین برخورد، آدمی چنین می‌پندارد که جز بی‌رحمی و خشونت چیزی در خمیره وجود او ننهاده‌اند، اما در حقیقت طبعی فروتن و مهربان دارد، چنان‌که به راحتی می‌توان او را دید و با او سخن گفت. روش وی این است که در میان اعاظم امرای درباری آزادانه بر سر طعام می‌نشیند و از شکار و بازپرانی به همراه اعیان درباری و بزرگان و فرستادگان پادشاهان بیگانه حظ فراوان می‌برد.»

دلاواله درباره شاه در میان‌سالگی می‌نویسد: «موی و ابرو و سبیلش تا ۴۹ سالگی نیز سیاه بوده‌است و با آنکه رنگ رویش از آسیب سفرها و جنگ‌های بی‌شمار به سیاهی گراییده بود، زیبایی‌های صورتش بر زشتی‌های آن می‌چربید و روی هم قیافه‌ای موقر و جالب و نجیب داشت. دست‌هایش مثل کارگران روستایی کوتاه و ستبر و سیاه بود و آنها را به رسم زمان حنا می‌بست. بر اثر رنج‌ها و تلاش‌هایش در میدان‌های جنگ، بر اثر افراط در شراب‌خواری و ابتلا به بیماری‌های گوناگون (مالاریا، آبله و امراض دیگر) موهای سرش در ۵۲ سالگی ریخته بود.» در کتاب «عالم آرای عباسی» علت مرگ او چنین توصیف شده است: «چند روز قبل از آن در شکارگاه، پادشاه در خوردن و آشامیدن طعام افراط کرد و در بازگشت، به سبب سنگینی بار معده دچار تب شد و در اندک مدتی از اوج کمال به حضیض وبال رسید.»