بحران فراگیر فقر پس از طاعون بزرگ طاعون‌زدگان تهران -دهه 1270هجری شمسی

تانکوانی، سیاح فرانسوی که در سال ۱۲۲۳ه.ق وارد ایران شد، از بروز طاعون در ایران خبر می‌دهد؛ زیرا یکی از افرادش در اثر این بیماری جان خود را از دست داد.

سیف اظهار می‌دارد: «که اگر در سال‌های قبل از ۱۲۴۶ه.ق موارد مکرر شیوع وبا در ایران داشته‌ایم ولی طاعون حداقل یک بار در سال ۱۲۳۸ه.ق در ایران ظهور کرده و در اثر این طاعون در شهر شیراز در فاصله یک هفته، ۶ هزار نفر تلف شده‌اند.» با اطلاعات به دست آمده مشخص می‌شود که طاعون قبل از ۱۲۳۸ه.ق در ایران بروز داشته اما ظاهرا منطقه‌ای و محدود بوده است.

با وجود این آمار، فریزر شیوع نخستین طاعون در ایران را در سال ۱۲۴۴ه.ق می‌نویسد. او عقیده دارد در این سال از طرف مازندران، این بیماری به شهمیرزاد سرایت کرد، این بیماری در شهمیرزاد با چنان شدت مرگباری شیوع یافت که تقریبا نه‌دهم جمعیت این شهر نابود شدند. شهمیرزاد قبل از این مصیبت، پنج تا هشت هزار نفر جمعیت داشت ولی در سال ۱۲۴۸ه.ق همه اهالی این شهر بیش از ۵۰۰ تن هم نمی‌شدند و شمار گورستان‌های آنجا شاهد خوبی برای این مصیبت بزرگ بود.  در سال ۱۲۴۵ه.ق بلای طاعون در مازندران و گیلان به شدت شیوع یافت و کم‌کم به نواحی دیگر هم رسید و کشتار فراوانی به جای گذاشت. در این وقعه که مدت مدیدی هم ادامه داشت شاهزاده ملک آرای، حاکم مازندران و یحیی‌خان حاکم گیلان فرار کردند و در تهران سکونت گزیدند. این بلا در گیلان ۱۰۰ هزار نفر را کشت.  طاعون بزرگ در اکثر شهرهای ایران به‌ویژه شهرهای سواحل دریای خزر در فاصله سال‌های ۴۷-۱۲۴۶ه.ق/ ۳۱-۱۸۳۰م بروز و شیوع یافت. به وضوح معلوم نیست که این طاعون از کجا شروع شد و دقیقا چه مدت ادامه یافت ولی در برنامه منابع اشاراتی به آن شده است. این طاعون از اول بهار ۱۲۴۶ه.ق آغاز شد و در کردستان، مازندران و گیلان کشتار عظیمی به راه انداخت.  در سال ۱۲۴۶ه.ق/ ۱۸۳۰م طاعون و وبا در شهرهای امپراتوری عثمانی شایع شد و از آنجا به ایران از جمله گیلان، مازندران و گرگان سرایت کرد. همدان و کرمانشاه از اولین شهرهایی بودند که به خاطر جمعیت انبوه زائران از عراق برگشته و ازدحام آنها با جمعیتی که در بازار رفت و آمد می‌کردند، در معرض این بیماری‌ها قرار می‌گرفتند. این بیماری‌ها از این زمان در حدود چهار سال ادامه یافت و باعث کاهش شدید جمعیت شهرها و روستاها شد. بیماری طاعون در کرمانشاه حدود سه سال بی‌وقفه ادامه یافته و تقریبا نه‌دهم جمعیت شهر به آن مبتلا شدند.

در مورد طاعون سال ۱۲۴۷ه.ق یادداشت تاریخی مهمی به دست آمده که ناطق به صورت کامل به آن اشاره کرده است: «در سنه ۱۲۴۷ در اکثر شهرهای ایران و روم ناخوشی طاعون به هم رسید. در استرآباد ۱۲-۱۰ هزار خلق تلف شدند. در مازندران قریب ۲۰۰ هزار خلق تلف شدند، رشت و گیلان بالمره خراب شد، در تهران ۱۲-۱۰ هزار خلق تلف شده‌اند، در هزار جریب بسیار تلف شدند، در چهار ده، ۱۵۰ نفر تلف شده‌اند، در نوبه هم ۱۵۰ نفر تلف شده‌اند. تمامی مردم فرار کرده‌اند، در صحراها منزل کرده‌اند. در کرمانشاهان حساب ندارد که چقدر تلف شده‌اند، ۳۰۰-۲۰۰ هزار نفر تلف شده‌اند. در بغداد، کربلا، کاظمین متجاوز  از۲۰۰هزار تلف شده‌اند. در تبریز محال آذربایجان یک سال طول کشید، بسیار تلف شده‌اند. در دامغان فراری استرآبادی آمده‌اند، بعضی محلات که مانده‌اند همان محلات را گرفته است قریب ۱۵۰ نفر تلف شده‌اند. به سبب قرابت استرآبادی، سمنان را نگرفته است. کلاته را هم نگرفته است. محال فارس را خراب کرد. علاجی به غیر ‌از فرار و تفرقه شدن ندارد. تفرقه شدن و فرار کردن تفاوت کلی دارد. در عهد سلطنت فتحعلی شاه قاجار بوده است، فی سنه ۱۲۴۷.» علاوه بر این سند تاریخی مهمی از گسترش طاعون در اردبیل و عدم‌مطالبه مالیات از مردم روستاهای این شهر طی سال‌های ۱۲۴۷-۱۲۴۶ه.ق به دست آمده است.

فریزر که دوبار در سال‌های ۱۲۳۸-۱۲۳۷ه.ق/ ۱۸۲۱م قبل از طاعون و در سال ۱۲۴۸ه.ق/ ۱۸۳۳ م بعد از طاعون از ایران دیدن کرده، مشاهدات قابل‌توجهی دارد. او در سفر دومش در مورد شهرهای مختلف مازندران نوشته است: «در هر قدم فقط خرابی و انهدام است که دیده را آزار می‌دهد نه افزایش جمعیت و آبادانی.» او در این سفر از بارفروش(بابل) دیدن کرده درخصوص اثرات طاعون در این شهر می‌نویسد: «در هر مورد که سراغ یکی از آشنایان قدیم را می‌گرفتیم به یقین جوابی جز این نمی‌شنیدم که: «آه، او مرده است، طاعون او را برده است.»

او که در سال ۱۲۴۸ه.ق از رشت نیز دیدن کرده، از این شهر به عنوان شهر ارواح نام می‌برد؛ «از هر کس سراغ می‌گرفتم می‌گفتند از هیچ کس سوال نکن که هیچ‌کس زنده نمانده است. در بازارها، خلأ ناشی از بروز طاعون مایه جلب عمده فراوانی از بیگانگان (غیرگیلانی) شده است اما در بازار بزرگ که روزگاری آن را پرازدحام دیده بودم نیمی بلکه دوسوم دکان‌ها بسته بود و بقیه را یا سوداگران خرده‌پای ابریشم تصرف کرده بودند یا دوره‌گردان یا خرده‌فروشان چیت و قماش نخی و محصولات معمولی کشور.»

این طاعون بزرگ در جمعیت شهر رشت تاثیر چشمگیری گذاشت؛ «به موجب حساب بعضی مردمان، درست ۶۰ هزار نفر به دیار عدم ‌رفتند.» این طاعون در گیلان نیز بسیار مخرب بود. به‌گونه‌ای که جمعیت گیلان در اثر آن به شدت کاهش یافت و بیش از نیمی از جمعیت گیلان از دست رفت و کم‌کم غیرگیلانی‌ها (خلخالی‌ها) در آنجا ساکن شدند.

در زمان ورود فریزر به شهر آمل در سال ۱۲۴۸ه.ق طاعون در این شهر بیداد می‌کرد. طاعون در آمل شدیدتر از سایر مناطق گیلان و مازندران بود و تلفات فراوانی گرفته بود. به گفته او در آمل دیّاری دیده و صدایی شنیده نمی‌شد، تنها ۶-۵ نفر که از طاعون در این زمان جان سالم به در برده بودند، حضور داشتند و اکثر سکنه به ییلاقات مهاجرت کرده بودند. این چند نفر از حضور فریزر در این زمان بحرانی در آمل تعجب کرده بودند. دیگر شهرهای مازندران از جمله ساری نیز در اثر این طاعون بزرگ، قسمت زیادی از سکنه خود را از دست دادند. شیوع طاعون ساری متاثر از ورود آن از آستاراخان و بارفروش بابل بود. بارنز که در سال ۱۲۴۹ه.ق/ ۱۸۳۳م یک سال پس از طاعون از شهر ساری دیدن کرده، جمعیت این شهر را بیشتر از ۳۰۰ نفر ذکر نمی‌کند و اذعان می‌دارد که همین جمعیت باقی‌مانده هم کسانی بوده‌اند که بیماری‌شان بهبود یافته بود. بارنز می‌گوید: «تقلیل فوق‌العاده نفوس در شهر، جلوی انتشار این بیماری را گرفته، ولی زمینه بروز طاعون در ساری وجود دارد.» همچنین در این سال، طاعون به استرآباد هم راه‌ یافته، این شهر را به گونه‌ای ویران کرد که نیمی از دکان‌ها و منازل به واسطه فوت صاحبان آنها بسته شد و کل جمعیت شهر بیش از چهار هزار نفر نبود. این بیماری در استرآباد آن‌چنان وحشتناک بوده که به عنوان مثال از یک خانواده ۱۰ تا ۱۲ نفری، بیش از دو یا سه نفر باقی نگذاشت. جمعیت هشترخان و استرآباد در این سال طاعونی، به یک‌سوم کاهش یافت. در گیلان و مازندران تلفات طاعون به حدی بود که فتحعلی‌شاه کل مالیات آنها را بخشید. طاعون بزرگ علاوه بر مناطق شمالی به مناطق جنوبی هم راه یافت. به گفته کسروی، طاعون سال ۱۲۴۷ه.ق/ ۱۸۳۱م در خوزستان نیز شیوع یافت. شدت طاعون در این منطقه به قدری بود که در مدت کوتاهی، گروه زیادی از مردم آنجا از عرب و عجم نابود شدند و در نتیجه، بسیاری از آبادی‌ها از سکنه تهی شده، ویران گشتند. در سال۱۲۴۸ه.ق/ ۱۸۳۲م طاعون در شوشتر تلفات گرفت و شهر از سکنه خالی شد. طاعون از شوال آن سال تا صفر سال بعد به مدت پنج ماه دوام یافت و سختی بیشتر آن در ماه ذیحجه بود. در شوشتر بیش از نیمی از شهر از گزند طاعون نابود شدند.

«بارون دوبد» که ۱۰ سال پس از طاعون بزرگ در خوزستان بوده، جمعیت شوشتر را چهار تا پنج‌هزار نفر تخمین می‌زند. همچنین در سال‌های ۱۲۵۷-۱۲۵۶ ه ق بسیاری از خانواده‌های شوشتری به دزفول نقل مکان کرده‌اند، چون شوشتر از رونق سابق و جمعیت و اعتبارش کاسته شده، دزفول به جای شوشتر که قبلا مرکز خوزستان بود، مرکزیت یافت. در نتیجه این اوضاع، بسیاری از خانه‌ها در شوشتر بدون صاحب باقی مانده و رها شده‌اند. این گزارش نشان می‌دهد طاعون بزرگ آنچنان در شوشتر تاثیر گذاشته که به یک باره مرکزیت این شهر در اثر ویرانی و تلفات فراوان از دست رفت و دزفول جای آن را گرفت. در سال ۱۲۴۷ ه ق/  ۱۸۳۱ م طاعون در آذربایجان شیوع یافت و در گوشه و کنار این ولایت، تعداد کثیری را تلف کرد. مینورسکی که در سال ۱۲۵۸ ه ق/  ۱۸۴۲ م از تبریز دیدن کرده است، ساکنان این شهر را ۹ هزار خانوار و جمعیت آن را صد الی صد و بیست هزار تن ذکر می‌کند. او معتقد است که حاکمان قاجار صلح و صفا را در این شهر برقرار کرده‌اند، ولی تلفات وبا و طاعون در این شهر تاثیر مخربی گذاشته است. طاعون بزرگ به بندرهای جنوبی از جمله بنادر کنگان و دیلم نیز راه یافت، چنانچه جمعیت این بنادر در اثر این بیماری‌ها کاهش یافته است و برخی از بازماندگان این بنادر علاوه بر بیماری به علت برنیامدن از پرداخت مالیات به نواحی دیگر از جمله بصره مهاجرت کردند. در این زمان، در بنادر بر اثر طاعون بزرگ و وبا و سنگینی مالیات‌ها، پدیده مهاجرت، پدیده عمده محسوب ‌شد.

در ایالت فارس نیز طاعون بزرگ موجب کاهش جمعیت شد. شیوع این طاعون در خراسان و کرمان کمتر در گزارش‌ها آمده است لیکن اعتمادالسلطنه اشاره می‌کند: طاعون بزرگ در سراسر مملکت شیوع یافت و در تهران به تنهایی بیست هزار نفر را کشت. همچنین از نامه‌ای که از قائم‌مقام باقی مانده است، به وقوع طاعون ۱۲۴۷ ه ق در خراسان اشاره کرده است. شیوع طاعون در اصفهان هم خیلی شدید بود، اما از شمار تلفات اطلاعی در دست نیست. به طور کلی در سال ۱۲۴۷ ه ق بلای طاعون و وبا به صورت همزمان در همه شهرهای ایران به ویژه شهرهای شمالی شیوع یافت و جان بسیاری را گرفت. کورف که طی سال‌های  ۱۲۵۱- ۱۲۵۰ ه ق/  ۱۸۳۵- ۱۸۳۴ م از شهر قزوین دیدن کرده است، از گورستان‌های شهر قزوین که ناشی از قربانیان وبا و وطاعون بزرگ است، یاد می‌کند. به گفته او این بیماری‌های خطرناک همزمان در ایران بروز می‌کنند و به طرزی فجیع مردم را از بین می‌برند. کورف اظهار می‌کند که طاعون تنها در طی سال‌های ۱۲۴۷- ۱۲۴۶ ه ق در ایران به شدت فراگیر بوده، حال آنکه در زمان‌های قبل از این تاریخ از آن خبری نبوده است. طاعون سال ۱۲۴۶ ه ق در کردستان نیز شیوع و تلفات گرفت. اهالی این ناحیه به سوی مامنی فرار می‌کردند. سنندج از قدرتمندان و متنفذین خالی شد و جز ضعفا و بینوایان که قدرت مهاجرت نداشتند، کسی در این شهر باقی نماند. خسروخان، حاکم شهر با حرمسرا و جمعی عمله جات برای در امان ماندن از مرگ  به کوه آبیدر رفت و از ورود شهریان به اردویش جلوگیری کرد. سرانجام پس از دو ماه که تابستان به پایان رسید، این بلا نیز رفع شد. در نامه‌ای که در سال ۱۲۴۸ ه ق عباس‌میرزا به برادرش اردشیر میرزا نوشته است، از بیماری فراگیر طاعون در آذربایجان خبر داده است. این بیماری بار دیگر در ۱۲۵۰ ه ق در این ولایت شیوع یافت؛ اما این بار خروج خسروخان از شهر نیز نتوانست او را از این بلیه نجات دهد. به آن مبتلا و پس از مدت کوتاهی درگذشت. در این نوبت، بیش از هشت هزار نفر از اهالی این منطقه به  کام مرگ رفتند. شهر زنجان هم گرفتار این طاعون بزرگ شد. چنان که فریزر در سال ۱۲۴۹ ه ق/  ۱۸۳۳ م از وجود ایستگاه قرنطینه در این شهر و شهرهای دیگر خبر می‌دهد تا مانع از ارتباط و آمیزش مردم با اهالی دیگر جاها شوند. قرنطینه تلاشی جهت پیشگیری از رخداد بیماری‌های عفونی بود. با وجود گسترده رخدادهای محلی و همچنین اپیدمی‌های ملی‌، دولت ایران در دوره قاجار سیستمی را برای پیشگیری از گسترش بیماری تعریف نکرد، اگر چه گونه‌هایی از قرنطینه‌سازی توسط برخی از حاکمان صورت می‌گرفت.

اگرچه این سیستم پیشگیری متعلق به دوران بعد از این پژوهش می‌باشد، ولی گزارش‌های محدودی از ساختارهایی مشابه قرنطینه در این دوره نیز وجود دارد، همان‌گونه که پزشکان خارجی در دوره مورد بحث اشاراتی به این موضوع دارند.

بیماری بزرگ طاعون اگرچه تا پایان سال ۱۲۴۹ه‌ق فروکش کرد ولی به دلایل پیش گفته و به ویژه بی‌توجهی کارگزاران و دولت قاجار در چاره‌اندیشی برای پیگیری و مقابله با این بیماری بار دیگر در سال‌های بعد، بلای جان ایرانیان شد. گزارش‌های متعددی از طاعون در دوره‌ محمدشاه در شهرهای مختلف در گزارش‌های تاریخی وجود دارد. طاعون ۱۲۵۱ ه ق در تهران به گونه‌ای آسیب رساند که فقر و استیصال برخی از ساکنان این شهر را به همراه داشت. کورف از تعداد زیاد گداهای تهران در پی این واقعه گزارش می‌دهد و مدعی است در طول روز، خیابان‌های تهران پر از گدا بوده به‌گونه‌ای که هیچ‌جای دنیا  به اندازه تهران گدا ندارد. به گفته او این بیماری در تبریز به حدی شدت یافت که امیرنظام، حاکم آذربایجان دستور می‌دهد برای جلوگیری از شیوع بیشتر بیماری، اثاثیه و حتی بیماران ساکن در خانه‌های مبتلا به این بیماری را بسوزانند. این بیماری در سال ۱۲۵۴ ه ق مراغه و اردبیل را گرفت و در سال‌ ۱۲۶۰ ه ق در لاهیجان منجر به خرابی و ویرانی بیش از دو هزار و پانصد خانه شد. سال ۱۲۶۲ه‌ق در شیراز شایع شد و مردم را مضطرب کرد و در یزد نیز تلفات سنگینی بین هفت تا هشت هزار نفر در این سال گرفت. اگرچه برخی از گزارش‌های آماری از تلفات این بیماری جنبه اغراق دارند ولی می‌توانند مبین عمق فاجعه انسانی اجتماعی در ایران آن زمان باشند. بی‌جهت نیست که به رغم بالا بودن نرخ رشد جمعیت ایران، آمار جمعیتی ایران در پایان عصر قاجار رقم قابل‌توجهی نبود، اگرچه عوامل متعددی در این مساله دخیل بودند.

 پیامدهای طاعون بزرگ

اولین پیامد اجتماعی بیماری طاعون بزرگ در ایران دوره قاجاری، کاهش جمعیت و تشدید فقر و ناتوانی اجتماعی مردم بود. این وضعیت جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی آنها را به‌شدت تحلیل برده، به عنوان جامعه‌ای فقیر و ناتوان به تصویر کشانده است. رابینو که در دوره مشروطه به ایران آمده است از شهر رشت پس از طاعون بزرگ به عنوان شهر مرده یاد می‌کند زیرا طی چند هفته پس از این طاعون نصف جمعیت شهر که بالغ بر چهل هزار نفر می‌شدند هلاک شدند و بقیه افراد از ترس جان  به هر جایی که امکان داشت، فرار کردند. به گفته او جمعیت رشت به هشت هزار نفر کاهش یافت. پیامد کاهش جمعیت، تغییر شرایط اقتصادی هم بود. به گفته رابینو، پول‌، صاحبان تازه‌ای پیدا کرد. بعضی که ثروتمند بودند، گرفتار فقر شدند. ثروت و تجملات و اثاثه آنها را همسایگان‌شان برمی‌داشتند و بعضی که اقوام‌ ثروتمندی را از دست داده بودند، به ثروت می‌رسیدند. فقر به عنوان یک پدیده مخرب اجتماعی در این شهر و سایر شهرهای کناره دریای خزر جولانگاهی عظیم پیدا کرد. این بیماری پایگاه اجتماعی بسیاری از ساکنان این شهر را تغییر داد، همان‌گونه که در لاهیجان نیز عده‌ای را به نان و نوا رساند. بعد از برطرف شدن طاعون بزرگ در لاهیجان، افرادی که به اطراف فرار کرده بودند دوباره به شهر بازگشتند. در این میان جمعی از بازرگانان قزوین، کاشان، یزد و اصفهان و... نیز به این شهر وارد شدند و از این راه ثروت بسیاری به دست آوردند و این امر  موجب فقر اهالی لاهیجان شد. این دو نمونه تنها شاهدی بر این ادعا محسوب می‌شود در حالی که تشدید فقر عمومی ناشی از آسیب‌های متاثر از بیماری طاعون همچون خود این بیماری فراگیر بود. به عبارتی ضعف شدید توان اقتصادی مردم در دوره مورد بحث از عوامل مختلفی سرچشمه می‌گرفت که طاعون نیز در این دسته قرار می‌‌گیرد. این بیماری با شدت آسیب‌رسانی بالا، بسیاری از خانواده‌ها را بی‌سرپرست- که اصلی‌ترین عضو متکفل معیشت خانواده بود- نموده‌، بسیاری از جوانان و زنان را که در نظام اقتصادی خانواده به عنوان یک نیروی کار محسوب می‌شدند، به کام مرگ کشاند، هزینه‌های ناشی از مهاجرت را به خانواده‌ها تحمیل کرد و رکود شدید فعالیت‌های اقتصادی، کشاورزی، دامداری و بازرگانی را به همراه داشت. این آسیب‌ها نظام اجتماعی ایران در دوره قاجار را به شدت تحت فشار قرار داده است.

از مقاله‌ای به قلم:

علی‌اکبر جعفری، نسرین فروغی