فتحعلی‌شاه در دوره سلطنتش به‌دنبال ایجاد رابطه نزدیک با علما بود. او می‌کوشید که علما او را به‌عنوان حاکم قانونی بپذیرند و تا اندازه‌ای دولت او را تایید کنند (آلگار، همان: ۸۸). فتحعلی‌شاه در آغاز حکومت خود، از شیخ جعفر نجفی اذن سلطنت گرفت و شیخ جعفر او را نایب خود قرار داد. فتحعلی‌شاه به میرزا ابوالقاسم قمی و شاگردان وی: ملاعلی نوری، حاج‌محمدابراهیم کلباسی و حجت‌الاسلام سیدمحمدباقر شفتی، احترام زیادی می‌گذاشت. ملا احمد نراقی، کتاب معراج‌السعاده را برای او به فارسی ترجمه کرد و در سال ۱۲۵۰ هـ. ق هنگام آخرین سفر وی به اصفهان، به محض ورود بیش از چهار صد عالم برای خوشامدگویی به پیشباز او رفتند که از جمله یکی از آنها ملاعلی نوری شاگرد میرزا ابوالقاسم قمی را باید نام برد (سینا، ۱۳۷۰: ۵۲ ـ ۵۱ ). فتحعلی‌شاه که خود دستی در شعر داشت در قصیده‌ای که وی هنگام ولایتعهدی خود در مدح «عموی تاجدارش» سروده، سلطنت آقامحمدخان را با نبوت محمد(ص) مقایسه کرده و آورده است که: دو محمد در جهان پیدا شد از ترک و عرب (قیصری، ۱۳۸۹: ۵۷).

پس از برخورداری از مشروعیت مذهبی، شاهان قاجار سعی داشتند که تنها به عنصر مذهب به‌عنوان تنها منبع مشروعیت خود همیشه تکیه نکنند به همین جهت آنها سعی کردند که از مشروعیت ملی هم برخوردار شوند. در تایید این ادعا می‌توان گفت که نام‌های پسران فتحعلی‌شاه تا پسر بیستم، کلا ترکی و عربی است درحالی‌که اسامی چهل پسر بعدی وی غالبا فارسی است (قیصری، همان). به این ترتیب می‌توان رگه‌هایی از این تغییر رویکرد را در نام‌گذاری فرزندان ‌شاه مورد توجه قرار داد. علاوه بر این با مشاهده چهره‌های درباریان و لباس‌های فرمانروایان قاجار، می‌توان شباهت فراوانی را بین تصاویر پادشاهان افسانه‌ای و پادشاهان قاجار مشاهده کرد. (همان: ۵۸). به هر روی، دوره نزدیکی و روابط حسنه بین دستگاه سلطنت قاجار و روحانیت که از دوره سلطنت آقامحمدخان آغاز و در دوره فتحعلی‌شاه به اوج خود رسیده بود، در دوره سلطنت جانشین وی ـ محمد‌شاه ـ دچار رکود و به تدریج به تنفر تبدیل شد.تقابل عملی و عینی دستگاه سلطنت قاجار با روحانیت را می‌توان در مناسبات محمد‌شاه با حاجی‌سیدمحمدباقر شفتی نام برد (الگار، همان: ۱۶۰).

تحلیلی که علیرضا شجاعی‌زند در مورد مناسبات قدرت سلطنت و دستگاه روحانیت ارائه کرده است پذیرفتنی است. او روابط شاهان نخستین و دومین سلسله قاجار را احترام متقابل (احترام مترصد) و دوره سلطنت محمد‌شاه را دوره تقابل مستنفر که منجر به تنفر هر دو طرف از یکدیگر شده بود می‌داند (شجاعی زند، همان: ۱۷۹).  این تقابل را به‌صورت عینی در دوره سلطنت ناصرالدین‌شاه می‌توان در واقعه تنباکو مشاهده کرد (لمبتون، ۱۳۷۵: ۳۰۵).  تقابل و رویارویی این دو نهاد، کار را به‌جایی رساند که مظفرالدین‌شاه به‌رغم میل باطنی خود، بر اثر فشار علما و روحانیون، به عزل امین‌الدوله صدراعظم خـود رای داد (محیط مافی، ۱۳۶۳: ۷۸). رویارویی نهاد روحانیت با سلطنت قاجار، در پدیده نهضت مشروطه به اوج رسید تا جایی که شیخ‌عبداله مازندرانی، آخوند محمد‌کاظم خراسانی و حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی به‌عنوان سه شخصیت مذهبی برجسته ساکن نجف در حمایت از دو مجتهد تهرانی به نام‌های: سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی، هرگونه کوششی را برای استقرار مشروطه معادل با جهاد تحت رهبری امام زمان دانستند (مخبر، ۱۳۷۱: ۲۶۸) و عملا موجب قیام شهرها علیه دوره سلطنت محمدعلی‌شاه که به عصر استبداد صغیر موسوم بود شدند.

نهضت مشروطیت نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران به‌شمار می‌رود در این دوره تحولات سیاسی ـ اجتماعی نشان داد که تکیه و رویکرد به یک یا هر دو مبانی و خاستگاه مشروعیت یعنی مذهب و ملیت، نمی‌تواند از این به بعد، موجب ایجاد وجاهت برای نهاد حکومت شود. جامعه ایران، در دوره این تحول، درحال گذار از منابع سنتی مشروعیت به منبع مدرن مشروعیت یعنی توجیه دموکراتیک نهاد قدرت بود ولی رژیم شبه‌مدرنیستی پهلوی، این تحول را درک نکرد و برای توجیه مشروعیت بنیان حکومت خود کفه ترازو را به‌شدت به سمت ملیت سنگین کرد:  رضا‌شاه برای کسب مشروعیت ملی، بی‌اندازه به تاریخ باستان و قبل از اسلام توجه کرد خصوصیت باستان شناسی که به ایرانیان اجازه داد میراث استثنایی گذشته خود را کشف کنند، کار او را تسهیل کرد و در واقع از سال ۱۸۹۷ م. برابر با ۱۲۷۶ خورشیدی، دولت فرانسه ماموریت و حتی انحصار پژوهش‌های باستان‌شناسی را در ایران کسب کرده بود، بنابر این پژوهش‌های مزبور که به وسیله ژاک دو مورگان در شوش و سپس توسط رومان گیر شمن در تپه سیلک کاشان به عمل آمد، به نقطه موردنظر منتهی می‌شد رضاخان برای اینکه مشروعیت ملی دیرینه‌اش را نشان دهد، حتی نام «پهلوی» نیای زبان فارسی را بر سلسله‌ای نهاد که می‌رفت تشکیل شود، در تهران موزه باستان‌شناسی را تاسیس کرد که آندره گُدار ریاست آن را بر عهده داشت در ساختمان بسیاری از ابنیه دولتی، از هنر معماری هخامنشی الهام گرفت.

محمد رضا‌شاه در سال ۱۹۷۱ م برابر با۱۳۵۰ خورشیدی، این منطق باستان‌گرایی را به اوج رساند و در سخنرانی خود در جشن‌های تخت جمشید، به سلف خود کوروش تا مرحله نامربوط‌گویی پیش رفت و خودش را وارث مستقیم هخامنشیان معرفی کرد و گفت: آسوده بخواب که ما بیداریم. (دیگارو...، ۱۳۷۷: ۶۴۲ ـ ۶۴۱). در دوران سلطنت پهلوی بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه پهلوی، دو رکن سیاست‌گذار رژیم، با تبلیغ مشترکات ادیان سعی داشتند وانمود کنند که هویت اسلامی همان هویت فرهنگی ایران پیش از اسلام است. تلاش می‌کردند تا نهاد سلطنت را جزئی اصلی از ارکان ایرانی قلمداد کنند. برگزاری جشن‌های سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ خورشیدی، تماما در جهت تبلیغ نوعی ناسیونالیسم افراطی است؛ تلاش می‌شد تا نشان داده شود مقام و مرتبه شاهنشاهی درتمام قرون و اعصار، در قلوب ایرانیان به منزله یک عقیــده دینی نفوذ داشته و استیلای اسـلام رشته ملیت را پاره نکــرده است. (ازغندی، ۱۳۷۹: ۱۰۹ ـ ۱۰۸/ ۲).

نتیجه:

در همه زمان‌ها و در همه مکان‌ها، نهاد قدرت برای پذیرش حمایت مردم از خود از یکسو و مردم هم از سوی دیگر برای اعتماد به نهاد قدرت، در صدد طرح و پذیرش مبانی مشروعیت قدرت بوده‌اند. در دوران موسوم به عصر سنت که قدمتی طولانی دارد مبانی مشروعیت به مذهب و ملیت ختم می‌شود و این دو مفهوم مهم‌ترین مبانی و خاستگاه مشروعیت‌بخش نهاد قدرت بوده‌اند، مردم هم پذیرش و اطاعت از حکومت را برهمین محور دوگانه برخود واجب و مسلم داشته‌اند.

 

بخشی از یک مقاله به قلم فریدون شایسته، مندرج در سایت مورخان شبکه علمی تاریخ‌نگاران ایران