اشتباهات دولت حسنعلی منصور حسنعلی منصور (۲۳ فروردین ۱۳۰۲ – ۶ بهمن ۱۳۴۳)

حسنعلی منصور کارنامه درخشانی‌ نداشت و پس از مدتی مردم و نمایندگان مجلس(به هر حال آن کسانی که او را نمی‌شناختند) متوجه شدند که این مرد خیلی متظاهر است و به حرف‌‌هایش نمی‌شود اعتماد کرد. هیچ نوع صفت بارز و جالبی ندارد و بنابراین در میان مردم حتی طرز صحبت او یک مقدار ناراحتی ایجاد کرده بود، به‌خصوص که او پس از ماه‌های اول خیلی حالت پر مدعا به خودش گرفت و در طرز صحبت کردنش این حالت غرور و ادعا خیلی روشن بود و واقعا سخن‌هایش در مردم ایجاد آلرژی می‌کرد و بعد هم جریان بالا رفتن قیمت نفت و بنزین پیش آمد که دولت متاسفانه در این مورد هیچ موفقیتی به‌دست نیاورد.

  تصمیم افزایش قیمت در هیات دولت مطرح شد‌؟

بله، برای اینکه ما احتیاج داشتیم به درآمد بیشتر برای کارهای عمرانی‌مان و با توجه به فشاری که شاه برای بودجه ارتش می‌آورد، ما اگر درآمد تازه‌ای گیر نمی‌آوردیم ناچار می‌شدیم که از هزینه‌های عمرانی خودمان بکاهیم. راه‌حلی که فکر کردیم این بود که قیمت نفت و بنزین را بالا ببریم و من به شما راستش را بگویم، در ضمنی که این کار اشتباه بود، ولی من جزو طرفدارهای این برنامه بودم و ناگهان قیمت نفت و بنزین را تغییر دادیم. در مورد بنزین خاطرم هست که از حدود پنج قران یا پنج ریال و نیم به یک تومان صعود کرد.

خب، این البته یک تکان عجیبی در اقتصاد کشور داد. درست است که در قیمت تمام‌شده تاثیر زیادی نداشت، ولی این کار ناگهانی و به این صورت اثر بدی داشت و یک‌مرتبه دیدیم که این قیمت‌هایی که به هیچ‌وجه در عرض این مدت تکان زیادی نخورده بود دارد به طرف بالا می‌رود. خیلی کوشش کردیم که جلوی این افزایش قیمت‌ها را بگیریم و در ضمن هم به مردم بفهمانیم که این تغییری که داده‌ایم اثر زیادی ندارد. از نظر مردم معمولی اثر مهمش روی نفت بود بیشتر تا بنزین. برای اینکه در ایران نفت سفید را به‌عنوان سوخت بخاری مصرف می‌کردند و خاطرم هست وقتی که ما به جلسه شورای‌عالی نفت رفتیم که در آنجا این قیمت‌ها را به تصویب برسانیم، اقبال، مدیرعامل شرکت نفت ایران به حالت التماس به ما گفت که «من از نظر دولت‌خواهی وظیفه دارم به شما بگویم که این کاری که می‌کنید خطرناک است و این کار را نکنید.» ولی ما کاملا معتقد بودیم که این کار درست است و منصور هم که آن حالت بی‌حیایی خودش را در واقع داشت تقریبا آن‌طور نشان داد که «شما نمی‌فهمید چه می‌خواهید.» ولی من خودم را در این اشتباه شریک می‌دانم و علت این هم که به این اندازه اشتباه کردیم این بود که ما متوجه نبودیم که یک کشوری که در آن دموکراسی وجود ندارد یک کارهایی را نمی‌تواند بکند. برخلاف تصور طرفداران دیکتاتوری و ادعای اینکه دیکتاتوری یعنی قدرت، دیکتاتوری یعنی ضعف. چون دیکتاتور بدون نظر مردم تصمیم می‌گیرد و در ضمن هم تصمیم‌گیرندگان دولتش به‌وسیله مردم انتخاب نشدند. در نتیجه وقتی یک چنین تصمیم حادی گرفته می‌شود و با واکنش مردم روبه رو می‌شوند هیچ نوع وسیله توجیهی وجود ندارد که به مردم گفته بشود «خودتان اینها را انتخاب کردید.» یا اینکه مردم فکر بکنند که خب، حالا این اشتباه شده، ولی پاسخش این است که دفعه دیگر به این افراد رأی نخواهند داد، بنابراین فوری یک حالت تشنج خیلی شدید بین همه به‌وجود می‌آید و دولت دیکتاتوری هم جا می‌زند و این حالت فقط برای ایران نیست. شما وقتی کتاب اشپر را درباره آلمان در زمان هیتلر بخوانید، می‌بینید که آنجا هم همین‌طور بوده یعنی هیتلر تا سال آخر جنگ جرأت نکرد، رستوران‌های لوکس برلین را ببندد. به خاطر اینکه مردم آلمان تصمیم به جنگ نگرفته بودند که حاضر باشند سختی را تحمل بکنند. و اشپر توی آن کتابش می‌گوید که «ما یکی از حسرت‌هایمان این بود که روزنامه‌های انگلیسی برایمان می‌آمد و می‌دیدیم در انگلیس چه سختگیری اقتصادی و محرومیت شدیدی وجود دارد و مردم هم تحمل می‌کنند، ولی ما توی آلمان نمی‌توانستیم این را اجرا بکنیم. درست شبیه همین در ایران پیش آمده بود و بنابراین اشتباه ما هم بیش از آن که اشتباه اقتصادی باشد عدم فهم شرایط و مسائل سیاسی یک مملکتی شبیه ایران بود و باز هم تکرار می‌کنم در این جریان چندین نفر از وزرا‌ دست داشتند.

- از خاطرات علینقی عالیخانی در گفت‌وگو با حبیب لاجوردی، ۱۹۸۵