برای نمونه آن گسست معرفت شناسانه‌ای که با ماکیاولی در نظام «حقیقت غربی» شکل گرفت، برای روشنفکر ایرانی ناشناخته بود. ماکیاولی و روشنگران غربی بعد از او با تکیه براندیشه» حقیقت موثر امور (Verita Effetualle della cosa)، (Effectual Truth) و در گسست از نظام «حقیقت بالذات» (Truth Essential) قدمایی، درپی یافتن نقطه اتکای دیگری غیر از اخلاق و دیانت برای مشروعیت پدیده‌های عصر جدید بودند، اما روشنفکر مشروطه، همچنان جهان اطراف خویش و از جمله سیاست را از منظر «نظام حقیقت بالذات» می‌دید. به‌ این سان، تبیین ابعاد و مختصات این بی‌التفاتی به مبانی که در نهایت به تاسیس نظریه مشروطه‌ای منجر شد که نه به لحاظ نظری درک درستی از آن اندیشه اروپایی داشت و نه به لحاظ تاریخی نسبتی با تحولات و مناسبات قدرت نیروهای اجتماعی در ایران داشته است.

 

از مقاله «فقدان نزاع تاریخی و شکست مشروطیت در ایران» به قلم داود پرن و شجاع احمدون