سپری در برابر پیشروی شوروی دیدار مصدق با ترومن

از سوی دیگر پس از جنگ، آمریکا به عنوان یکی از قدرتمندترین کشورها پا به عرصه سیاست جهانی نهاد و در این میان ایران به عنوان کشوری ژئواستراتژیک به‌لحاظ همسایگی با شوروی و همچنین ژئواکونومیک به دلیل دارا بودن منابع عظیم نفت، از اهمیت خاصی در سامانه استراتژی آن کشور برخوردار شد و هر کدام از روسای جمهور آمریکا در قبال ایران نیز سیاست‌های خود را اعمال و اجرا کردند. درباره سیاست‌های آمریکا در قبال ایران آثار چندی به رشته تحریر درآمده است، اما این آثار بیشتر از منظر نظری به این روابط پرداخته و هر کدام نیز به یک بعد از این روابط اشاره کرده‌اند. این نوشته با نگرشی همه‌جانبه و با استناد به اسناد وزارت خارجه آمریکا و دکترین‌های اعلامی روسای جمهور ایالات‌متحده آمریکا، جایگاه ایران را در متن این دکترین‌ها مورد بررسی قرار می‌دهد.

 تعریف دکترین

با توجه به اینکه امروزه تعاریف مختلفی از کلمه دکترین ارائه شده است، لازم است پیش از ورود به بحث اصلی، تعریف مورد نظر و مفهوم به‌کار گرفته شده از آن در نوشتار حاضر مشخص شود. فرهنگ آکسفورد ذیل مدخل doctrine چنین آورده است: «دکترین به باور یا مجموعه باورهایی اطلاق می‌شود که به وسیله نهادی مذهبی، احزاب سیاسی یا گروه‌های دیگر پذیرفته شده و آموخته می‌شود.» در فرهنگ وبستر نیز با اندک تفاوتی گفته شده «به مجموعه باورها و اعتقاداتی که آموخته می‌شود یا درست پنداشته می‌شود» دکترین می‌گویند. این فرهنگ در ادامه، تعریف دومی نیز ارائه کرده که بسیار نزدیک به آن مفهومی است که امروزه از آن برداشت می‌شود؛ در تعریف دوم گفته شده «گفتار سیاسی دولت به‌خصوص در حوزه روابط خارجی» را دکترین می‌گویند. مفهوم دکترین از واژه لاتینی «Doctrina» گرفته شده است و براساس تعریفی که در کتاب فرهنگ علوم سیاسی آمده است «با سه تعریف ۱. نوعی از جهان‌بینی؛ ۲. مجموعه‌ای از نظام‌های فکری؛ ۳.اصولی برای خط‌مشی دولت‌ها» مترادف است. در تعریف آن نیز گفته شده دکترین، «نوعی از جهان‌بینی است که برنامه‌های سیاسی براساس آن، پایه و بنیاد گرفته باشد یا مجموعه‌ای از نظام‌های فکری است که بر پایه اصول معینی مبتنی باشد. همچنین به تنظیم اصولی که طبق آن، دولت‌ها مشی خود را به‌ویژه در روابط بین‌المللی تعیین می‌کنند، اطلاق می‌شود.» از نظر مفهوم‌شناسی تاریخی اگر چه ممکن است اصطلاح دکترین بیشتر معطوف به حوزه باورها و اعتقادات بوده ولی در ترمینولوژی واژه دکترین در فرهنگ اصطلاحی امروزه می‌توان گفت تعریف دکترین بیشتر به معنای اشاره به مجموعه استراتژی‌های اعلامی دولت‌ها در قلمرو اجرایی در بخش روابط خارجی و بین‌المللی است و در نوشتار حاضر نیز به همین معنا آمده است.

 دکترین آمریکا پیش از جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم نقطه عطفی در تاریخ سیاست خارجی آمریکا و تغییر بنیادین در آن به شمار می‌رود، چرا که در این زمان روند سلطه‌گرایی آمریکا با دخالت مستقیم آن کشور در جنگ و خارج شدن از حوزه بسته دکترین مونرو آغاز شد و از سیاست انزواگرایی قرن نوزدهم فاصله گرفت. دکترین مونرو، که نخستین دکترین تدوین‌شده دولت آمریکا به شمار می‌رود، در ۲ دسامبر ۱۸۲۳ و در هفتمین پیام سالانه وی به کنگره اعلام شد و بر دو اصل «تشکیل مستعمرات جدید و ممنوع بودن دخالت سیاسی دولت‌های اروپایی در قاره آمریکا» پایه‌گذاری شد. دلیل طرح این دکترین نیز بر اساس دو مساله بود: «نخست آنکه دولت روسیه از عبور کشتی‌های غیرروسی در شمال‌غربی آمریکای شمالی جلوگیری کرد؛ دیگر به دلیل ترس از اتحاد مقدس دولت‌های اروپایی و دخالت در نیمکره غربی.» این دکترین بر مبنای حفظ وضع موجود بود و آمریکا کشورهای دیگر را از دخالت در امور نیمکره غربی منع و از سویی اعلام کرد کشورش تلاشی برای دخالت در امور سرزمین‌های وابسته به کشورهای اروپایی نخواهد کرد. با اینکه این دکترین هرگز از سوی حقوق بین‌الملل به رسمیت شناخته نشد، ولی آمریکا به این دکترین در برهه‌ای خاص عمل کرد. در واقع سیاست آمریکا در این زمان مبتنی بر حمایت از استقلال کشورهای سراسر جهان بود و هنوز چهره استعماری به خود نگرفته بود. مشروطه‌خواهان ایران نیز در میانه مبارزات مشروطه‌خواهی و به دنبال تنفر شدید از مداخلات دو دولت روسیه و انگلیس و در پی یافتن نیروی سوم به عنوان قدرتی ضداستعماری، چشم به آمریکا دوختند.

در آستانه قرن بیستم و در سال ۱۸۹۹ همزمان با ورود قدرت‌های اروپایی به چین و تقسیم این کشور، «سیاست‌ درهای باز» توسط جان هی، در آمریکا اعلام و وزیر خارجه آن کشور، وارد چین شد.

برای نخستین بار از اعلام دکترین مونرو، ایالات‌متحده گام در آسیا نهاد و سیاست توسعه‌طلبانه را در پیش گرفت اما دکترین مونرو همچنان به قوت خود باقی بود و تنها با ارائه تعریف جدید، گستره نفوذ آمریکا افزایش یافت ولی نیمکره غربی به سیاق قبل در انحصار آن کشور قرار داشت.

در جنگ جهانی اول نخستین اقدامات ایالات‌متحده برای برداشتن گام‌هایی در جهت اعمال سیاست‌های فراقاره‌ای صورت گرفت که چندان قرین موفقیت نشد. ولی با رشد روزافزون تولیدات داخلی آمریکا در سایه دکترین مونرو، افزایش قدرت نیروی دریایی این کشور که به گفته فونتن «از رتبه ششم در سال ۱۸۹۰ به رتبه دوم در سال پیش از جنگ جهانی اول بعد از آلمان رسیده بود، همچنین رشد خطوط راه‌آهن این کشور به میزان ۵۷۶ درصد، زغال سنگ ۸۰۰ درصد، شکر ۵۲۳ درصد و تولید نفت از سه میلیون بشکه در ۱۸۶۵ به ۵۵ میلیون بشکه در ۱۸۹۸»، مشخص بود که ادامه دکترین مونرو برای ایالات‌متحده در هنگامه رشد صنعتی و نیاز به بازار و مواد اولیه قابل دوام نخواهد بود؛ وقوع جنگ جهانی اول و شرایط خاص جغرافیایی و اقتصادی ویژه این کشور سبب شد تا آمریکا در سطح توسعه داخلی رشد جهشی را تجربه کند و پس از جنگ نیز آمریکا با اعطای وام‌های فراوان به کشورهای اروپایی برای بازسازی، به بزرگ‌ترین طلبکار جهان تبدیل شود. وجود چنین شرایطی نیاز به تدوین دکترین جدیدی داشت تا متناسب با شرایط دوران پس از جنگ موقعیت آمریکا را به عنوان یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان در نظر داشته باشد. اما آمریکا بار دیگر با تکیه بر دکترین مونرو به قلمرو خود بازگشت و سربازان آمریکا پس از جنگ به کشور خود بازگشتند و آمریکا نقش توازن‌بخشی را ایفا کرد.

 دکترین روسای جمهور آمریکا پس از جنگ جهانی دوم

وقوع جنگ‌جهانی دوم و دخالت مستقیم آمریکا در این جنگ که سبب پیروزی متفقین شد، باعث پیشتازی آمریکا در عرصه جهانی شد و روزولت با اعلام پایبندی خود به دکترین مونرو، سیاست «همسایه خوب» را که نسخه اصلاح‌شده سیاست «برادر بزرگ» ویلسون بود در‌پیش گرفت. پس از جنگ‌جهانی دوم و با خروج نهایی آمریکا از دکترین مونرو، این کشور خواهان ایفای نقش بین‌المللی در سراسر جهان شد و با آغاز مبارزه دو قطب کاپیتالیسم و کمونیسم رنگ ایدئولوژیک نیز به خود گرفت؛ این کشور با تکیه بر سه اصل اساسی نظامی، اقتصادی و چانه‌زنی سیاسی که در غالب سیاست‌های موسوم به دکترین سیاسی اعلام می‌شد، سعی کرد هژمونی خود را بر جهان استوار سازد که به تفصیل به این موارد پرداخته می‌شود.

الف) دکترین ترومن (۱۹۵۳-۱۹۴۵)

هری ترومن معاون روزولت بود که پس از مرگ وی، در حدود یک ماه مانده به پایان جنگ، به‌جای وی نشست. دکترین ترومن در ۱۲ مارس ۱۹۴۷ (۲۱ اسفند ۱۳۲۵) اعلام شد و براساس سد نفوذ بنیان شده بود که سمت و سوی آن بر مهار کمونیسم و به‌ویژه شوروی ابتنا داشت. در این سخنرانی ترومن از کنگره درخواست کرد تا در مقابل احتمال نفوذ کمونیسم به ترکیه و یونان، این کشور کمک‌های مالی و تدارکاتی و نظامی به آنها اعطا کرده و در مقابل خطرات از آنها حمایت کند.

در واقع آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری هری ترومن با دستیابی به بمب اتمی، رشد اقتصادی بالا، نظامی‌شدن و ذات حذف رقیب در مبارزه دو قطب مخالف خواه‌ناخواه از سیاست درون قاره‌ای بیرون آمد و سعی کرد با استفاده از این ابزارها مسائل خارجی خود را حل کند و به این ترتیب پیوند سلاح و سیاست در آن کشور پی‌ریزی شد که البته این سیاست نتوانست موفقیت چندانی به‌دست آورد؛ به‌دلیل اینکه در همین زمان دولت یونان به دامان کمونیسم سوق یافت و همزمان در ایران نیز عدم خروج نیروهای شوروی از آذربایجان نخستین جرقه‌های جنگ سرد را نمایان کرد. به این ترتیب دکترین ترومن بر اساس تقابل میان دو ایدئولوژی متخاصم امپریالیسم و کمونیسم شکل گرفت: هر زمان و هر‌جا که یک دولت ضد‌کمونیسم از طرق مختلف مانند شوراندن یاغیان بومی، دخالت یا حتی فشار دیپلماتیک مورد تهدید قرار گیرد، آمریکا با کمک‌های اقتصادی، سیاسی و مهم‌تر از همه نظامی از آن دولت حمایت خواهد کرد. ترومن معتقد بود که کمونیسم در شرایط فقر رشد می‌کند و روش مقابله با آن اعطای کمک‌های اقتصادی است.

وی در سخنرانی اعلام دکترین خود نیز گفت: «معتقدم که به دلیل اهمیت مسائل مالی در ثبات اقتصادی و روندهای سیاسی، کمک ما باید مبتنی بر مساعدت‌های اقتصادی و مالی باشد.»

ایران در دکترین ترومن: با تسلیم‌شدن آلمان در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۲۴، دولت ایران نیز بر اساس پیمان سه‌‌گانه، خواهان تخلیه ایران از قوای متفقین شد و در نشستی که وزیرمختار ایران در آمریکا با مینور، معاون دبیر شرقی وزارت‌خارجه آن کشور، در ۲۷ خرداد داشت در این‌باره از وی پرسش کرد و افزود که «وضعیت وخیم ایران ناشی از حضور نیروهای خارجی در آن کشور است و این وضعیت تا زمانی که آنان خاک ایران را تخلیه نکنند به قوت خود باقی خواهد بود.»

در ادامه نیز وزیرمختار ایران درخواست کرد «وزارت‌خارجه آمریکا هر آنچه را که در زمینه تخلیه ایران از این نیروها لازم است به‌عمل آورد.»

در ۱۱ شهریور با تسلیم شدن ژاپن و پایان‌یافتن جنگ، طبق توافق پیشین (پیمان سه‌گانه) بریتانیا و آمریکا نیروهای خود را از ایران خارج کردند؛ اما شوروی از تخلیه ایران خودداری کرد و به‌رغم تاکید پیمان سه‌گانه بر خروج نیروهای متفقین پس از پایان جنگ، اعطای انحصاری امتیاز نفت‌شمال را درخواست کرد.

دو هفته بعد، پس از پایان جنگ نیز سفیر ایران در مسکو نسبت به عدم‌تخلیه نیروهای شوروی از ایران اعتراض کرد که دولت کرملین در پاسخ کوتاهی به وی مجددا خواستار اعطای امتیاز نفت‌شمال شده بود. به همین خاطر سفیر آمریکا در گزارش خود نوشت که «تسلط شوروی بر حکومت ایران نتایجی وخیم را به‌دنبال خواهد داشت که از جمله آن پایان‌دادن به هرگونه امیدی جهت کسب امتیاز نفتی توسط آمریکا در ایران خواهد بود»؛ و در ادامه «مهم‌ترین خطر شوروی را توسعه نفوذ آن کشور به سوی سواحل خلیج‌فارس و شکل‌گیری تهدیدی بالقوه نسبت به مناطق امن و سرشار از نفت آن کشور در عربستان‌سعودی، بحرین‌ و کویت عنوان کرد.»

اما زمانی‌که شوروی با حمایت از فرقه دموکرات آذربایجان سعی در رسیدن به منافع خود کرد و با حمایت شوروی حکومت ملی آذربایجان در ۲۱ آذرماه ۱۳۲۴ به رهبری پیشه‌وری اعلام موجودیت کرد، اول فروردین‌۱۳۲۵ ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا پیام محرمانه‌ای برای استالین رهبر شوروی فرستاد.

در این پیام که به مفهوم سیاسی جنبه اولتیماتوم داشت، رئیس‌جمهوری آمریکا به رهبر شوروی اخطار کرده بود «چنانچه نیروهای شوروی ظرف یک هفته شروع به تخلیه خاک ایران نکنند و عملیات خروج ارتش‌سرخ از ایران بیش از شش هفته به طول انجامد، ناوگان آمریکا وارد خلیج‌فارس می‌شود و نیروهای آمریکایی بار دیگر در خاک ایران پیاده خواهند شد.»

به این ترتیب شوروی نیروهای خود را از ایران تخلیه کرد ولی قراردادی برای دریافت امتیاز نفت کسب نمود که البته بعدها در مجلس شورای ملی رد شد.

از نظر اهمیت ایران در راهبرد آمریکا، توجه به این نکته شایان توجه است که آمریکا از ایران به‌عنوان سپری در برابر پیشروی احتمالی شوروی به سمت منافع آن کشور در خاورمیانه بهره‌برداری می‌کرد. نقشی که پیش از آن در عهد قاجار ایران در قبال هند ایفا می‌کرد و به‌عنوان حائل بین روسیه و هند نگریسته می‌شد، اکنون باید بین شوروی و منافع آمریکا در خاورمیانه برعهده می‌گرفت. البته این نقش ایران کوتاه‌مدت بود، چرا‌که مدتی بعد خود ایران در مدار منافع حیاتی آمریکا قرار گرفت که باید از نفوذ هر قدرت دیگری حفظ می‌شد. به‌همین خاطر در گزارشی که کمیته هماهنگ‌کننده دریاداری آمریکا در ۲۰ مهر ۱۳۲۵ تهیه کرد، تاکید شد که: علاوه بر احتمال جنگ با شوروی، باید این نکته نیز مدنظر قرار گیرد که منافع ایالات‌متحده آمریکا و توانایی‌های نظامی ما در خاورمیانه در صورت از دست‌دادن نفت خاورمیانه، در حمله احتمالی شوروی به ایران به‌شدت تحت‌تاثیر قرار خواهد گرفت؛ بنابراین ایران از نظر منابع نفت، از جمله مناطق حیاتی و استراتژیک در منظومه منافع ایالات‌متحده محسوب می‌شود‌ و از نظرگاه دفاعی نیز می‌تواند فرصت تاخیری لازم را در جهت دفاع از منابع نفتی عربستان‌سعودی در اختیار ما قرار دهد.

این سیاست آمریکا در ۱۴ مهر ۱۳۲۶ با امضای قرارداد نظامی، بین آلن سفیر آمریکا در ایران و محمود جم وزیر جنگ ایران و تمدید مهلت حضور هیات نظامی آمریکا در ایران تکمیل شد. به‌این ترتیب آمریکا از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی حضور خود در ایران را پی‌ریزی کرد و مهم‌تر اینکه سعی کرد بیشتر خود را با دربار در ارتباط و همراه نگه دارد تا با افراد و احزاب.

از سوی دیگر ترومن در‌۲۰ ژانویه ۱۹۴۹ (برابر با ۳۰ دی‌ماه ۱۳۲۷) سیاست دیگری برای کمک به کشورهای غیرکمونیستی اعلام کرد که به «اصل چهار ترومن» شهرت یافت که مبتنی بر اعطای کمک‌های فنی و مالی به برخی کشورهای جهان‌سوم، حمایت از جامعه ملل و تجدید حیات اروپا‌ و اجرای برنامه رشد علمی و صنعتی بود.

در استراتژی جدید نیز جایگاه ایران به روشنی دیده شد و ایران بعدها جزو نخستین کشورهایی شد‌ که به‌دلیل هم‌مرزی با شوروی در سامانه منافع آمریکا جایگاه بزرگی به‌دست آورد و «اصل چهار ترومن» در آن اجرایی شد. تاکید آمریکا برای پرداخت کمک‌های اقتصادی با تصویب قانون توسعه بین‌المللی در کنگره آمریکا‌ که به دولت آن کشور اجازه می‌داد در چارچوب اصل چهار ترومن کمک‌های فنی و کارشناسی به کشورهای موردنظر را ارسال کند، شکل جدیدی به خود گرفت. پس از تصویب این قانون، «ایران اولین کشوری بود که از محل آن کمک‌ها بهره‌مند می‌شد.» در این ضمن‌ پس از اعلام دکترین ترومن، اداره‌ای در وزارت‌خارجه آمریکا شکل گرفت که دفتر امور یونان، ترکیه و ایران نامیده شد.

از مقاله‌ای به قلم: میکائیل وحیدی‌راد،

دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه شهید بهشتی

محمدعلی اکبری، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی

p30 (2)
 اشغال ایران در جنگ جهانی دوم