دوران کرونایی و وظایف تاریخ‌نگاران

در حوزه تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نگری هم سوالات و مسائل متعدد و متنوعی مطرح شده که هر کدام از استادان و فرهیختگان و دانش‌آموختگان این رشته از دید خود آرای ارزشمندی را ارائه داده‌اند.

بر اساس تجربه پژوهشی شخصی انجام شده در حوزه تاریخ معلولان، از زاویه دیگری این قضیه را بررسی کرده‌ام. در ابتدای دهه 90 این پژوهش را آغاز کردم. به سختی و دشواری بسیار به مطالب مورد نیاز دست یافتم به چند دلیل؛ تاریخ اجتماعی و مسائل آن در تاریخ ما خوش‌بینانه در اولویت‌های آخر بود و در صدر همه تاریخ سیاسی و نظامی و قبیله‌ای قرار داشت. غالب منابع و اسناد تاریخی توسط دربارها و دستگاه‌های حکومتی تهیه و تدوین می‌شد و خیلی علاقه‌مند به مسائل اجتماعی و طرح و حل آن نبودند. مورخان هم تابع این نگاه و این خواسته‌های ملوکانه بودند به‌طوری که حتی یک منبع معتبر اجتماعی درباره مردم زمانه‌شان خلق نکردند. این نگاه آن دوران است و حرجی بر آنها نیست. امیرکبیر با وسعت دید و تجربیاتش به امور اجتماعی توجه ویژه‌ای کرد و روزنامه وقایع اتفاقیه او منبع مهمی برای تاریخ اجتماعی دوران خودش است.

 نهضت مشروطه نیز این نگاه اجتماعی مردم‌مدارانه را پررنگ‌تر کرد و تاریخ‌نگاران جدید با محور مردم، تاریخ را نگاشتند. پزشکی مدرن با تمام وجود به مبارزه با اپیدمی‌ها و بیماری‌های مرگبار و معلولیت‌ساز زمانه پرداختند و مطالب و مدارک ارزشمندی بر جای گذاشتند. (رجوع به خاطرات پزشکان غیرایرانی؛ پولاک و تولوزان و...، تاریخ طب و طبابت در ایران به روایت اسناد به همت محسن روستایی مطلب ارزشمند و مهمی درباره جدال طب جدید و سنتی و جدال طب جدید با خرافه‌ها و برخی اعتقادات بی پایه مردم بازگو می‌کنند.) در دوره پهلوی توجه خاصی به مسائل و امور اجتماعی شد. 

دوران فرح پهلوی اوج این خدمات بود هر چند رنگ تبلیغات شاهانه در آن غلیظ بود. با این حال منابع و اسناد زیادی در این حوزه تولید شد. نگاه‌های اجتماعی‌محور کمونیست‌ها و پیروانشان در طرح ویژه مسائل اجتماعی اهمیت ویژه‌ای دارد. هنوز تاریخ اجتماعی مرتضی راوندی بی‌بدیل است.

سفرنامه‌ها و خاطرات غیر ایرانی در بیان مسائل اجتماعی این دوران بسیار راهگشا بوده‌اند و آنها حاملان فکری و فرهنگی غرب بودند که به امور اجتماعی بیشتر اعتنا داشتند و در کنار آنها مطالب و مدارک میسیون‌های مسیحی نیز مهم تلقی می‌شود که در کارهای پزشکی، بهداشتی و توانبخشی به بیماران و معلولان ایرانی کوشا بوده‌اند (مانند کریستوفل کشیش آلمانی که بانی نگهداری و آموزش نابینایان در ایران دوره قاجاریه و پهلوی بود). 

ولی در کل قلت منابع داخلی سوال‌برانگیز است. ما درباره اپیدمی‌های مختلف طاعون، وبا، آبله، دیفتری، تیفوس و مالاریا و... با ابهامات بسیار مواجه هستیم. دقیقا چه تعدادی مبتلا بودند؟ نمی‌دانیم. چه کسانی بودند؟ نمی‌دانیم. چگونه مردند؟ نمی‌دانیم. آنهایی که زنده ماندند چه ذهنیت‌هایی از این دوره و پس از آن داشته‌اند؟ نمی‌دانیم. چه گفته‌اند و چه نوشته‌اند؟ نمی‌دانیم. چرا با این همه ابهام و جواب‌های کلی مواجه هستیم؟

به نظر می‌رسد تنها نگاه به مرحله تاریخ‌نگاری برای نیل به نتیجه کفایت نمی‌کند. ما باید به‌طور جدی به مرحله گردآوری منابع و مدارک تاریخی هم بپردازیم. اکنون میزان سواد هم کمی و هم کیفی افزایش یافته است. رسانه‌های واقعی و مجازی با تعداد زیاد و تنوع بسیار حتی تا دورافتاده‌ترین مکان‌ها در دسترس هستند. باید مانند خیلی قضایا، تاریخ هم «برون‌سپاری» شود. به جامعه آموزش‌های لازم داده شود تا مطالب تاریخی را بنویسند و اسناد، مصاحبه‌ها، عکس‌ها، فیلم‌ها و... را خودشان ثبت و انتقال دهند و با فنون و شیوه‌های این کارها آشنا شوند. باید بیشتر به مسائل اجتماعی معطوف شد وگرنه دیگران به مسائل سیاسی و اینها الی ماشاءالله می‌پردازند. خود مردم جامعه باید مستندسازی زندگی و امور مهم آن را انجام دهند و در سطوح عالی پژوهشگران و مورخان با دیدی تبیینی، تحلیلی و تعلیلی به بررسی این ماجراها بپردازند. 

این پیامد برای همه رشته‌های نیازمند رجوع به گذشته نیز اهمیت دارد و برای آنها هم داده‌های اطلاعاتی و تاریخی ارزشمندی برای بررسی‌ها و قضاوت‌های میان‌رشته‌ای ایجاد می‌کند. 

این دوره نیز برای تاریخ‌نویسان و تاریخ‌پژوهان همین وجه را دارد و باید آحاد جامعه را و نه فقط متخصصان و تحصیلکردگان این رشته را به‌طور فنی و ساده آموزش داد تا در گردآوری منابع و مدارک به یاری تاریخ بیایند. این حرف را باید جدی انگاشت «ما تنها متولیان تاریخ نیستیم». تاریخ متعلق به همه مردم است و با سرنوشت همه آنها گره خورده است و باید از توان، نظر و رای آنها در تهیه و تدوین تاریخ‌ها یاری گرفت. باید زیرساخت‌های ذهنی و عملی مستند‌سازی را در جامعه ایجاد کرد تا «با هم و برای هم تاریخ» را بنویسیم. 

p22- (6)