کابوس جبهه سوم

تز اصلی سمینار نیز «بررسی مشکلات ایران معاصر» بود (۱۷ آوریل ۱۹۶۵/  ۲۸ فروردین ۱۳۴۴). پروفسور کایلر یانگ که یکی از شرکت‌کنندگان بود، گزارش مفصلی درباره ایران به سمینار ارائه کرده بود. نویسنده این گزارش از حکومت دیکتاتوری و خشن شاه انتقاد کرده و به طور غیرمستقیم، آزادی دوره ۱۵ ماهه نخست‌وزیری علی امینی را ستوده بود و برای آینده پیشنهاد کرده بود که از دیکتاتوری شاه کاسته شود. ملکی در این باره در نامه‌ای چنین نوشته است: «[دکتر علی] امینی با ما نیز در تماس است؛ هر چند امید زیادی به او نیز نیست اما [اگر از نو سر کار آید] دست کم راه نفس‌کشیدنی پیدا می‌شود.»

در نامه دیگری در 22 خرداد 1344، ملکی با نظر خوش‌بینانه به امکان بازگشت امینی نوشت، ظاهر این موقعیت از قول ناظران امور با تشکیل سمینار محرمانه به دعوت وزارت امور خارجه بی‌تناسب نبوده است: «مستر [کایلر] یانگ گزارشی در مورد ایران داده است (محرمانه) که تقریبا مساوی گزارشی است که فرضا ما می‌دادیم. از راه‌هایی نسخه‌ای از آن [گزارش] مدتی در اختیار ما بود که تلخیصی از آن به عمل آمده... این گزارش در محافل سیاسی ایران تاثیری بسزا خواهد گذارد.»

ملکی در این نامه چنین افزود: «جشنی در سفارت آمریکا بوده که ناظران امور آن را دلیل عوض شدن سیاست آمریکا تلقی کرده‌اند... او [امینی] نیز در سفارت آمریکا بوده و امید زیادی برای [به قدرت رسیدن] خودش دارد و کار را خاتمه پذیرفته می‌داند. دکتر امینی روابط نزدیک و صمیمی با ما دارد.»

در گزارش کایلر یانگ پیشنهاد شده بود که به مخالفان و منتقدان معتدل آزادی داده شود. این نامه ترجمه شد و گزندگی متن و اشاره‌های مستقیم به شاه در آن حذف و ملایم شد؛ با اینکه هفت صفحه از بیست صفحه توسط جامعه سوسیالیست‌ها در آن حذف شده بود، انتشار همان مقدار مطلب انتقادی در دایره شایعه‌پردازی به شاه گران آمد. متن انگلیسی گزارش در خرداد 1344 به دست جامعه سوسیالیست‌ها رسیده بود. در فروردین 1344 واقعه تیراندازی به شاه پیش آمد و دو نفر از فعالان جامعه سوسیالیست‌ها به اتهام شرکت در توطئه دستگیر شدند: یکی در دوره دانشجویی در انگلستان با پرویز نیکخواه همدرس بود، دیگری در حوزه کارگری از طرز ساختن بمب طرداً للباب (برحسب موقعیت) حرف زده بود (3/ 3/ 1344).

علی امینی نیز در همین اوقات خود را به ملکی نزدیک کرده بود. ملکی در نامه‌ای در 21 آذر 1343، با اشاره به شایعات زیادی درباره قتل منصور نوشت: «[دکتر علی] امینی نیز امید خود را به آن سوی اقیانوس‌ها دوخته است اما ما و همه نسبت به او خوش‌بین هستیم.»

  افکار و رفتار مالیخولیایی حاکم بر ساواک و دربار

پس از کنکاش بسیار از تاریخ 12 تیر تا 20 مرداد 1344، ساواک و دربار به این نتیجه رسیدند که مقاله کایلر یانگ و ارتباط آن با سمینار محرمانه وزارت امور خارجه آمریکا موضوعی مهم است. در این باره ساواک مرکز با شرحی مختصر از مقاله یانگ گزارش کرده است که «مراتب و اوامر به سرکار مقدم (اداره کل سوم) ابلاغ، نتیجه گزارش شود. در اجرای اوامر فورا و نتیجه به دفتر ویژه گزارش شود. 20/ 5/ 1344» و در پایان افزوده است که «پس از ترجمه و تکثیر مقاله مزبور و با توجه به اطلاعاتی که درباره فعالیت عناصر موثر جامعه سوسیالیست‌ها واصل شده بود، در تاریخ 27/ 5/ 1344 خلیل ملکی و سه نفر دیگر از فعالان جامعه [سوسیالیست‌ها] مورد بحث به اسامی علیجان شانسی، رضا شایان و میرحسین سرشار دستگیر و با صدور قرار قانونی از طرف بازپرس نظامی بازداشت شدند.

پیش از آن در 15 خرداد 1344، هیات اجرائیه [جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران] به سازمان امنیت احضار شده بودند که علت آن انتشار اعلامیه 12 محرم (15 خرداد سال گذشته) بود که [در آن] از روحانیون جانبداری شده بود. بالاخره منوچهر صفا و عباس عاقلی‌زاده بازداشت شده دیگران آزاد شدند. این دو در دادگاه نظامی محاکمه و هر یک به سه سال حبس محکوم شدند. به طور خلاصه، در نظر ساواک و دربار، سمینار وزارت امورخارجه آمریکا و خواست آنان، علی امینی و فعالیت او و روابطش با خلیل ملکی و جامعه سوسیالیست‌ها، به همراه حضور نمادین (سمبلیک) و تاریخی دکتر مصدق، ارتباط‌های توطئه‌آمیزی بوده و سناریوی برآمدن امینی را در حوادث 1339 و 1340 به یاد می‌آورد، با این تفاوت که این بار مصدق هم حضور داشت. ملکی و جامعه سوسیالیست‌ها دارای طرح، برنامه و تشکیلات بودند و با احزاب سوسیالیست اروپایی ارتباط، و به  ویژه با شخص آلبرت کارتی، رئیس بین‌الملل سوسیالیست‌ همکاری و رفت و آمد داشتند. ساواک این نوع روابط را در هاله‌ای از توطئه می‌دید.

گزارش بازجویی‌ها از متهمان و دستگیرشدگان در این ارتباط که در محیط خشک و توام با سوءظن رضا عطاپور انجام شده است، بالغ بر 84 صفحه از کتاب خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک را دربر می‌گیرد. بیش از دوسوم بازجویی‌ها حول محور کایلر یانگ و چگونگی ارتباط‌ها و فعالیت‌ها میان آنان دور می‌زده است.

اما هیچ یک از این اتهام‌ها که دلیل بازداشت بودند، در کیفرخواست دادستان نظامی بیان نشدند. دادستان در دادرسی، اتهامات ملکی و جامعه سوسیالیست‌ها را چنین شرح داد: همکاری همه‌جانبه با دکتر مصدق و مسافرت و ارتباط با محافل سوسیالیست غرب به فعالیت‌هایی که اخذ کرده [کذا] دست اتحاد و همبستگی جامعه سوسیالیست‌ها به طرف تمام جناح‌ها برای مبارزه علیه دولت در شرایط مخفی و پنهانی، ترجمه و تکثیر مقاله کایلر آمریکایی، ارتباط با دستجات مختلف، ائتلاف با دستجات مختلف برای ایجاد جبهه ملی سوم که با ادبیات مغشوش تنظیم شده بود. دادستان حتی اتهامات ملکی در سال‌های 1315 و 1332 را به کیفرخواست خود افزوده بود، ولی به نتیجه بازجویی‌ها و فعالیت برای جبهه ملی سوم اشاره‌ای نکرده است. به این ترتیب پرونده ملکی و جامعه سوسیالیست‌ها بسته شد و فضای اختناق مطلق حاکم شد.

  اتهام‌ها در کیفرخواست اعلام نشد؛ کیفرخواست ساخته ساواک- حزب توده بود

با برآمدن دولت حسنعلی منصور آرایش و فعالیت گروه‌های سیاسی- اجتماعی تا حدی تغییر یافت. سران حزب ایران و چند تن دیگر در جبهه ملی دوم با رهنمود آقای اللهیار صالح به صبر و انتظار از گود خارج شدند؛ این برنامه در آن نقطه عطف تاریخ واقع‌بینانه و دیپلماتیک نبود و در واقع، پایان چندباره برنامه صبر و انتظار و یأس از عطف توجه سیاست آمریکا به آنان بود. برآمدن دولت منصور از آن جهت نقطه عطف خوانده شد که شاه هم در انتخاب آن دولت دخالت اصلی و تعیین‌کننده نداشت. به تعبیر ملکی شاه از اول روی مساعدی به این دولت نشان نمی‌دهد. بنابراین، خارج از حوزه دربار، صحنه برای گزینش سیاست خارجی باز مانده بود.

گروه‌های دیگر برعکس جبهه ملی دوم، بر فعالیت خود افزودند. گروه‌های مشخص‌تر جبهه ملی سوم با محوریت مصدق- ملکی، دکتر علی امینی و دکتر حسن ارسنجانی بودند. از میان این گروه‌ها، جبهه ملی سوم برای شاه یک کابوس خطرناک جلوه می‌کرد. سیطره نام و میراث دکتر مصدق و کارآیی خلیل ملکی و جامعه سوسیالیست‌ها (حزب زحمتکشان ملت ایران، نیروی سوم) حفظ شده بود و بازی قایم باشک با جبهه ملی دوم دیگر چندان مفید و عملی نبود. به قول ملکی آن جبهه ملی بی‌بو و بی‌خاصیت بیشتر به درد آن می‌خورد که هم باشد و هم نباشد. اللهیار صالح و برخی از سران جبهه ملی دوم با شخص خلیل ملکی و توجه شخصی دکتر مصدق، با جبهه ملی سوم مخالفت می‌کردند. اما این برنامه اکنون بیشتر مخالف‌خوانی شخصی و از روی حسادت بود و دیگر چندان لازم نبود وسیله دسیسه‌بازی شاه شود.

برخلاف گفته و تصور عموم، با آنکه گفته می‌شد تاسیس حزب سوسیال دموکرات ارسنجانی با اجازه شاه بوده است، اما از نظر شاه ورود دکتر حسن ارسنجانی به معرکه، از نام و فعالیت دکتر امینی خطرآفرین‌تر بود. ملکی نیز متوجه این موضوع بود، چنان‌که در این باره نوشت: پس از آن ... موضوع مهم روز، سخنرانی است که ارسنجانی علیه دولت و هواداری از سوسیال دموکراسی نوشته [کذا] و بالاخره موجب اخراج او از ایران شد. در واقع شاه، حسن ارسنجانی را در سلک بوروکرات‌های گروه حسنعلی منصور می‌شناخت که ورزیدگی سیاسی و دانایی اجتماعی بیشتر داشته و فی‌المثل از همان ارتباط‌ها برخوردار است که گویا منصور از آن برخوردار بود. اما از نظر شاه، دکتر امینی از سلک آن گروه‌های نوع منصور و ارسنجانی نبود؛ آنها که صحنه‌گردان روز شده بودند. شاه و سیاست آمریکا و گروه‌های دیگر، از جمله ملکی و جبهه ملی سوم، به استقلال نسبی فکر و عمل او توجه داشتند. شاه، امینی و شاید سیاست خارجی می‌دانستند که این مرد به نسبت مستقل، چنان‌که اتفاق افتاد، تنها با حمایت و ائتلاف یک نیروی مردمی که تا حدی در مقابل شاه باشد، ممکن است توفیقی به دست آورد. در آن زمان چنین نیرویی در محور مصدق- ملکی و تشکیلات جبهه ملی سوم در عرصه بود. در اینکه این دو قطب به هم نزدیک می‌شدند تردیدی نبود، اما مساله روز برای شاه موقعیت دولت منصور بود. شاه از ابتدا بر حسب تجربه دیرین خود، شگرد ایجاد تزلزل و ناآرامی و نارضایتی از دولت را به کار بست. دولت منصور نیز با طرز کار و برنامه‌های خود، ناآگاهانه به دسیسه‌های شاه کمک می‌کرد.

خلیل ملکی و جامعه سوسیالیست‌ها با  اغلب اعضای دولت منصور آشنا بودند. از ابتدا به آنها و شخص حسنعلی منصور حسن نظر یا چندان امید نمی‌داشتند؛ ملکی در اردیبهشت 1343 در حدود یک ماه و نیم پس از انتصاب آن دولت نوشت، حکومت [حسنعلی] منصور و [محمود] کشفیان و شرکا با تبدیل بخش عمومی اقتصاد به بخش‌خصوصی، دائما وعده قسمت‌های دیگر را می‌دهند و همچنین برای رفقا و شرکای خود، کار و باری تهیه کنند. حتی دفاع منصور جهت دریافت وام برای ارتش را معادل از دست دادن آخرین آبروی خود، اگر آبرویی داشتند، می‌دانست. نارضایتی ملکی از منصور و افراد گروه او شخصی نبود، بل او به طرز کار و برنامه آنها ایراد می‌داشت. اما شاه با شخص حسنعلی منصور مخالفت داشت، ولی از آثار کار او راضی بود. عجیب آنکه به نوشته ملکی، بت اعظم [شاه] اظهار تعجب کرده بود که چرا لایحه مصونیت سیاسی مستشاران آمریکایی در مجلس سنا بی‌سروصدا [از تصویب] گذشت.

در 14 خرداد 1343 و در حدود چهار ماه پس از استقرار دولت منصور، شاه به طور غیررسمی به آمریکا سفر کرد. منظور از این سفر هر چه بود، در میان مردم شایع شد که او از این سفر دست خالی بازگشته است. دولت منصور نیز ظاهرا با حمایت به کار خود سرگرم بود. به این ترتیب امکان به کار بستن شگرد دیگر شاه در مجلس (استیضاح) و اثر آن کمتر بود. دکتر مصدق و ملکی متوجه ابهام وضع شاه بوده و هیات رهبری جامعه سوسیالیست‌ها در میدان سیاست با احتیاط رفتار می‌کردند. حتی ملکی از افراد جامعه در اروپا خواسته بود در نشریاتی که به مقدار زیاد به ایران فرستاده می‌شود موضوع شاه در بین نباشد؛ یعنی در مورد شاه اهانت یا انتقاد اهانت‌آمیز نباشد. با این همه شاه از تاسیس جبهه ملی سوم نگران و نسبت به آن خشمگین مانده بود. چنان که گذشت، اعضای هیات اجرائیه جامعه سوسیالیست‌ها با تعرض و تهدید و حتی حبس ساواک روبه‌رو بودند.

جامعه سوسیالیست‌ها در نوشته‌های خود و به طور علنی با دولت منصور مخالفت نمی‌کردند. پس از ترور منصور، ملکی نوشت که از قرار معلوم اگر منصور زنده می‌ماند نیز دولت او رفتنی بود. بیان ملکی ناظر بر مخالفت‌ها و دسیسه‌های شاه از یکسو و کمبودهای ساختاری و رفتاری دولت منصور از سوی دیگر بود. در ادامه او افزوده است خوشبختانه این گروه روشنفکران زود خود را شناساندند و بدنامی بار آوردند. ملکی به مشکلات اقتصادی دولت اشاره می‌کند و سر و صدا [برای] اقدامات عمرانی و تولیدی را توخالی می‌داند و اینکه این دستگاه قادر به هیچ عملی نیست. این موضوعی است که کارگردانان خود دستگاه به آن معترفند و همچنین بیگانگانی که به اوضاع ایران علاقه‌مند هستند.

در این چند جمله، ملکی شمایی از وضع سیاسی- اجتماعی روز را در زمان قتل منصور به دست می‌دهد و نارضایتی از سیاست بیگانگان علاقه‌مند به ترفندهای شاه را نشان می‌دهد که بخش بزرگی از آن مشکلات را ایجاد کرده بود.

منبع: از کتاب «در دفاع از خلیل ملکی» - نوشته: دکتر کمال قانعی – نشر هَزار کرمان