در این ماه واعظی به نام شیخ برینی از سمت خراسان به کرمان وارد شد. وی چون همواره شمشیری در حمایل داشت به شیخ شمشیری مشهور شد. شیخ شمشیری در منبرها و مجلس‌ها به طوایف زرتشتی و هندیان و به خصوص به طایفه شیخیه که در کرمان اهمیتی داشتند دشنام می‌داد. سخنان او که باب طبع عوام بود بازارش را گرم کرد و نزدیک بود فتنه‌ای برپا شود. شاهزاده رکن‌الدوله حاکم کرمان دستور داد وی را از کرمان تبعید کردند. تبعید شیخ، مردم نادان را به هیجان آورد تا آنجا که همگروه شدند و شیخ را بازگرداندند. تبعید شیخ و بازگشت او، وجودش را مهم جلوه داد و باعث شد که مباحثه درباره گفتار او که آیا شیخیه بدند یا خوبند،کافرند یا مسلمانند رواج یابد. در همین گیر و دار حاجی میرزامحمد نامی از مردم کرمان که قریب به ۱۴ سال در نجف درس خوانده و در  محضر آخوند ملامحمد کاظم خراسانی تلمذ کرده و شده از آن مرحوم گواهی اجتهاد دریافت کرده بود، وارد کرمان شد؛ مردم از او به گرمی استقبال کردند و بالطبع نظر او را نسبت به طایفه شیخیه دانست پرسیدند، او اگرچه کتبا پاسخی نداد، اما شفاها به آنان بد گفت و از همه مهم‌تر اینکه شیخ شمشیری را در حمایت خود گرفت. ضمنا از فرصت استفاده کرد و امامت مسجدی را که تعلق به شیخیه دانست به پسرعمه خود واگذار کرد. شیخیه که تاکنون متانت نشان داده بودند به مدافعه برخاستند و در گیرودار مبارزه و مدافعه چند تن کشته شدند. کار انقلاب در کرمان چنان بالا گرفت که محمدعلی میرزا ولیعهد رکن‌الدوله را معزول و ظفرالسلطنه را به آنجا اعزام کرد. ظفرالسلطنه که با طباطبایی بی‌ارتباط هم نبود نتوانست آتش فتنه را خاموش کند یا نخواست. حاصل تدابیر و اندیشه‌های او این شد که فرمان داد حاجی میرزا محمدرضا و دو تن دیگر از علمای دستیار او را که هر دو عنوان اجتهاد داشتند به دارالحکومه کشاندند و به چوب بستند.

برای پیشرفت مقاصد آزادی‌خواهان محال بود واقعه‌ای بهتر از این واقعه پیش آید، واقعه‌ای که اگر عاقلانه از آن بهره‌برداری می‌شد می‌توانست تمام طلاب را که آن روز نیرومندترین طبقات مملکت بودند علیه دستگاه استبداد بسیج کند و کم‌وبیش نیز چنین نتیجه‌ای حاصل شد، زیرا در ماه رمضان قسمت عمده سخنان وعاظ تهران به حادثه کرمان اختصاص داشت.

منبع: کتاب «انقلاب مشروطیت ایران»

به قلم دکتر محمداسماعیل رضوانی