حتما خبر فاجعه‌آمیز قتل‌عام ارتش ما را در کابل شنیده‌ای؛ شاه موضع‌گیری بسیار خوبی در خصوص امور افغانستان داشت؛ مکررا پیام‌هایی از هرات مبنی بر در اختیار گرفتن محل به او می‌رسید و او از توجه به آنها امتناع می‌کرد. اگر او به سمت شرق حرکت می‌کرد، به لحاظ مادی مسائل بسیاری در افغانستان برایمان ایجاد می‌شد زیرا افغان‌های مخالف ما تشویق و تهییج می‌شدند.

روس‌ها چند کشتی و نیروهایی به دریای خزر فرستاده‌اند تا جزایر کوچکی را در ساحل جنوب شرقی، نزدیک استرآباد اشغال کنند. روش کارشان بسیار عجیب و البته مشخصه عملیات روس‌ها در شرق است. حتما شنیده‌ای که طی قرن گذشته طوایف تاتار ساکن در صحرای بزرگ شرق خزر مکررا به خاک ایران تجاوز می‌کردند و ساکنان آن مناطق را با خود به بردگی می‌بردند و سپس در خیوه، بخارا و دیگر ولایات تاتار می‌فروختند. در اواخر سلطنت فتحعلی‌شاه این دست‌اندازی‌ها به اوج خود رسید، اما موازین سخت شاه فعلی در خراسان موجب شد تا این عملیات تا حدود بسیاری کاهش یابد. با این حال، هنوز تاتارها به کار خود ادامه می‌دهند، بالاخص در منطقه بین دریای خزر به سوی هرات، یکی از دست‌اندازی‌هایشان به کشتیرانی در استرآباد و در امتداد سواحل خزر برای غارت ولایت مازندران بود. مدتی قبل، صدراعظم (که حاجی خوانده می‌شود) از این یورش‌ها و دزدی‌های دریایی شکایت کرد و طی مذاکرات خود با وابسته سفارت روسیه گفت که مایل است نیروهای روسی جهت متوقف ساختن این گونه حرکات در آنجا مستقر شوند، دیگر صحبتی در این مورد به میان نیامد تا آنکه چند ماه بعد یکی از اعضای سفارت روسیه نزد حاجی آمد و گفت: خبرهای خوبی برایتان دارم حاجی گفت: «چه خبری؟ نیروهایمان در استرآباد هستند.» حاجی یکه خورد و حرفی برای گفتن نداشت. حال روس‌ها می‌خواهند به طور دائمی یکی از جزایر این دریا را اشغال کنند تا به قول خودشان دزد‌های دریایی قایق‌های ترکمن را از کشتی‌های خودشان که بین سواحل خزر (بنادر هیرکانیای باستان) تردد می‌کنند، سرکوب کنند. من فکر می‌کنم اگر روس‌ها موفق شوند در اینجا برای خود پایگاه نظامی ایجاد کنند، احتمال بسیار وجود دارد که ناگزیر شویم مجددا هرات را تصرف کنیم و در اختیار گیریم، و این ما را در فاصله ۳۰ روز حرکت قرار خواهد داد و مسیر خوبی برای تردد ارتش‌های میان ما خواهد بود، یک خنجر، در حقیقت یک چاقوی دسته نقره‌ای توسط آقای بونهام برای مادر فرستادم تا به تو بدهد. قبلا متعلق به حاکم این شهر بود، حتما تعجب می‌کنی که ایرانی‌های عالی‌رتبه این قبیل چیزها را به شال دور کمرشان آویزان می‌کنند. برای من چندان گران تمام نشد و مبلغ ۲۵ تومان برای آن پرداخت کردم؛ در نتیجه فکر نکن که هدیه گران‌قیمتی برایت می‌فرستم. چندی آن را پیش خود نگه داشتم زیرا هیچ فرصت خوبی برای ارسال آن پیدا نکردم. به نظر نمی‌رسد که برای تو کاربرد زیادی داشته باشد مگر آنکه یکی از همسایگانت بخواهد تو را اذیت کند و اگر تو از آن آگاهانه استفاده کنی که امیدوارم این کار را بکنی، در آن صورت به تو خواهم گفت «دستت درد نکنه»!

حتما از دستخط درشت و پراکنده‌ام تعجب می‌کنی. علتش را می‌گویم. هنگامی که آقای بونهام اینجا بود، ناگزیر بودم از بسیاری از مرسولاتش رونوشت بردارم. یکی از قوانین وزارت خارجه آن است که همه مطالب باید به خط درشت و ساده و خوانا نوشته شود که البته خط من فاقد صفات فوق بود. در نتیجه تلاش کردم که دستخطم را عوض کنم تا تایید شود. البته این خط هم مقبول نیست اما دستخط قبلی‌ام اصلا پذیرفته نبود. امیدوارم مجبور نشوی برای این نامه هزینه پست بدهی. لطفا اگر پول دادی مرا مطلع کن. مجبورم بار دیگر کوچک بنویسم. تازه در همین لحظه به فکرم رسید که در انگلستان حمل یک نامه سه برگی برای فاصله ۲۰۰مایل، چهار یا پنج شیلینگ هزینه دارد. اگر مجبور شوی که این مبلغ را برای این نامه بپردازی، خیلی متاسف خواهم شد. اما امیدوارم در آمریکا چیزی شبیه سیستم پست پنی‌ویگ‌ها وجود داشته باشد. زیرا پیک‌های ما، نامه‌ها، و حتی کتاب‌ها و تراکت‌های آنها را بدون دریافت چیزی حمل می‌کنند، هنگامی که آقای بونهام در تهران بود و من مسوولیت اعزام پیک‌های دولتی را بر عهده داشتم، بسیاری از پاکت‌های آنها را در کیسه‌های مرسولات دولت بریتانیا قرار دادم. نمی‌دانم علاقه‌ای به امور سیاسی این کشور داری یا نه، اگر بی‌علاقه هستی نامه‌هایم برایت جالب نخواهد بود. اما امیدوارم علاقه داشته باشی، من به مسائل ایالات متحده علاقه بسیار دارم. هرچند نمی‌توانم بگویم که مردم آن را تحسین می‌کنم. شاید در مورد آنها پیشداوری می‌کنم. اگر به کتابخوانی علاقه‌مند باشی، کتاب‌هایی درباره ایران پیدا خواهی کرد و من نیز درباره آمریکا کتاب خواهم خواند. شاید سرگرم کننده‌ترین انسانی که تاکنون دیده‌ام، آن دکتر مجار باشد که چند سالی در اینجا بود. او زبان‌شناس بزرگی بود و ترکی را به درستی و سلاست حرف می‌زد. چند روز پیش یک ایرانی درباره او می‌گفت: «او مردی بود که اگر ده سال هم با او زندگی می‌کردی، هرگز یک حکایت را دو بار از دهانش نمی‌شنیدی.» بسیار خسیس بود و سرشت خوبی نداشت، اما اطلاعات گسترده‌اش او را به همصحبتی مطبوع تبدیل می‌کرد – ایرانی‌‌ها عمدتا همصحبتان خوش‌ذوق و زیرکی هستند. حاجی (صدر اعظم) به زخم‌زبان زدن به مردم معروف است و با آنکه گاه بذله‌گویی‌هایش بسیار تند است، اما در مجموع مفرح است.

منبع: کتاب «نامه‌هایی از ایران» نوشته چارلز و ادوارد برجیس، نشر فرزان