دیروز آقای هانسون شرح غم‌انگیزی از اوضاع شرق، یعنی همان جایی که شما و ادوارد عزیزم گام نهاده‌اید، برایم داد.

او می‌گوید که طاعون در ترابوزان و مناطق دیگر بیداد می‌کند و اینکه آن وبای مخوف هنوز قربانی می‌گیرد، شنیده‌ام که وضع تجارت در ایران بسیار وخیم است و ایرانی‌ها هیچ‌چیز از قسطنطنیه نمی‌خرند، اما او (آقای هانسونا) امیدوار بود که ظرف چند ماه آینده بیماری واگیردار ناپدید شده و تجارت بار دیگر احیا شود. البته بیماری تنها عامل رکود تجارت نیست و حجم کالاهای انباشته‌شده زیاد است. اما او گفت که به‌ندرت کسی محموله‌ای ارسال می‌کند و اینکه او خود در حال خرید کالاهای منچستر برای صدور است؛ زیرا آنها را با تخفیف پنج‌درصد خریداری می‌کند و این دلیل روشنی بر آن است که وی روی احیای سریع تجارت در قسطنطنیه حساب می‌کند.

هزینه بیمه کالاهای شما را تا مبلغ ۵۳پوند و ۱۷ شیلینگ و ۶پنس پرداخت کردم. شرکت هانسون فردا با آقای سی، هانسون مکاتبه خواهد کرد تا در صورت امکان، مبلغ ۲۰۰پوند مساعده پرداخت کند. به‌واسطه نامه‌ای که به آنها نوشته‌ام، موظفم مطابق خواسته آنها هر براتی از جانب شما در وجه آن آقا را تامین کنم، مشروط بر اینکه مبلغ آن از ۲۰۰پوند تجاوز نکند. در صورت نیاز به صدور برات باید مراقب باشی آن را برای سه ماه پس از رویت تنظیم کنی، چهار ماه از سه ماه هم بهتر است. در مسیر لیورپول به ادینبورا برای شما نامه نوشتم. بخشی از نامه که در راه‌آهن نوشته شده، بسیار جذاب است و هر انگلیسی سرشناس با این نظر من موافق خواهد بود. نمی‌توانید تصور کنید مطلب دیگری که همزمان با آن نوشته‌ام، چقدر با اقبال مواجه شده است.

 چارلز برجیس به هنری برجیس

قسطنطنیه، ۹ دسامبر ۱۸۳۰: با عجله چند خطی برای شما نوشتم و با پیکی که به محض ورود ما اینجا را ترک کرد، فرستادم. امیدوارم سالم به دست شما برسد؛ زیرا می‌دانم بعد فاصله باعث نگرانی‌تان می‌شود. روز یازدهم دسامبر با کشتی اتریشی به سمت ترابوزان حرکت خواهیم کرد. این مسیر را به چند دلیل انتخاب کردیم. نخست آنکه ارزان‌ترین و سریع‌ترین مسیر است. دوم آنکه در حال حاضر هیچ کاروانی به سوی ارزروم حرکت نمی‌کند و یافتن قاطر دشوار است. سوم آنکه آقای برانت علاقه بسیاری به برقراری ارتباط با ایران داشت و دوستان من در اینجا مایل بودند با او ملاقات کنم و در صورت امکان در این خصوص با او به توافق برسم. ایشان احتمالا با ما به ارزروم خواهند آمد و از قبل نماینده‌ای برای خود در آنجا انتخاب کرده‌اند. اگر کار تجارت به‌طور منظم ادامه یابد، آنجا محل تخلیه کالاها خواهد بود و من بسیار علاقه‌مند به ارزیابی آن مسیر هستم. چهارم آنکه طاعون در آنجا به پایان رسیده و از این بابت جای هیچ نگرانی نیست. در حقیقت اگر اوضاع را مورد ملاحظه قرار دهید، منطقا این گونه بیماری‌ها جای هیچ نگرانی ندارد.

در بیست سال گذشته هیچ انگلیسی، چه در ایران و چه در عثمانی به سبب ابتلا به طاعون یا وبا فوت نکرده است. البته تا جایی که می‌دانم دو نفر به این بیماری‌ها مبتلا شدند، اما بهبود یافتند. به شما اطمینان می‌دهیم اگر ادوارد همراه من نبود، کمترین تردیدی در رفتن به نواحی بسیار آلوده به خود راه نمی‌دادم.

 اخبار رسیده از ایران چندان خوشایند نیست، طاعون هنوز در تبریز از میان نرفته است، اما تردیدی ندارم تا زمان رسیدن من به آنجا، این بیماری فروکش خواهد کرد. رفتن من به تهران و دیدن دوستم، منوچهرخان که وزیر دوم کشور است، غیرمحتمل نیست. او بلافاصله کالاهایم را خواهد گرفت و هر مقدار ابریشم که بخواهیم، در اختیار من خواهد گذاشت. تقاضا دارم آخرین اطلاعات خود را درباره بهای ابریشم، پشم، تریاک، زرد دانه و سقز برای من ارسال کنید. اگر بتوانید فهرست قیمت‌های کنونی را برای من بفرستید، بسیار مفید خواهد بود. چند نمونه ابریشم گرفته‌ام و امیدوارم در تجارت این کالا موفق باشم.

 سیدخان هنوز اینجاست. ما دوستان بسیار خوبی هستیم. او طرح‌های زیادی در سر دارد و برای انجام آنها از استعداد لازم برخوردار است و همان‌طور که چارلز هانسون می‌گوید، تردیدی ندارم که در پایان برخی از آنها به نتیجه خواهد رسید. تصمیم اکید دارم که مناسبات خوبی با او داشته باشیم. او سرانجام موفق شد از طرف باب عالی (دولت عثمانی) به‌عنوان نماینده سیاسی و بازرگانی ایران در قسطنطنیه رسما مورد شناسایی قرار گیرد. سیدخان ظرف دو روز آینده از طریق جنوا عازم انگلستان می‌شود و احتمال می‌دهم که در آنجا موفق شود. البته با او بسیار محترمانه رفتار کنید، هر کاری که در توان دارید، انجام دهید.

مهم‌تر از همه، اطلاعات کاملی از فعالیت‌هایش در آنجا برای من ارسال کنید. از اینکه احتمالا ابریشم وارد خواهم کرد، با او به نوعی توافق دست یافته‌ام. او نامه‌هایی خطاب به دوستانش در ایران به من می‌دهد، آنها مقادیر بسیاری ابریشم دارند و من با پادرمیانی او می‌توانم مقدار فراوانی ابریشم، بیش از ارزش کالاهایم در ایران تهیه کنم. سهم ما یکسان خواهد بود، به عبارت دیگر او در نیمی از سود و زیان آنچه به صورت نسیه خریداری می‌شود، سهیم خواهد بود و کاری به کالاهای من یا آن بخشی از ابریشم یا اجناس دیگری که در این مبادلات تهیه می‌کنم، نخواهد داشت و تنها در مازاد آنچه نام خود را به‌عنوان ضامن مشترک می‌دهد، سهیم خواهد بود.

البته من در استفاده از نام او کاملا آزاد هستم. خطری در این کار نمی‌بینم، بلکه آن را مفید می‌دانم، پس مرا به خاطر ارتباط نزدیک با این شخص ملامت نکنید. به علاوه به خاطر فرصت‌های آینده مایلم در کنار او باشم. البته شما نیز براساس این اصل با او رفتار خواهید کرد. هیچ شخص دیگری را نمی‌شناسم که بتواند مانند او بار دیگر روی پای خود بایستد. حال به مساله حمل کالاهایمان از اینجا به ترابوزان می‌رسیم. صورت‌هزینه بارگیری را برایتان می‌فرستم و چارلز هانسون جزئیات کامل کشتی را به خانه‌اش در لندن نوشته و شما می‌توانید به آنجا مراجعه کنید.»

منبع: کتاب «نامه‌هایی از ایران»

نوشته چارلز و ادوارد برجیس، نشر فرزان