مدرنیته سیاسی ایرانی و تناقض‌های آن در دوره پیشامشروطه میرزا ملک مخان

هرچند آخوندزاده در این سطور از وضعیت حاکمیت سیاسی انتقاد می‌کند و جنبه‌های دموکراتیک مدرنیته همچون قانون پارلمان، رسیدگی به اوضاع عمومی و... را در نظر دارد، همزمان این تغییرات را زمینه احیای شوکت عهد کیومرث و جمشید و گشتاسب می‌داند و آرزوی بازگشت به دوره‌ای را دارد که در آن اقتدار و قدرت شاهان ایران مسبب سربلندی ایرانیان بوده است. به‌نظر می‌رسد وی در این مورد به حکومت فردریک کبیر توجه دارد که به‌عنوان الگوی حکومتی مقتدر و منظم توانایی ایجاد تحول از بالا به پایین را داشته است

بنا بر قانون فردریک کبیر پادشاه، که حارس مملکت و حامی ملت است، در حق هر طفلی که از افراد تبعه دولتش به وجود می‌آید آن اختیار را دارد که پدرش آن را داراست، پس اگر پادشاهی این طفل را برای سعادت خود او از ۹ سالگی تا ۱۵ سالگی محض به خواندن و نوشتن مجبور سازد آشکار است که این گونه اجبار را ظلم نمی‌توان ناامید، بلکه نشانه رأفت و مهربانی است که به اصطلاح ما آن را توفیق اجباری می‌گویند. از نظر آخوندزاده، «دوام سلطنت منوط است به تحصیل قدرت کامله سابقه خود به جهت ایمن بودن از تعرض باره سلطنت‌های حریص و پر زور.» این گفتار گواهی است بر وجود نوعی دوگانگی در اندیشه سیاسی میرزافتحعلی آخوندزاده. این دوگانگی در افکار میرزا ملکم‌خان، نخستین شارح و پیشنهاد دهنده دولت مطلقه مدرن در ایران نیز دیده می‌شود.

ملکم‌خان با تاکید بر تغییر ساخت قدرت سیاسی و تلاش برای شکل دادن به پارلمان و قانون و یکسان دانستن آحاد ملت در برابر قانون و پافشاری بر منزلت اکتسابی، به‌عنوان راهکارهای برون رفت از وضعیت عقب‌ماندگی و با تاکید بر آزادی قلم و رونق مدارس به نحوی بر وجوه دموکراتیک مدرنیته نظر داشت. اما در همان حال امکان تغییر جامعه را به ایجاد «کارخانه‌های آدم‌سازی» منوط می‌دانست که دولت باید ریاست آن را بر عهده داشته باشد. وی با آوردن مثال از اقتدار و قدرتمندی امپراتوری روس و همچنین با تمجید از نظم بیسمارکی در آلمان، ضمن تمجید از حکومت مطلقه منظم امپراتور، بر قانون‌مداری و نهادهایی توجه دارد که این قدرت را به شکلی گسترده و منظم توسعه می‌دهند. این حرکت یکی از نخستین تلاش‌های نظری برای جایگزین کردن حکمرانی استبداد خودکامه با حکمروایی دیوان‌سالاری است.

این پارادوکس معرفتی حوزه دولت و ملت را توأمان در بر می‌گیرد. مطالعه افکار روشنفکران و نخبگان این دوره نشان می‌دهد که آنها به ناسیونالیسم به‌عنوان ایدئولوژی دولت/  ملت‌ساز عنایت داشته‌اند. در ایران، مفهوم ملت به معنای مجموع رعایا را، در تقابل با مفهوم سنتی آن، نخستین بار ملکم به‌کار برد. هرچند پیش‌تر آخوندزاده از مفاهیم و اصطلاحاتی همچون اقتدار ملتی، حراست وطن، اصناف ملت، ملت دوستی و وطن‌پروری سخن گفته بود. البته میزان بهره‌گیری از مفاهیم و واژه‌های مرتبط با مفهوم ناسیونالیسم پس از مشروطه نمود عینی‌تری یافت. برای نمونه در جریان بازگشت متحصنین در حرم عبدالعظیم در خیابان‌های تهران شعار «زنده باد ملت ایران» سر داده شد.

 از دوره پیش از مشروطه تا سال‌های مشروطه، در کنار قرائت‌های متعدد از مدرن‌سازی قدرت، خوانش‌های متنوعی از مفهوم ملت ارائه شد. این خوانش‌ها را می‌توان در طیف‌های متضادی قرار داد؛ یوسف‌خان مستشارالدوله با اعلان اراده جمهور به‌عنوان منشأ قدرت دولت و بیان این مطلب که همه آحاد ملت، مسلم و غیرمسلم، در برابر قانون برابرند و همچنین با تاکید بر لزوم کسب منصب و رتبه برای آحاد مردم، به سویه‌های دموکراتیک در تعریف از ملت نزدیک شد، این رویکرد در نزد طالبوف نیز دیده می‌شود. وی با برقراری همبستگی ذاتی بین دموکراسی و آزادی، وجود آزادی و حب وطن را لازم و ملزوم یکدیگر می‌داند. او آزادی را سرمایه معنوی مشترکی محسوب می‌کند که فرد فرد ایرانیان به تدریج انباشته و به خزانه‌ای به نام ملت سپرده‌اند. طالبوف نتیجه‌گیری خود را به میزانی گسترش داد که نه فقط شامل روابط میان اعضای یک ملت بود، بلکه حقوق بین ملت‌ها را نیز شامل می‌شد. همین منیتی که در درون یک ملت وجود دارد، باید به جامعه بین‌الملل نیز تعمیم داد. او بعدها در کتابش، مسائل حیات، به ایجاد فدراسیونی سوسیالیستی از ملل امیدوار بود که در آن با همه ساکنان ارض به منزله اعضای یک فامیل رفتار شود.

در کنار این قرائت‌های دموکراتیک، قرائت‌های ناسیونالیستی و غیردموکراتیک برجسته‌تر بودند. در نگرش این طیف، ملت و عنصر ناسیونالیسم واجد قالب‌های تنگ‌نظرانه ناسیونالیسم قوم‌گرا یا ناسیونالیسم باستان‌گرا و سکولار بود. دیگری و غیریتی که در گفتار اکثر آنها مفصل‌بندی می‌شد، متاثر از رویکرد میهن‌پرستی متعصبانه و نژادپرستانه بود. به این ترتیب در اندیشه روشنفکران پیشامشروطه نوعی دوگانگی به مقوله مدرن‌سازی سیاسی به چشم می‌خورد و تعدیل قدرت تنها وجهی از مدرنیته سیاسی بود.

از مقاله‌ای به قلم سیدحامد اکبری‌یاسوج، علی‌اکبر گرجی‌ازندریانی