دوگانگی‏‏‌های مساله‌ساز عكس: درشکه بود و راه نه!

با همه اینها، ارتباط غرب و ایران در دوران قاجار از موقعیت ممتاز و منحصربه‌فردی برخوردار است. واقعیت این است که مواجهه جدی ایران با غرب در جایگاهی متفاوت از جایگاه صفویه که در ادامه به آن اشاره خواهد شد، به دوران قاجار اختصاص دارد. شکل‌گیری صنایعی چون برق، تلگراف و تلفن، چاپ مدرن و راه‌سازی به شیوه جدید یا ایجاد خط آهن و... مربوط به این دوران است. علاوه بر این، نخستین مدارس علمی و فنی به روش مدرن مانند دارالفنون در دوران قاجار تاسیس شد. همچنین شکل‌گیری ارتش منظم با جنگ‌افزارهای مدرن آن دوران و در نهایت شکل‌گیری سلطنت مشروطه و راه‌اندازی پارلمان در ایران را باید با عصر قاجار مرتبط دانست. البته نباید از نظر دور داشت که روابط انسانی بیش از هر عامل دیگر در گسترش روابط غرب و ایران موثر بوده است.

سه نوع رابطه انسانی میان غرب و ایران در عصر قاجار آشکار است: اول، مسافرت‌های پرتعداد و طولانی شاهان و درباریان قجری به اروپا به قصد سیاحت که خود در باز کردن باب ارتباط غرب و ایران نقش بسیار موثری داشته است؛ دوم، اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا برای تحصیل در رشته‌هایی نظیر طب، مهندسی و حتی علوم انسانی و سوم، حضور مضاعف غربی‌ها در ایران عصر قاجار در قالب سیاح، مستشرق یا ماموران سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی که باید به عنوان عاملی مهم در گسترش ارتباطات میان ایران و غرب مدنظر قرار گیرد.

دوران صفویه، یکی از نقاط عطف تمدنی در ایران و دنیای اسلام به شمار می‌رود که طی آن، کشور ضمن برخورداری از انسجام و یکپارچگی بی‌نظیر و همچنین شکل‌گیری هویت و تشخص ملی، از جهات گوناگون نظیر علم، هنر، ابزار، معماری، ساختار اداری، ارتش و به طور کلی، مدنیت و شهرنشینی در نقطه اوج قرار دارد. البته اوج قدرت صفویه را باید در دوران سلطنت شاه‌عباس کبیر بین سال‌های ۹۹۶ تا ۱۰۳۸ ه.ق در نظر گرفت. در حقیقت، در این دوران است که صفویه می‌تواند ضمن غلبه بر تهدیدهای داخلی و خارجی خود، زمینه‌ فرازمندی خود را در ایران و جهان فراهم کند. با نگاهی کلان به دوران شاه‌عباس اول، می‌توان مهم‌ترین تحولات این مقطع را چنین برشمرد: اول، ساخت اصفهان به مثابه یکی از باشکوه‌ترین شهرهای جهان در آن عصر؛ دوم، تحول چشمگیر در عرصه راه‌سازی و ساماندهی حمل‌ونقل در ایران و به تبع آن، رونق تجارت در کشور؛ سوم، تبدیل قالی‌بافی به یک صنعت فراگیر ملی و ایجاد رونق اقتصادی از این طریق؛ چهارم، تولید و صدور وسیع و انحصاری ابریشم به اروپا و فراهم آوردن ثروتی عظیم برای کشور؛ پنجم، گسترش چشمگیر علم و معرفت در عرصه‌های گوناگون و جذب و حمایت از علما و دانشمندان بزرگی نظیر شیخ‌بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاصدرا و...؛ ششم، توسعه جهشی هنر و معماری در ایران، عینیت‌بخشی به آن در بناهای عظیم و ایجاد مشاغل و حرفه‌های کم‌نظیر و هفتم، ایجاد صنایع نظامی و تشکیل ارتش نیمه‌منظم.

از منظری دیگر، غرب در دوران صفویه هنوز وارد انقلاب صنعتی نشده و به‌رغم قدرتی که به‌واسطه چند قرن استعمار سنتی به دست آورده است، با شکوفایی صنعتی و به تبع آن، جهش علمی و فناوری حداقل یک سده فاصله دارد. در این مقطع، شاهد فراز و نشیب‌های فراوانی میان جریان حاکم، اعم از دستگاه کلیسا، سلاطین و روشنفکران نوظهور در غرب هستیم که به طور طبیعی، جذابیت غرب را کاهش داده است. بنا بر آنچه بیان شد، اولا، جامعه ایرانی در شرایطی که حضور در یکی از مهم‌ترین نقاط عطف تمدنی خود را تجربه می‌کند، در اوج قدرت و عزت قرار دارد و به تبع آن، مواجهه آن با غرب به هیچ وجه مواجهه منفعلانه و از جایگاه ضعف و خودکم‌بینی نیست؛ ثانیا، غرب در این مقطع، از قدرت نظامی برخوردار است، اما نه‌تنها از سوی امپراتوری عثمانی در معرض تهدید است و ایران را عاملی برای تعدیل امپراتوری عثمانی تلقی می‌کند، بلکه به دلیل وجود زمینه‌های مساعد برای دسترسی به منطقه عظیمی همچون شبه‌قاره هند، انگیزه‌ای برای رویارویی نظامی با ایران ندارد، کما اینکه پرتغالی‌ها نیز در یک مقطع طولانی ضمن دوری از مخاصمه، به سمت مصالحه و تعامل با صفویه حرکت می‌کنند. با این وصف، مواجهه جامعه ایرانی با غرب در دوران صفویه مبتکرانه، خودباورانه و از جایگاه یکی از قدرت‌های منطقه‌ای است و همین امر، نقش بسزایی در شکل‌گیری خط ارتباطی صحیح با غرب به نفع جامعه ایرانی دارد.

در نقطه مقابل، وضعیت در دوران قاجار متفاوت است. اولا، در این دوره دیگر خبری از شکوه صفوی نیست و زوال صفوی و لشکرکشی‌ها و مدیریت ناشیانه نادر و ناتوانی زندیه در سامان‌بخشی مجدد به کشور، ایران را با مشکلات عدیده‌ای اعم از سیاسی و اقتصادی روبه‌رو ساخته که قاجاریه نیز به دلیل روحیه نظامی‌گری و عدم‌برخورداری از جوهر مدیریتی، قادر به رفع این مشکلات نیست. بنابراین با وجود بهبود وضع حاکمیت قاجار در بعضی دوره‌ها نظیر دوره طولانی ناصرالدین‌شاه، نه‌تنها بخشی از مشکلات ایران همچنان باقی است، بلکه فاصله غرب با ایران به‌سرعت افزایش می‌یابد؛ ثانیا، غرب با ورود به دوران انقلاب صنعتی از جذابیت‌های بی‌نظیری برای جامعه ایرانی برخوردار است. علاوه بر این، غربی‌ها با وجود دلبستگی‌هایی که به مناطق دیگری از جهان دارند، به‌تدریج به سمت ایران و تسلط بر این کشور متمایل می‌شوند و همین امر، نوع مواجهه جامعه ایرانی با غرب را از جایگاه قوت و ابتکار، به جایگاه ضعف و انفعال تغییر می‌دهد.

  تغییر تدریجی نگاه غرب به ایران در دوران قاجار

با وجود تسلط انگلستان بر شبه‌قاره ثروتمند هند از یک طرف و قلمرو وسیع روسیه در شمال ایران، غرب در دوران صفویه و بعد از آن در دوران افشاریه و زندیه، به دنبال حفظ هند، اولا از شر خود ایران که یک بار در زمان نادر به آن سرزمین لشکرکشی کرده بود و ثانیا از شر روسیه به واسطه علاقه به عبور از سرزمین ایران و سیطره به هند بود. به این ترتیب، ناتوان نگه‌داشتن ایران از طریق مشغول‌سازی آن به خود به منظور عدم‌سرکشی و سپس طمع به هند و همچنین درگیر کردن روسیه با ایران به منظور زمین‌گیر کردن آن در ایران، تا سال‌ها یکی از سیاست‌های کلیدی انگلیسی‌ها در ایران محسوب می‌شد. البته جنوب ایران فی‌نفسه -آن هم عمدتا به دلیل جایگاه ژئوپلیتیکی‌‌اش- برای غرب، به‌ویژه انگلیس مهم بوده است. این منطقه ابتدا در دوران صفویه توسط پرتغالی‌ها مورد طمع قرار گرفت و پس از پرتغالی‌ها، انگلیسی‌ها بیشترین طمع را به این منطقه داشته‌اند. بنابر آنچه بیان شد، بیشترین حساسیت غرب با محوریت انگلیس بر روی ایران، ایجاد خاکریزی برای محافظت از مستعمره منحصربه‌فرد هند است. حتی باید ایجاد کمربند دفاعی در بلوچستان، یعنی جنوب غربی هند و حتی جداسازی آن از ایران را در دوران ناصرالدین‌شاه و سپس تبدیل سیستان در ایران به منطقه‌ای سوخته را در همین جهت تحلیل کرد. اما به مرور و با کشف موقعیت‌های اقتصادی ایران، علاقه به هدف قرار دادن خود ایران و حتی اشغال این کشور، جایگزین سیاست قبلی می‌شود. نباید از نظر دور داشت که مواجهه غرب با ایران، به‌خصوص از دوره ناصرالدین‌شاه به بعد، شرایط تازه‌‌‌ای را ایجاد می‌کند که به تبع آن، شاهد انعقاد معاهدات گوناگون میان غرب و ایران و قیام‌های گوناگون علیه آنها هستیم.

  عقب‌ماندگی جامعه ایران در عصر قاجار

چنانچه گذشت، دوران قاجاریه با وجود عبور ایران از گره‌های ایجادشده از ناحیه زوال صفویه و همچنین سیاست‌های نادرست افشاریه در تضعیف انسجام مذهبی و...، از جهات مادی، دوران رکود است. به تعبیری، دودمان قاجار نه مانند صفویان قدرتمند بودند که بتوانند در برابر تهاجم استعماری کشورهای خارجی مقاومت کنند و مستقل بمانند و نه در شرایطی بودند که مانند افشاریان و زندیان، خود را از دسترس جریان استعمار دور نگه دارند. از طرف دیگر، تبادل فزاینده مواد خام و اولیه ایران مانند برنج، گندم، پنبه، ابریشم و توتون و تنباکو با فرآورده‌های صنعتی اروپا (که بخشی از آن برای زندگی مردمان آن روز ایران، محصولات غیرضرور یا تزئینی به شمار می‌رفت)، آن هم با تعرفه‌های ظالمانه‌ای که از سوی دولت‌های اروپایی بر دستگاه قجری تحمیل می‌شد، شرایط اقتصادی ایران را روزبه‌روز رنجور‌تر می‌کرد. واردات گسترده، بسیاری از کارگاه‌های ایرانی را به تعطیلی کشاند و زمینه بیکاری ده‌ها هزار جوان ایرانی را فراهم کرد. علاوه بر این، گسترش زندگی شهری روزبه‌روز روابط اقتصادی شهر و روستا را در ایران به دست دلالان و چند بانک خارجی در کشور می‌سپرد و عمده جمعیت ایران را که در روستاها زندگی می‌کردند، در معرض ضعف قرار می‌داد. در حقیقت، ایران عهد قجری، نه از استقلال اقتصادی برخوردار بود تا خود برای معالجه دردهایش نسخه‌ای بپیچد و نه مستعمره روس و انگلیس بود تا از مزیت‌های ناچیز آن برخوردار شود. بنا بر بررسی‌های به عمل آمده، اتصال اقتصاد ایران به اقتصاد سرمایه‌داری غرب، موجب شد که ارزش پول ایران تابع ارز خارجی شود. به همین دلیل، ارزش پول ایران با سقوط ارزش نقره در جهان کاهش و هزینه کالاهای وارداتی و تورم به‌شدت افزایش یافت؛ چنانچه در فاصله سال‌های ۱۲۲۹ تا ۱۲۷۹ ه.ش، به نحو عجیبی قیمت شمار زیادی از اجناس در ایران تا ۶۰۰ برابر افزایش یافت. در چنین شرایطی، طبیعی است که وضع معیشتی مردم رو به وخامت برود و بسیاری از برنامه‌های عمرانی دولت از قبیل اصلاح و تکمیل شبکه راه‌سازی یا سایر خدمات عام‌المنفعه که نقش موثری در رونق اقتصادی کشور و بهبود زندگی مردم دارد، نیز تعطیل شود. وخامت اوضاع، بستری را فراهم کرد تا برنامه‌های غرب و عناصر وابسته به آن در تبلیغ غرب و غرب‌مآبی در کشور به‌شدت تقویت شود. به بیان دیگر، از سویی خود غرب و وابستگی کشور به آن در به وجود آمدن این شرایط سهیم است و از طرف دیگر، این‌گونه وانمود می‌شود که راه خلاص شدن از این شرایط، وابستگی مضاعف به غرب است.

از مقاله‌ای به قلم دکتر رضا غلامی