باستیا، اقتصاددان طناز

کلود فردریک باستیا، اقتصاددان فرانسوی که در کتاب‌های تاریخ عقاید اقتصادی، او را جزو اقتصاددانان کلاسیک می‌دانند، از معدود اقتصاددانانی بود که باور بسیار بیشتری نسبت به سازگاری طبیعی بین منافع فردی و اجتماعی داشت و معتقد بود دولت باید خود را از دخالت در اقتصاد کاملا دور نگاه دارد. او با سه موضوع دشمنی زیاد داشت و هیچ‌گاه از حمله به آنها کوتاهی نمی‌کرد. این سه موضوع عبارت بودند از حمایت‌گرایی، سوسیالیسم و اقتصاد ریکادویی که پیش‌بینی‌های بدبینانه آن اعتقاد به سازگاری طبیعی همگانی را تضعیف می‌کرد.

کلود فردریک باستیا در ۲۹ ژوئن ۱۸۰۱ در جنوب غربی فرانسه به دنیا آمد. در ۹ سالگی یتیم شد و پس از آن با پدربزرگش زندگی کرد. پس از تحصیلش در ۱۷سالگی وارد تجارت شد. در آن زمان باستیا دوست داشت، شاعر شود. هرچند این آرزو هیچ‌گاه محقق نشد، اما می‌تواند توضیحی برای ویژگی ادبی کارهای بعدی‌اش باشد. البته زندگی تجاری، زمینه علایق فکری‌اش را تغییر داد. باستیا به اقتصاد علاقه‌مند شد. او آثار کلاسیک‌های انگلیسی مثل آدام اسمیت و دیوید ریکاردو و البته کارهای اقتصاددانان بزرگ فرانسوی مثل فیزیوکرات‌ها و ژان باتیست سِی را مطالعه کرد. با چند نفر از دوستانش یک کلوپ بحث راه انداخت؛ جایی که در آن درمورد مسائل اصلی آزادی اقتصادی و تجارت آزاد بحث می‌کردند. مدتی به شکل حرفه‌ای به نویسندگی اقتصادی روی آورد. در آن سال در نشریه‌ معروف «ژورنال اقتصادی» مقاله‌ای چاپ شد که مولفش را تقریبا یک‌شبه مشهور کرد. عنوان این مقاله «تاثیر تعرفه‌بندی انگلیسیان و فرانسویان بر آینده مردم این دو کشور» آینده‌ باستیا را رقم زد. او در این مقاله سیاست‌های تجارتی بریتانیا را که معطوف به تجارت آزاد بود، با سیاست‌های حمایت‌گراتر فرانسوی مقایسه کرد. این‌گونه تاثیرات سودمند «اتحادیه‌ مخالفان قانون غله»، جنبش هواداران تجارت آزاد در بریتانیا، مورد توجه فرانسویان قرار گرفت.

در این مقاله، باستیا نخستین بار استادی‌اش را درباره تعالیم انباشت‌شده اقتصاد‌دانان سنت پیشا‌اتریشی به رخ کشید و خود را در جایگاه یک ترکیب‌کننده و سامان‌دهنده تیز‌هوش اندیشه‌های اقتصادی نشاند. بی‌درنگ آوازه‌ای ملی و بین‌المللی برای خود دست‌و‌پا کرد و در مقام هوا‌خواه تجارت آزاد، پیوندی دوستانه میان او و ریچارد کوبدن، رهبر نهضت انگلیسی ضدقانون غلات که توانست تا سال ۱۹۵۰ همه محدودیت‌های تجاری را در انگلستان برچیند، برقرار شد. باستیا سازمانی مشابه انجمن تجارت آزاد فرانسه را در کشور خود به راه انداخت که در حذف بیشتر موانع تجاری فرانسه در سال ۱۸۶۰یعنی 10 سال پس از مرگ باستیا اثر‌گذار بود. باستیا بیش از همه هنگامی که  سردبیر«مبادله آزاد»، روزنامه انجمن تجارت بود، در گسترش دامنه نفوذ خود کامیاب بود. 

پس از بیست‌سال آمادگی و زمینه‌چینی جدی فکری، باستیا مقالات خود را یکی‌یکی بیرون داد و خیلی زود آنها را در قالب نخستین کتاب خود، «سفسطه‌های اقتصادی» که تا امروز بی‌تردید همچنان بهترین دفاع ادبی از تجارت آزاد است، منتشر کرد. باستیا به سرعت دومین کتابش، «همسازی‌های اقتصادی» را بیرون داد و مقالاتش در این کتاب در روزنامه‌ها و مجلات سراسر فرانسه دوباره چاپ می‌شدند. در ۱۸۴۶ به‌عنوان عضو ناظر آکادمی علوم فرانسه برگزیده و آثارش بی‌درنگ به زبان‌های انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی و آلمانی برگردانده شد. انجمن‌های تجارت آزاد به زودی در بلژیک، ایتالیا، سوئد، پروس و آلمان سر بر آوردند و همگی بر انجمن تجارت آزاد فرانسه که باستیا پایه‌گذاری‌اش کرده بود، استوار شدند.

باستیا را بیش از هر چیز به‌دلیل نوشته‌هایش در حوزه اقتصاد سیاسی-واکاوی در بر‌هم‌کنش اقتصاد و سیاست- و نه در نظریه اقتصادی محض می‌شناسند. او به دنبال درک این بود که دولت چگونه عمل می‌کند؟ چه محرک‌هایی آن را پیش می‌راند و این کار را به خوبی دیگرانی که تا‌کنون به چنین تحلیلی پرداخته‌اند، انجام داد. به باور باستیا «هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند پدیدار شود، مگر آنکه قوانین تا اندازه خاصی رعایت شوند» اما در عین حال این اتفاق تنها در صورتی می‌تواند رخ دهد که خود قوانین، در‌خور و مناسب باشند.

باستیا در واگویی اصول و پیامدهای اقتصادی به میانجی طنز و تمثیل، یک نابغه بود. پرآوازه‌ترین این تمثیل‌ها «عریضه شمع‌سازان» است که «خواستار» قانونی بودند که حکم کند که «همه پنجره‌ها و نور‌گیرهای سقف و دیگر روزنه‌ها، منافذ و شکاف‌هایی که نور خورشید می‌تواند از میان آنها به درون خانه راه یابد، پوشانده شوند. این نور رایگان خورشید به کار‌و‌کسب ما تولیدکنندگان شایسته شمع آسیب می‌زند.» یکی دیگر از به‌یادماندنی‌ترین طنزهای باستیا، ویران‌سازی پایه‌های این باور حمایت‌‌گرایانه است که برقراری «تراز تجاری» ضرورتا مطلوب است. باستیا می‌گوید بازرگانی فرانسوی کالاهایی به ارزش ۵۰هزار دلار به آمریکا برده و فروخته و ۱۷هزار دلار سود کرده و ۶۷هزار دلار پنبه از آمریکا خریده و بعد آن را به فرانسه وارد کرده. ازآنجاکه فرانسه به این ترتیب کالایی بیش از آنچه را که صادر کرده، به درون مرزهای خود وارد ساخته، از تراز تجاری «نا‌مطلوبی» «رنج می‌برد». باستیا با کنایه می‌نویسد شرایط «مطلوب»تر زمانی پدید می‌آید که این بازرگان بکوشد معامله‌ای دیگر را نیز در آمریکا انجام دهد؛ اما کشتی‌اش بعد از ترک بندر به‌علت وقوع توفان در دریا غرق شود. به این ترتیب اداره گمرک این بندر، صادراتی بیش از واردات را ثبت می‌کند و تراز تجاری بسیار «مطلوبی» به بار می‌نشیند. باستیا استدلال می‌کند که اما از آنجا که نمی‌توان روی در‌گرفتن توفان حساب کرد، «بهترین» سیاست این است که دولت را وا‌داریم که همه کالاهای بازرگانان را وقتی که از لنگرگاه‌های فرانسه حرکت می‌کنند، به دریا ریزد و به این شیوه، پیدایی «یک تراز تجاری مطلوب» را تضمین کند! این نوع نمایش نبوغ ادبی است که هنری هازلیت را یک سده بعد از مرگ باستیا وا‌داشت که ردای فرو‌افتاده او را دوباره از زمین بر‌گیرد.