در این پروژه، پژوهشی که در سال ۱۹۵۱ به سرپرستی «سولومون اش» (Solomon Asch)، روانشناس هلندی انجام شده بود، دوباره مورد بررسی قرار گرفت. این آزمایش نشان می‌داد که افراد چگونه تحت تاثیر فکر گروهی قرار می‌گیرند؛ حتی اگر بدانند که آن فکر، حقیقت را نقض می‌کند. «اش» در آزمایش خود، گروهی از دانش‌آموزان را گرد هم آورد و به آنها دو کارت نشان داد. روی کارت سمت چپ، تصویر یک خط عمودی و روی کارت سمت راست، سه خط با اندازه‌های متفاوت بود. سپس از شرکت‌کنندگان پرسیده شد که کدام خط با خط روی کارت سمت چپ، منطبق است. تنها یک نفر از این گروه، شرکت‌کننده واقعی بود و دیگران، فقط بازیگر بودند. شرکت‌کننده واقعی برای پاسخ دادن، باید با بقیه گروه همکاری می‌کرد و گروه بازیگران، پاسخ اشتباهی به پرسش می‌دادند. در این بررسی مشخص شد که شرکت‌کننده، به نظر بقیه اعضای گروه اهمیت می‌دهد و حتی اطلاعات درست را انکار می‌کند.

در آزمایش مجدد این پژوهش، از همین روش استفاده شد اما شرکت‌کنندگان اصلی، کودکان هفت‌ تا ۹ ساله و بازیگران، سه روبات بودند که برای ارائه پاسخ اشتباه برنامه‌ریزی شده بودند. در میان ۴۳ شرکت‌کننده، ۷۴ درصد با پیروی از روبات‌ها، پاسخ نادرستی دادند. نتایج این آزمایش نشان داد بیشتر کودکانی که در این سن قرار دارند، هنگام همکاری با روبات‌ها، تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرند. «تونی بلپام»(Tony Belpaeme)، استاد سیستم‌های کنترل خودکار و هوشمند و از پژوهشگران این پروژه گفت: کودکانی که در این رده سنی قرار دارند، با اسباب‌بازی‌ها بازی می‌کنند اما هنوز باور دارند که اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌هایشان واقعی هستند؛ در نتیجه هنگامی که به یک روبات نگاه می‌کنند، آن را یک شخصیت واقعی اجتماعی می‌پندارند. وی افزود: این آزمایش در مورد بزرگسالان، نتیجه‌ای کاملا متفاوت دارد. هنگامی که بزرگسالان، پاسخ اشتباه روبات را می‌شنوند، با تعجب به آن نگاه می‌کنند و پاسخ درست را ارائه می‌دهند.